انباز. (منتهی الارب) (آنندراج). انباز. شریک و مشترک. (ناظم الاطباء). انباز. شریک. (یادداشت مرحوم دهخدا). شریک. (از اقرب الموارد) : سبب را نیز دو رکن نهند تا هر سه رکن در تقسیم مشارک باشند. (المعجم چ دانشگاه ص 32). - مشارک کردن، سهیم و شریک ساختن. انباز کردن. - مشارک گردانیدن، سهیم گردانیدن. انباز ساختن: این صنعت را از آن جهت تسهیم خواندند که شاعر دیگری را در دانستن بعضی از آنچه نظم خواهد کرد مساهم و مشارک گردانیده است. (المعجم چ مدرس رضوی ص 278). ، ریح مشارک، بادی که به باد ’نکبا’ قریب تر باشد از دو بادی که میان آن هر دو می وزد. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). بادی که به باد شمال شرقی نزدیکتر باشد. (ناظم الاطباء)
انباز. (منتهی الارب) (آنندراج). انباز. شریک و مشترک. (ناظم الاطباء). انباز. شریک. (یادداشت مرحوم دهخدا). شریک. (از اقرب الموارد) : سبب را نیز دو رکن نهند تا هر سه رکن در تقسیم مشارک باشند. (المعجم چ دانشگاه ص 32). - مشارک کردن، سهیم و شریک ساختن. انباز کردن. - مشارک گردانیدن، سهیم گردانیدن. انباز ساختن: این صنعت را از آن جهت تسهیم خواندند که شاعر دیگری را در دانستن بعضی از آنچه نظم خواهد کرد مساهم و مشارک گردانیده است. (المعجم چ مدرس رضوی ص 278). ، ریح مشارک، بادی که به باد ’نکبا’ قریب تر باشد از دو بادی که میان آن هر دو می وزد. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). بادی که به باد شمال شرقی نزدیکتر باشد. (ناظم الاطباء)
مأخوذ از عربی شراکت و انبازی و حصه داری وبهره برداری. (ناظم الاطباء). شرکت: و در این تن سه قوه است یکی خرد و سخن و جایگاهش سر به مشارکت دل و دیگر خشم جایگاهش دل. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 95). دو مهتر بازگشتند بسی رنج بر خاطره های پاکیزه خویش نهادند تا چنان الفتی... و مشارکتی بپای شد. (تاریخ بیهقی). و قویتر سببی در کارهای دنیا مشارکت مشتی دون عاجز است. (کلیله و دمنه). اگر مثلاً در ملک مشارکت توقع کنی مبذول است. (کلیله و دمنه). به رتبت وزارت رسید و از حضیض خدمت به اوج مشارکت ملک پیوست. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 384). نخست مشارکت حس و عقل یاد کرد. (مصنفات باباافضل ج 2 ص 391). - مشارکت دادن، انبازی دادن. شرکت دادن. شریک ساختن: قیصر گفت... تو را چون جیب روزگار به انواع اصطناع مشحون گردانم و در ملک و حکومت مشارکت و... دهم. (سلجوقنامۀ ظهیری چ خاور ص 26). - مشارکت داشتن، شریک بودن و انبازی داشتن. (ناظم الاطباء). - مشارکت کردن، انبازی کردن و شراکت کردن. (ناظم الاطباء). ، همسری و همجنسی، هم خویی، هم شکلی. (ناظم الاطباء)
مأخوذ از عربی شراکت و انبازی و حصه داری وبهره برداری. (ناظم الاطباء). شرکت: و در این تن سه قوه است یکی خرد و سخن و جایگاهش سر به مشارکت دل و دیگر خشم جایگاهش دل. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 95). دو مهتر بازگشتند بسی رنج بر خاطره های پاکیزه خویش نهادند تا چنان الفتی... و مشارکتی بپای شد. (تاریخ بیهقی). و قویتر سببی در کارهای دنیا مشارکت مشتی دون عاجز است. (کلیله و دمنه). اگر مثلاً در ملک مشارکت توقع کنی مبذول است. (کلیله و دمنه). به رتبت وزارت رسید و از حضیض خدمت به اوج مشارکت ملک پیوست. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 384). نخست مشارکت حس و عقل یاد کرد. (مصنفات باباافضل ج 2 ص 391). - مشارکت دادن، انبازی دادن. شرکت دادن. شریک ساختن: قیصر گفت... تو را چون جیب روزگار به انواع اصطناع مشحون گردانم و در ملک و حکومت مشارکت و... دهم. (سلجوقنامۀ ظهیری چ خاور ص 26). - مشارکت داشتن، شریک بودن و انبازی داشتن. (ناظم الاطباء). - مشارکت کردن، انبازی کردن و شراکت کردن. (ناظم الاطباء). ، همسری و همجنسی، هم خویی، هم شکلی. (ناظم الاطباء)