چیزی که از چیز دیگر جدا شده باشد، جدا شده، در دستور زبان علوم ادبی کلمۀ پسونددار یا پیشونددار، در دستور زبان علوم ادبی کلمۀ گرفته شده از فعل مانند جویا، شکافته
چیزی که از چیز دیگر جدا شده باشد، جدا شده، در دستور زبان علوم ادبی کلمۀ پسونددار یا پیشونددار، در دستور زبان علوم ادبی کلمۀ گرفته شده از فعل مانندِ جویا، شکافته
لفظی که از لفظ دیگر گرفته شده وفارسیان به تخفیف هم آرند. (از غیاث) (آنندراج). کلمه گرفته شده از کلمه دیگر. بیرون آمده و صادرگشته ومتفرع شده. (ناظم الاطباء). کلمه ای که از کلمه دیگر (کلمه اصلی) گرفته شده، مانند: ناله. رفتار. کردار. که از نالیدن، رفتن، کردن مشتق اند. (دستور پنج استاد) : فعل در بیشتر لغات مشتق بود، چنانکه در لغت عرب از اسمی مشتق است که آن را مصدر میخوانند. (اساس الاقتباس ص 15). و رجوع به اسماء مشتقه شود
لفظی که از لفظ دیگر گرفته شده وفارسیان به تخفیف هم آرند. (از غیاث) (آنندراج). کلمه گرفته شده از کلمه دیگر. بیرون آمده و صادرگشته ومتفرع شده. (ناظم الاطباء). کلمه ای که از کلمه دیگر (کلمه اصلی) گرفته شده، مانند: ناله. رفتار. کردار. که از نالیدن، رفتن، کردن مشتق اند. (دستور پنج استاد) : فعل در بیشتر لغات مشتق بود، چنانکه در لغت عرب از اسمی مشتق است که آن را مصدر میخوانند. (اساس الاقتباس ص 15). و رجوع به اسماء مشتقه شود
جدا شده، چیزی که از چیز دیگر جدا شده باشد، کلمه ای که از کلمه دیگر گرفته شده باشد، در ریاضی حد نسبت نمو تابع به نمو متغیر وقتی که نمو متغیر به سمت صفر میل کند، آهنگ تغییر هر تابع نسبت به متغیر آن (ریاضی)
جدا شده، چیزی که از چیز دیگر جدا شده باشد، کلمه ای که از کلمه دیگر گرفته شده باشد، در ریاضی حد نسبت نمو تابع به نمو متغیر وقتی که نمو متغیر به سمت صفر میل کند، آهنگ تغییر هر تابع نسبت به متغیر آن (ریاضی)
نیمۀ چیزی را گیرنده. (آنندراج) (از منتهی الارب). آن که نیمۀ چیزی را می گیرد. (ناظم الاطباء) ، درآینده در سخن. (آنندراج) (از منتهی الارب) ، گیرندۀ کلمه از کلمه. (آنندراج) (از منتهی الارب). آن که می گیرد اسمی را از کلمه دیگر. (ناظم الاطباء). و رجوع به اشتقاق شود، ستیزه کننده. (از ناظم الاطباء) ، غوغاکننده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، فتنه انگیزاننده. (ناظم الاطباء)
نیمۀ چیزی را گیرنده. (آنندراج) (از منتهی الارب). آن که نیمۀ چیزی را می گیرد. (ناظم الاطباء) ، درآینده در سخن. (آنندراج) (از منتهی الارب) ، گیرندۀ کلمه از کلمه. (آنندراج) (از منتهی الارب). آن که می گیرد اسمی را از کلمه دیگر. (ناظم الاطباء). و رجوع به اشتقاق شود، ستیزه کننده. (از ناظم الاطباء) ، غوغاکننده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، فتنه انگیزاننده. (ناظم الاطباء)
مشتقه. مؤنث مشتق. (فرهنگ فارسی معین). ج، مشتقات. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). - اسماء مشتقه، اسمهایی که از مصدر گرفته شده باشد: و اول را اسماء مشتقه خوانند، مانند: ناصر و نصیر و منصور. (اساس الاقتباس ص 9). و رجوع به مشتقات شود
مشتقه. مؤنث مشتق. (فرهنگ فارسی معین). ج، مشتقات. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). - اسماء مشتقه، اسمهایی که از مصدر گرفته شده باشد: و اول را اسماء مشتقه خوانند، مانند: ناصر و نصیر و منصور. (اساس الاقتباس ص 9). و رجوع به مشتقات شود
مشتقه در فارسی مونث مشتق بنگرید به مشتق مونث مشتق. یا اسما مشتقه اسمهایی که از منشایی گرفته شده باشند: و اول را اسما مشتقه خوانند مانند: ناصر ونصیرو منصور
مشتقه در فارسی مونث مشتق بنگرید به مشتق مونث مشتق. یا اسما مشتقه اسمهایی که از منشایی گرفته شده باشند: و اول را اسما مشتقه خوانند مانند: ناصر ونصیرو منصور