مخفف موسیچه و آن طائری است سفید مشابه به قمری، و بعضی صعوه را گویند. (غیاث) (آنندراج). یک قسم مرغ سفید و شبیه به فاخته و از آن بزرگتر که در هنگام پرواز با بالهای خود صفیر میزند. (ناظم الاطباء). و رجوع به موسیچه شود
مخفف موسیچه و آن طائری است سفید مشابه به قمری، و بعضی صعوه را گویند. (غیاث) (آنندراج). یک قسم مرغ سفید و شبیه به فاخته و از آن بزرگتر که در هنگام پرواز با بالهای خود صفیر میزند. (ناظم الاطباء). و رجوع به موسیچه شود
تأنیث مسیر. مدت سیر: بینهما مسیره یوم، أی مسافه سیر یوم، یعنی میان آن دو به اندازۀ سیر کردن روزی است. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). راه: مسیره یوم و لیله، رفتن یک شباروزه. (دهار). در حدیث است: نصرت بالرعب مسیره شهر. (اقرب الموارد)
تأنیث مسیر. مدت سیر: بینهما مسیره یوم، أی مسافه سیر یوم، یعنی میان آن دو به اندازۀ سیر کردن روزی است. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). راه: مسیره یوم و لیله، رفتن یک شباروزه. (دهار). در حدیث است: نصرت بالرعب مسیره شهر. (اقرب الموارد)
چراغدان. (دهار) (مهذب الاسماء). انائی که روغن و فتیله در آن جای دارد. ج، مسارج. (از اقرب الموارد) : عکل المسرجه، پردردی شدن چراغدان. (تاج المصادر بیهقی)
چراغدان. (دهار) (مهذب الاسماء). انائی که روغن و فتیله در آن جای دارد. ج، مَسارج. (از اقرب الموارد) : عکل المسرجه، پردردی شدن چراغدان. (تاج المصادر بیهقی)
آب تیره بوی ناک که در تک حوض بماند. مسیط. (منتهی الارب) (آنندراج). باقی آب تیره در حوض. (مهذب الاسماء) ، سیل اندک. مسیط. (منتهی الارب) ، چاه شیرین که در آن آب تباه درآید و متغیر گرداند. (منتهی الارب) (آنندراج) ، آب که میان چاه و حوض روان باشد، رودبار که در وی آب اندک روان باشد. (منتهی الارب)
آب تیره بوی ناک که در تک حوض بماند. مسیط. (منتهی الارب) (آنندراج). باقی آب تیره در حوض. (مهذب الاسماء) ، سیل اندک. مسیط. (منتهی الارب) ، چاه شیرین که در آن آب تباه درآید و متغیر گرداند. (منتهی الارب) (آنندراج) ، آب که میان چاه و حوض روان باشد، رودبار که در وی آب اندک روان باشد. (منتهی الارب)
موسیچه. مرغی است شبیه به فاخته. (جهانگیری) (آنندراج). مرغی است چند فاخته و همرنگ او. (لغت فرس اسدی نسخۀ خطی نخجوانی). مرغکی است چون فاخته که بیشتر در خانه ها و طاقها تخم گذارد. ماسوچه. موسیچه. دبسی. (از یادداشت مؤلف). صلصل. پرندۀ کوچکی است یا آن فاخته است. لیث گفته است: پرنده ای است که عجم آن را فاخته گوید و گفته شده است که همانند آن است و ازهری گفته است: آن همان پرنده است که موشجه یا موسجه نامند. (از تاج العروس). صلصل. (ازهری) (یادداشت مؤلف). دبسی. (زمخشری) (دهار). مرغکی سپید گون بود مانند قمری. مرغی است سفیدرنگ شبیه قمری. (فرهنگ اوبهی) (از صحاح الفرس) : موسیجه و قمری چو مقریانند از سروبنان هر یکی نبی خوان. خسروی (از لغت فرس اسدی). بلبل به غزل طیره کند اعشی را موسیجه همی بانگ کند