- مشتری
- اورمزد، خریدار، هرمز
معنی مشتری - جستجوی لغت در جدول جو
- مشتری
- خریدار، کسی که چیزی می خرد
در علم نجوم پنجمین و بزرگ ترین سیارۀ منظومۀ شمسی، سعد اکبر، سعد السّعود، ژوپیتر، قاضی چرخ، هرمز، برجیس، اورمزد، قاضی فلک، زاوش، زاووش، زواش، زوش
- مشتری
- خریدار، خرنده، آنکه چیزی میخرد
- مشتری ((مُ تَ رِ))
- پنجمین و بزرگترین سیاره از سیارات منظومه شمسی که هر 12 سال یک بار به دور خورشید می گردد
- مشتری ((مُ تَ))
- خریدار. مجازاً، خواستار، خواهان
- مشتری
- Customer
- مشتری
- cliente
- مشتری
- Kunde
- مشتری
- klient
- مشتری
- клиент
- مشتری
- клієнт
- مشتری
- klant
- مشتری
- cliente
- مشتری
- client
- مشتری
- cliente
- مشتری
- ग्राहक
- مشتری
- গ্রাহক
- مشتری
- pelanggan
- مشتری
- müşteri
- مشتری
- ลูกค้า
- مشتری
- زبونٌ
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
از لحنهای موسیقی که در شور نواخته میشود
کسی که مبتلی به بشتر شده باشد
خریدار، میانوند
منسوب به ششتر از مردم شوشتر، مربوط و متعلق بشوشتر: دیبای ششتری، لهجه مردم شوشتر
باجرئت، دلیر، گستاخ
خواسته، آرزو شده، مرغوب
شغل و عمل مهتر، مهتر بودن
ویژگی چیزی که مال چند نفر باشد، آنچه چند نفر در آن سهم داشته باشند و همه از آن بهره ببرند