از ’ش ب و’، پسر که مشابه پدر باشد. (آنندراج) ، پدر فرزند زیرک. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نعت است از اشباء. (منتهی الارب). و به هر دو معنی رجوع به اشباء شود
از ’ش ب و’، پسر که مشابه پدر باشد. (آنندراج) ، پدر فرزند زیرک. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نعت است از اشباء. (منتهی الارب). و به هر دو معنی رجوع به اشباء شود
منسوب به مشک. به مشک آغشته، سرخ تیره مایل به سیاهی. (ناظم الاطباء). سیاه. اسود. لیکن گویا در اول این کلمه بر سرخی که به سیاهی زند اطلاق میشده است. (یادداشت مؤلف) : اگر غم ز دریاست خشکی کنیم همه چادر خاک مشکی کنیم. فردوسی
منسوب به مشک. به مشک آغشته، سرخ تیره مایل به سیاهی. (ناظم الاطباء). سیاه. اسود. لیکن گویا در اول این کلمه بر سرخی که به سیاهی زند اطلاق میشده است. (یادداشت مؤلف) : اگر غم ز دریاست خشکی کنیم همه چادر خاک مشکی کنیم. فردوسی
صادقی کتابدار درباره او نویسد:... علت اختیار این تخلص آن است که قدری سیاه چرده است. در درگاه مسجد جامع اصفهان... محل باصفایی ترتیب داده که تکیه گاه ارباب فهم و بخصوص شعر است. طبع شعرش چنین است: وگر از سادگی جویم وصال پاکدامانی که بر گرد خیالش آرزو دشوار میگردد دهد از کفر مشکی مژده اکنون بت پرستان را که ایمان میگذارد طالب زنار میگردد. (از مجمعالخواص ص 238)
صادقی کتابدار درباره او نویسد:... علت اختیار این تخلص آن است که قدری سیاه چرده است. در درگاه مسجد جامع اصفهان... محل باصفایی ترتیب داده که تکیه گاه ارباب فهم و بخصوص شعر است. طبع شعرش چنین است: وگر از سادگی جویم وصال پاکدامانی که بر گرد خیالش آرزو دشوار میگردد دهد از کفر مشکی مژده اکنون بت پرستان را که ایمان میگذارد طالب زنار میگردد. (از مجمعالخواص ص 238)
گله کننده. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). گله مند. شاکی. متشکی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رنج دیده و شکایت کننده از رنج و آزار. (ناظم الاطباء) : از روزگار، خلق شکایت کند به تو وز تو به روزگار کسی نیست مشتکی. سوزنی (دیوان چ شاه حسینی ص 293). ، آن که شکوه سازد پوست را برای دوغ زدن در آن. (آنندراج) (از اقرب الموارد). و رجوع به اشتکاء شود
گله کننده. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). گله مند. شاکی. متشکی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رنج دیده و شکایت کننده از رنج و آزار. (ناظم الاطباء) : از روزگار، خلق شکایت کند به تو وز تو به روزگار کسی نیست مشتکی. سوزنی (دیوان چ شاه حسینی ص 293). ، آن که شکوه سازد پوست را برای دوغ زدن در آن. (آنندراج) (از اقرب الموارد). و رجوع به اشتکاء شود
اسمش امیر محمود از سادات آن دیار (تبریز) است. دکان سنگفروشی داشته. از اوست: به فکر آن میان امشب دل صد ناتوان گم شد دل یک یک به دست آمد دل من زآن میان گم شد. (از آتشکدۀ آذر چ شهیدی ص 35). معاصر او سام میرزا صفوی نویسد: محمود مشکی از شهر تبریز است و در شعر خصوصاً در قصیده و غزل طبعش خوب بوده. از اوست: بر سر کوی تو آئین دگر خواهم نهاد پا نهند آنجا من بیچاره سر خواهم نهاد. (از تحفۀ سامی ص 117)
اسمش امیر محمود از سادات آن دیار (تبریز) است. دکان سنگفروشی داشته. از اوست: به فکر آن میان امشب دل صد ناتوان گم شد دل یک یک به دست آمد دل من زآن میان گم شد. (از آتشکدۀ آذر چ شهیدی ص 35). معاصر او سام میرزا صفوی نویسد: محمود مشکی از شهر تبریز است و در شعر خصوصاً در قصیده و غزل طبعش خوب بوده. از اوست: بر سر کوی تو آئین دگر خواهم نهاد پا نهند آنجا من بیچاره سر خواهم نهاد. (از تحفۀ سامی ص 117)
گرزیده (گرزش شکایت) نال انگیز گله انگیز گرزنده نالنده گله مند کسی که ازو شکایت کنند شکایت کننده گله کننده: عجزه ومساکین و مردم گیلان از سلوک ناهنجار واطوار ناهموار مومی الیه (کذا)، . . متضرر و مشتکی بودند
گرزیده (گرزش شکایت) نال انگیز گله انگیز گرزنده نالنده گله مند کسی که ازو شکایت کنند شکایت کننده گله کننده: عجزه ومساکین و مردم گیلان از سلوک ناهنجار واطوار ناهموار مومی الیه (کذا)، . . متضرر و مشتکی بودند
هر چیز درهم آمده و درهم آمیخته شده، سوراخ سوراخ، غلبه کن، با شبکه، چشمه چشمه تنیده روزنداری توری دارای شبکه (مانند پنجره) سوراخ سوراخ: خورشید از رویش خجل گردون مشبک همچو دل... (دیوان کبیر)
هر چیز درهم آمده و درهم آمیخته شده، سوراخ سوراخ، غلبه کن، با شبکه، چشمه چشمه تنیده روزنداری توری دارای شبکه (مانند پنجره) سوراخ سوراخ: خورشید از رویش خجل گردون مشبک همچو دل... (دیوان کبیر)