جدول جو
جدول جو

معنی مشتق - جستجوی لغت در جدول جو

مشتق
چیزی که از چیز دیگر جدا شده باشد، جدا شده، در دستور زبان علوم ادبی کلمۀ پسونددار یا پیشونددار، در دستور زبان علوم ادبی کلمۀ گرفته شده از فعل مانند جویا، شکافته
تصویری از مشتق
تصویر مشتق
فرهنگ فارسی عمید
مشتق
(مُ تَق ق)
لفظی که از لفظ دیگر گرفته شده وفارسیان به تخفیف هم آرند. (از غیاث) (آنندراج). کلمه گرفته شده از کلمه دیگر. بیرون آمده و صادرگشته ومتفرع شده. (ناظم الاطباء). کلمه ای که از کلمه دیگر (کلمه اصلی) گرفته شده، مانند: ناله. رفتار. کردار. که از نالیدن، رفتن، کردن مشتق اند. (دستور پنج استاد) : فعل در بیشتر لغات مشتق بود، چنانکه در لغت عرب از اسمی مشتق است که آن را مصدر میخوانند. (اساس الاقتباس ص 15). و رجوع به اسماء مشتقه شود
لغت نامه دهخدا
مشتق
لفظی است که از لفظ دیگر گرفته شده و فارسیان بتخفیف هم آرند، کلمه گرفته شده از کلمه دیگر
فرهنگ لغت هوشیار
مشتق
((مُ تَ قّ))
جدا شده، چیزی که از چیز دیگر جدا شده باشد، کلمه ای که از کلمه دیگر گرفته شده باشد، در ریاضی حد نسبت نمو تابع به نمو متغیر وقتی که نمو متغیر به سمت صفر میل کند، آهنگ تغییر هر تابع نسبت به متغیر آن (ریاضی)
تصویری از مشتق
تصویر مشتق
فرهنگ فارسی معین
مشتق
برگرفته، فرامده، شیب، آمده از
تصویری از مشتق
تصویر مشتق
فرهنگ واژه فارسی سره
مشتق
اسم اشتقاق یافته، برگرفته، برآمده، جداگردیده
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مشتق
المشتقّ
تصویری از مشتق
تصویر مشتق
دیکشنری فارسی به عربی
مشتق
Derivative
تصویری از مشتق
تصویر مشتق
دیکشنری فارسی به انگلیسی
مشتق
dérivé
تصویری از مشتق
تصویر مشتق
دیکشنری فارسی به فرانسوی
مشتق
derivado
تصویری از مشتق
تصویر مشتق
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
مشتق
derivado
تصویری از مشتق
تصویر مشتق
دیکشنری فارسی به پرتغالی
مشتق
abgeleitet
تصویری از مشتق
تصویر مشتق
دیکشنری فارسی به آلمانی
مشتق
pochodny
تصویری از مشتق
تصویر مشتق
دیکشنری فارسی به لهستانی
مشتق
производный
تصویری از مشتق
تصویر مشتق
دیکشنری فارسی به روسی
مشتق
похідний
تصویری از مشتق
تصویر مشتق
دیکشنری فارسی به اوکراینی
مشتق
مشتقّ
دیکشنری اردو به فارسی
مشتق
مشتق
تصویری از مشتق
تصویر مشتق
دیکشنری فارسی به اردو
مشتق
ผลลัพธ์
تصویری از مشتق
تصویر مشتق
دیکشنری فارسی به تایلندی
مشتق
kipato
تصویری از مشتق
تصویر مشتق
دیکشنری فارسی به سواحیلی
مشتق
נגזר
تصویری از مشتق
تصویر مشتق
دیکشنری فارسی به عبری
مشتق
派生的
تصویری از مشتق
تصویر مشتق
دیکشنری فارسی به ژاپنی
مشتق
派生的
تصویری از مشتق
تصویر مشتق
دیکشنری فارسی به چینی
مشتق
파생된
تصویری از مشتق
تصویر مشتق
دیکشنری فارسی به کره ای
مشتق
afgeleid
تصویری از مشتق
تصویر مشتق
دیکشنری فارسی به هلندی
مشتق
turunan
تصویری از مشتق
تصویر مشتق
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
مشتق
উৎসভূত
تصویری از مشتق
تصویر مشتق
دیکشنری فارسی به بنگالی
مشتق
व्युत्पन्न
تصویری از مشتق
تصویر مشتق
دیکشنری فارسی به هندی
مشتق
derivato
تصویری از مشتق
تصویر مشتق
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
مشتق
türev
تصویری از مشتق
تصویر مشتق
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مشتاق
تصویر مشتاق
(پسرانه)
دارای شوق، بسیار مایل، آرزومند، نام شاعر قرن دوازدهم، مشتاق اصفهانی
فرهنگ نامهای ایرانی
(مُ تَ قِ)
نیمۀ چیزی را گیرنده. (آنندراج) (از منتهی الارب). آن که نیمۀ چیزی را می گیرد. (ناظم الاطباء) ، درآینده در سخن. (آنندراج) (از منتهی الارب) ، گیرندۀ کلمه از کلمه. (آنندراج) (از منتهی الارب). آن که می گیرد اسمی را از کلمه دیگر. (ناظم الاطباء). و رجوع به اشتقاق شود، ستیزه کننده. (از ناظم الاطباء) ، غوغاکننده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، فتنه انگیزاننده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَقْ قَ)
مشتقه. مؤنث مشتق. (فرهنگ فارسی معین). ج، مشتقات. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- اسماء مشتقه، اسمهایی که از مصدر گرفته شده باشد: و اول را اسماء مشتقه خوانند، مانند: ناصر و نصیر و منصور. (اساس الاقتباس ص 9). و رجوع به مشتقات شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از اشتق
تصویر اشتق
ترکی پژول: یکی از هفت تکه استخوان مچ پای (کعب) بجول
فرهنگ لغت هوشیار
مشتقه در فارسی مونث مشتق بنگرید به مشتق مونث مشتق. یا اسما مشتقه اسمهایی که از منشایی گرفته شده باشند: و اول را اسما مشتقه خوانند مانند: ناصر ونصیرو منصور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشوق
تصویر مشوق
امید ده، برانگیزنده
فرهنگ واژه فارسی سره