جدول جو
جدول جو

معنی مشارجه - جستجوی لغت در جدول جو

مشارجه
(صُ)
به همدیگر مانا شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مشاجره
تصویر مشاجره
باهم نزاع کردن، با یکدیگر خصومت ورزیدن
فرهنگ فارسی عمید
(صَلْیْ)
همدیگر شرط کردن. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). باکسی شرط کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی، یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(صَ لا / صِ لا)
برای همدیگر مفاخرت کردن به شرف. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). فخر کردن با یکدیگر به شرف. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد) ، برآمدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، مطلع شدن بر چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بر چیزی مطلع شدن. (زوزنی، یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد) ، قریب شدن. (منتهی الارب) (آنندراج). نزدیک شدن. (ناظم الاطباء). قریب گشتن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ رِ قَ)
جمع واژۀ مشرقی. مشرقیان: و هو عندهم کالمتنبی عند المشارقه. (ابن خلکان)
لغت نامه دهخدا
(صَم م)
انبازی کردن. (منتهی الارب) (آنندراج). با یکدیگر انبازی کردن. (دهار) (از اقرب الموارد). با کسی انبازی کردن. (زوزنی، یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان القرآن). شارکت فلاناً مشارکه و شراکا، شریک فلان گردیدم من. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
چریدن اشتر درخت را از نایافت گیاه. (تاج المصادر بیهقی) : شاجر المال مشاجره، درخت چرانیدن شتر را. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از محیط المحیط) ، منازعت کردن. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از محیط المحیط) (ناظم الاطباء). با کسی خلاف کردن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). اختلاف. تشاجر. منازعه. مخاصمه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مدخل بعد شود
لغت نامه دهخدا
(مُ جَ رَ)
منازعه و مناقشه. (ناظم الاطباء). مخاصمه. نزاع. اختلاف. ستیزه. مشاجرت: و آن ایراد قصۀ بود که چه رفته است و چه بوده است و خاص بود به مشاجره و منافره. (اساس الاقتباس ص 580)
لغت نامه دهخدا
(صُ لی ی)
با کسی در معامله سخت گیری کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مخارجه
تصویر مخارجه
مخارجه عمارت: تابوک پالانه
فرهنگ لغت هوشیار
مشارفه و مشارفت در فارسی خود ستایی خود برتر دانی، آگاهی، والایی، نزدیک شدن، برآمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشاجره
تصویر مشاجره
اختلاف، ستیزه، مشاجرت، خصومت ورزیدن با یکدیگر، نزاع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشاجره
تصویر مشاجره
((مُ جمع رَ یا رِ))
با هم نزاع کردن، گفتگوی همراه با پرخاش و ستیز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مشاجره
تصویر مشاجره
دعوى
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از مشاجره
تصویر مشاجره
Altercation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مشاجره
تصویر مشاجره
altercation
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مشاجره
تصویر مشاجره
sprzeczka
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مشاجره
تصویر مشاجره
ריב
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از مشاجره
تصویر مشاجره
altercação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مشاجره
تصویر مشاجره
جھگڑا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از مشاجره
تصویر مشاجره
การทะเลาะวิวาท
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از مشاجره
تصویر مشاجره
ugomvi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از مشاجره
تصویر مشاجره
口論
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از مشاجره
تصویر مشاجره
ссора
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مشاجره
تصویر مشاجره
争执
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از مشاجره
تصویر مشاجره
언쟁
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از مشاجره
تصویر مشاجره
münakaşa
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از مشاجره
تصویر مشاجره
pertengkaran
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از مشاجره
تصویر مشاجره
Auseinandersetzung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مشاجره
تصویر مشاجره
झगड़ा
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مشاجره
تصویر مشاجره
alterco
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مشاجره
تصویر مشاجره
altercado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مشاجره
تصویر مشاجره
ruzie
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مشاجره
تصویر مشاجره
сварка
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مشاجره
تصویر مشاجره
ঝগড়া
دیکشنری فارسی به بنگالی