جدول جو
جدول جو

معنی مشتاق - جستجوی لغت در جدول جو

مشتاق
(پسرانه)
دارای شوق، بسیار مایل، آرزومند، نام شاعر قرن دوازدهم، مشتاق اصفهانی
تصویری از مشتاق
تصویر مشتاق
فرهنگ نامهای ایرانی
مشتاق
دارای شوق و اشتیاق، مایل و راغب به چیزی، آرزومند
تصویری از مشتاق
تصویر مشتاق
فرهنگ فارسی عمید
مشتاق
(مُ)
ملا حسین. از ولایت شیراز است و هم در آنجا به قصه خوانی میگذرانید. این رباعی از او به نظر رسیده:
هر لحظه ز من روایتی می شنوی
وز قصۀ من شکایتی می شنوی
سوز دل من فسانه می پنداری
من مردم و تو حکایتی می شنوی.
(از آتشکدۀ آذر چ شهیدی ص 301)
لغت نامه دهخدا
مشتاق
(مُ)
از ’ش و ق’، آزمند چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج). آرزومند. (مهذب الاسماء). آزمند به چیزی. آرزومند. و بسیار مایل و راغب و طالب و دارای شوق. (ناظم الاطباء). خواهان:
سمن بوی آن سر زلفش که مشکین کرد آفاقش
عجب نی ار تبت گردد ز روی شوق مشتاقش.
منوچهری.
شتاب کن در ارسال جواب این نبشته بسوی امیرالمؤمنین، چرا که مشتاق است و خواهان. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 314). صدر وزارت مشتاق است تا آن کس که سزاوار او گشته است... بزودی اینجا رسد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 375).
نه نه مشتاقان از صبح و ز شام آزادند
که دل از هرچه دو رنگ است شکیبا بینند.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 96)
از شرارۀ آه مشتاقان دل
آتش عنبرفشان برکرد صبح.
خاقانی.
ز بی نوایی مشتاق آتش مرگم
چو آن کسی که به آب حیات شد مشتاق.
خاقانی.
در این دریا یکی درّ است و من مشتاق آن درّم
ولی کس کو که در جوید که فرمانش نمی بینم.
عطار.
یکی دوستی را زمانها ندیده بود گفت کجایی که مشتاق بوده ام. (گلستان). پس بوسیلۀ این فضیلت دل مشتاقان صید کند. (گلستان).
خون دل عاشقان مشتاق
در گردن دیدۀ بلاجوست.
سعدی.
ترا آن به که روی خود ز مشتاقان بپوشانی
که شادی جهانگیری غم لشکر نمی ارزد.
حافظ.
نصرت خواجه منتظر و مشتاق خدمت شمایند. (انیس الطالبین ص 210).
- مشتاق شدن، آرزومند شدن. بسیار مایل شدن:
عاشقان کل نه این عشاق جزو
ماند از کل هرکه شد مشتاق جزو.
مولوی (مثنوی چ خاور ص 56).
چون رسول روم این الفاظ تر
در سماع آورد شد مشتاق تر.
مولوی.
گفتم ببینمش، مگرم درد اشتیاق
ساکن شود، بدیدم و مشتاق تر شدم.
سعدی.
مشتاق شد بدانکه به صورت نوعی باقی بود... (مصنفات باباافضل ص 409).
- ، عاشق شدن. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
مشتاق
آزمند به چیزی، با شوق، طالب خواهان
تصویری از مشتاق
تصویر مشتاق
فرهنگ لغت هوشیار
مشتاق
((مُ))
آرزومند، مایل و راغب
تصویری از مشتاق
تصویر مشتاق
فرهنگ فارسی معین
مشتاق
آرزومند
تصویری از مشتاق
تصویر مشتاق
فرهنگ واژه فارسی سره
مشتاق
آرزومند، راغب، شایق، شوقمند، پرشوق، مایل، متمایل
متضاد: بیزار، عاشق، شیفته
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مشتاق
متحمّسٌ
تصویری از مشتاق
تصویر مشتاق
دیکشنری فارسی به عربی
مشتاق
Avid, Eager, Fervent, Interested, Keen, Languishing, Willing, Zealous
تصویری از مشتاق
تصویر مشتاق
دیکشنری فارسی به انگلیسی
مشتاق
avide, fervent, intéressé, enthousiaste, languissant, disposé, zélé
تصویری از مشتاق
تصویر مشتاق
دیکشنری فارسی به فرانسوی
مشتاق
ávido, ansioso, ferviente, interesado, entusiasta, languideciendo, dispuesto, celoso
تصویری از مشتاق
تصویر مشتاق
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
مشتاق
ávido, ansioso, fervoroso, interessado, entusiasmado, languindo, disposto, zeloso
