جدول جو
جدول جو

معنی مشترکا - جستجوی لغت در جدول جو

مشترکا
همبازانه هنبازانه بطور اشتراک باهم
تصویری از مشترکا
تصویر مشترکا
فرهنگ لغت هوشیار
مشترکا
Jointly
تصویری از مشترکا
تصویر مشترکا
دیکشنری فارسی به انگلیسی
مشترکا
conjuntamente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
مشترکا
gemeinsam
دیکشنری فارسی به آلمانی
مشترکا
wspólnie
دیکشنری فارسی به لهستانی
مشترکا
совместно
دیکشنری فارسی به روسی
مشترکا
спільно
دیکشنری فارسی به اوکراینی
مشترکا
gezamenlijk
دیکشنری فارسی به هلندی
مشترکا
conjuntamente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
مشترکا
conjointement
دیکشنری فارسی به فرانسوی
مشترکا
congiuntamente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
مشترکا
संयुक्त रूप से
دیکشنری فارسی به هندی
مشترکا
একত্রে
دیکشنری فارسی به بنگالی
مشترکا
secara bersama-sama
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
مشترکا
ortaklaşa
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
مشترکا
공동으로
دیکشنری فارسی به کره ای
مشترکا
联合地
دیکشنری فارسی به چینی
مشترکا
共同で
دیکشنری فارسی به ژاپنی
مشترکا
במשותף
دیکشنری فارسی به عبری
مشترکا
kwa pamoja
دیکشنری فارسی به سواحیلی
مشترکا
ร่วมกัน
دیکشنری فارسی به تایلندی
مشترکا
بطريقةٍ مشتركةٍ
دیکشنری فارسی به عربی
مشترکا
مشترکہ طور پر
دیکشنری فارسی به اردو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مشترکات
تصویر مشترکات
جمع مشترکه، چندوارگان چندمانکان جمع مشترکه
فرهنگ لغت هوشیار
مشترکه در فارسی مونث مشترک بنگرید به مشترک مونث مشترک. یا اسما مشترکه اسمهایی که هر یک از آنها دارای معانی مختلف باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشترک
تصویر مشترک
خریدار، میانوند
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مشترک
تصویر مشترک
ویژگی چیزی که مال چند نفر باشد، آنچه چند نفر در آن سهم داشته باشند و همه از آن بهره ببرند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشترک
تصویر مشترک
آنکه در مالی یا ملکی با دیگری شریک است
فرهنگ فارسی عمید
راه عام، دارای شریک و شریک دار، چیزی که مال چند نفر باشد چند همبایه، چند واره چند مانک واژه ای که چند مانک یا آرش دارد چون: شیر همباز همباغ هنباز انباز، همبست آنچه متعلق بچند تن باشد، لفظی که دو معنی یا زیاده از دو معنی دارد و آن لفظ رابرای هریک از آن معانی وضع کرده باشند و علاقه ای از علاقه های مجاز در آن یافته نشود مثل جاریه که بمعنی کنیز و آفتاب و کشتی است عین که معانی متعدد دارد. کسی که در مالی یا ملکی با دیگری شریک است، کسی که روزنامه یا مجله ای را آبونه است، جمع مشترکین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشترک
تصویر مشترک
((مُ تَ رَ))
دارای شریک، شریک دار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مشترک
تصویر مشترک
((مُ تَ رِ))
شریک و انباز در چیزی، کسی که روزنامه یا مجله ای را آبونه است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مشترک
تصویر مشترک
Concerted, Joint, Mutual, Subscriber
دیکشنری فارسی به انگلیسی
conjunto, mútuo, assinante
دیکشنری فارسی به پرتغالی
abgestimmt, gemeinsam, Abonnent
دیکشنری فارسی به آلمانی
uzgodniony, wspólny, wzajemny, subskrybent
دیکشنری فارسی به لهستانی