جمع واژۀ مشاره، به معنی یک کرد زمین. (آنندراج) (از اقرب الموارد). ج مشاره و مشور. (ناظم الاطباء). مشاویر. (منتهی الارب). مشائر. (اقرب الموارد). و رجوع به مشاره شود
جَمعِ واژۀ مَشاره، به معنی یک کرد زمین. (آنندراج) (از اقرب الموارد). ج ِ مشاره و مشور. (ناظم الاطباء). مشاویر. (منتهی الارب). مشائر. (اقرب الموارد). و رجوع به مشاره شود
کنکاش کننده. (آنندراج) (ناظم الاطباء). مشیر و وزیر مشورت کرده شده و پنددهنده و پندگوینده. (از ناظم الاطباء). رأی زننده. مشورت کننده. رای زن. کسی که طرف شور و مشورت قرار گیرد. - مشاور حقوقی، که در امور حقوقی راهنمائی کند و راه برخورداری از قوانین موضوعه را نشان دهد. - مشاورمالی و اقتصادی، که در امور بانکی، بازرگانی و تولیدی و جز اینها راهنمائی و اظهار نظر کند. - مهندس مشاور، مهندسی که در کارهای ساختمانی، کشاورزی، فنی و جز اینها، با او مشورت کنند و از تجربه و تخصص او بهره مند گردند. - وزیر مشاور، وزیری که نخست وزیر در کارهای گوناگون با او مشورت کند و از او نظر خواهد. - وکیل مشاور، وکیل دادگستری که در امور حقوقی با او شور کنند
کنکاش کننده. (آنندراج) (ناظم الاطباء). مشیر و وزیر مشورت کرده شده و پنددهنده و پندگوینده. (از ناظم الاطباء). رأی زننده. مشورت کننده. رای زن. کسی که طرف شور و مشورت قرار گیرد. - مشاور حقوقی، که در امور حقوقی راهنمائی کند و راه برخورداری از قوانین موضوعه را نشان دهد. - مشاورمالی و اقتصادی، که در امور بانکی، بازرگانی و تولیدی و جز اینها راهنمائی و اظهار نظر کند. - مهندس مشاور، مهندسی که در کارهای ساختمانی، کشاورزی، فنی و جز اینها، با او مشورت کنند و از تجربه و تخصص او بهره مند گردند. - وزیر مشاور، وزیری که نخست وزیر در کارهای گوناگون با او مشورت کند و از او نظر خواهد. - وکیل مشاور، وکیل دادگستری که در امور حقوقی با او شور کنند