تصویری از مشتاق
تصویر مشتاق
دیکشنری فارسی به پرتغالی
مشتاق
eifrig, leidenschaftlich, interessiert, begeistert, dahinsiechend, bereit
تصویری از مشتاق
تصویر مشتاق
دیکشنری فارسی به آلمانی
مشتاق
żarliwy, chętny, zainteresowany, entuzjastyczny, usychający, gorliwy
تصویری از مشتاق
تصویر مشتاق
دیکشنری فارسی به لهستانی
مشتاق
заядлый , стремящийся , пылкий , заинтересованный , увлечённый , томящийся , готовый , ревностный
تصویری از مشتاق
تصویر مشتاق
دیکشنری فارسی به روسی
مشتاق
запальний , прагнучий , палкий , зацікавлений , захоплений , страждаючий , готовий , завзятий
تصویری از مشتاق
تصویر مشتاق
دیکشنری فارسی به اوکراینی
مشتاق
مشتاق
دیکشنری اردو به فارسی
مشتاق
مشتاق , پر جوش , پرجوش , مشتاق , پرجوش , تڑپنے والا , رضامند , جذب
تصویری از مشتاق
تصویر مشتاق
دیکشنری فارسی به اردو
مشتاق
hamu, mtamani, mwenye bidii, anayejiunga, shauku, anayetamani, tayari
تصویری از مشتاق
تصویر مشتاق
دیکشنری فارسی به سواحیلی
مشتاق
กระตือรือร้น , กระตือรือร้น , กระตือรือร้น , สนใจ , กระตือรือร้น , ซบเซา , ยินดี , กระตือรือร้น
تصویری از مشتاق
تصویر مشتاق
دیکشنری فارسی به تایلندی
مشتاق
להוט , נלהב , מעוניין , קמל , מוכן , נלהב
تصویری از مشتاق
تصویر مشتاق
دیکشنری فارسی به عبری
مشتاق
熱心な , 熱心な , 興味がある , 苦しむ , 喜んでいる
تصویری از مشتاق
تصویر مشتاق
دیکشنری فارسی به ژاپنی
مشتاق
渴望的 , 热烈的 , 感兴趣的 , 热切的 , 日渐衰弱的 , 愿意的 , 热心的
تصویری از مشتاق
تصویر مشتاق
دیکشنری فارسی به چینی
مشتاق
열심인 , 열망하는 , 열렬한 , 관심 있는 , 애타는 , 기꺼이 하는 , 열정적인
تصویری از مشتاق
تصویر مشتاق
دیکشنری فارسی به کره ای
مشتاق
hevesli, ateşli, ilgili, zayıf düşen, istekli
تصویری از مشتاق
تصویر مشتاق
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
مشتاق
enthousiast, vurig, geïnteresseerd, kwijnend, bereid, ijverig
تصویری از مشتاق
تصویر مشتاق
دیکشنری فارسی به هلندی
مشتاق
আগ্রহী , আগ্রহী , উত্সাহী , আগ্রহী , তৃষ্ণার্ত , ইচ্ছুক , আগ্রহী
تصویری از مشتاق
تصویر مشتاق
دیکشنری فارسی به بنگالی
مشتاق
उत्साही , उत्सुक , रुचि रखने वाला , तड़पता हुआ , इच्छाशक्ति
تصویری از مشتاق
تصویر مشتاق
دیکشنری فارسی به هندی
مشتاق
avido, ansioso, fervente, interessato, entusiasta, languente, disposto, zelante
تصویری از مشتاق
تصویر مشتاق
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
مشتاق
bersemangat, antusias, tertarik, merana, rela
تصویری از مشتاق
تصویر مشتاق
دیکشنری فارسی به اندونزیایی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مشتاقی
تصویر مشتاقی
مشتاق بودن، آرزومندی، برای مثال مشتاقی و مهجوری دور از تو، چنانم کرد / کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی (حافظ - ۹۸۴)
فرهنگ فارسی عمید
(مُ)
خواهانی. آرزومندی. عاشقی. مشتاق و آرزومند بودن: مشتاقی به که ملولی. (گلستان).
به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی
به صد دفتر نشاید گفت حسب الحال مشتاقی.
سعدی (دیوان چ فروغی ص 317).
مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا
گر تو شکیب داری طاقت نماند ما را.
سعدی.
گفتم ای دل قرار گیر اکنون
که همین بود حد مشتاقی.
سعدی.
مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد
کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی.
حافظ
لغت نامه دهخدا
تصویری از مشتاقی
تصویر مشتاقی
آرزومندی، عاشقی، خواهانی
فرهنگ لغت هوشیار
آرزومندی، اشتیاق، رقبت، عشق، میل
متضاد: بیزاری
فرهنگ واژه مترادف متضاد