موسی را. منوچهری. موسیجه همی گوید یا رازق رزاق روزی ده و جانبخش تویی انسی و جان را. سنایی. به بهار و شکوفه خوش سازد نحل و موسیجه لحن موسیقار. خاقانی. خه خه ای موسیجۀ موسی صفت خیز و موسیقار زن در معرفت. عطار. همچو موسی دیده ای آتش ز دور لاجرم موسیجه ای در کوه طور. عطار. اگر موسی نیم موسیجه هستم درون سینه موسیقار دارم. مولوی (از انجمن آرا). سرو در حالت است از آنکه نواخت صوت موسیجه ساز موسیقار. امامی هروی (از انجمن آرا)
موسیچه. مرغی است شبیه به فاخته. (جهانگیری) (آنندراج). مرغی است چند فاخته و همرنگ او. (لغت فرس اسدی نسخۀ خطی نخجوانی). مرغکی است چون فاخته که بیشتر در خانه ها و طاقها تخم گذارد. ماسوچه. موسیچه. دبسی. (از یادداشت مؤلف). صلصل. پرندۀ کوچکی است یا آن فاخته است. لیث گفته است: پرنده ای است که عجم آن را فاخته گوید و گفته شده است که همانند آن است و ازهری گفته است: آن همان پرنده است که موشجه یا موسجه نامند. (از تاج العروس). صلصل. (ازهری) (یادداشت مؤلف). دبسی. (زمخشری) (دهار). مرغکی سپید گون بود مانند قمری. مرغی است سفیدرنگ شبیه قمری. (فرهنگ اوبهی) (از صحاح الفرس) : موسیجه و قمری چو مقریانند از سروبنان هر یکی نُبی خوان. خسروی (از لغت فرس اسدی). بلبل به غزل طیره کند اعشی را موسیجه همی بانگ کند موسی را. منوچهری. موسیجه همی گوید یا رازق رزاق روزی ده و جانبخش تویی انسی و جان را. سنایی. به بهار و شکوفه خوش سازد نحل و موسیجه لحن موسیقار. خاقانی. خه خه ای موسیجۀ موسی صفت خیز و موسیقار زن در معرفت. عطار. همچو موسی دیده ای آتش ز دور لاجرم موسیجه ای در کوه طور. عطار. اگر موسی نیم موسیجه هستم درون سینه موسیقار دارم. مولوی (از انجمن آرا). سرو در حالت است از آنکه نواخت صوت موسیجه ساز موسیقار. امامی هروی (از انجمن آرا)
دمسیچه. صعوه و گازرک و گواک. (ناظم الاطباء). پرنده ای است که چون بر زمین نشیند پر بر زمین می زند. (شرفنامۀ منیری). پرنده ای است کوچک که پیوسته دم خود را بر زمین زند و به عربی صعوه خوانند و بعضی گویند ابابیل است. هرگاه بر زمین افتاد نتواند پرواز کردن. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). طایری است کوچک که باربار دم را حرکت می دهد، به عربی صعوه و به هندی ممولا گویند. (غیاث) (از فرهنگ جهانگیری) : چو موسیجه همه سر بر هوا کش چو دمسیجه همه دم بر زمین زن. خاقانی
دمسیچه. صعوه و گازرک و گواک. (ناظم الاطباء). پرنده ای است که چون بر زمین نشیند پر بر زمین می زند. (شرفنامۀ منیری). پرنده ای است کوچک که پیوسته دم خود را بر زمین زند و به عربی صعوه خوانند و بعضی گویند ابابیل است. هرگاه بر زمین افتاد نتواند پرواز کردن. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). طایری است کوچک که باربار دم را حرکت می دهد، به عربی صعوه و به هندی ممولا گویند. (غیاث) (از فرهنگ جهانگیری) : چو موسیجه همه سر بر هوا کش چو دمسیجه همه دم بر زمین زن. خاقانی
انداوه و آن چوب یا آهنی است که بدان گل اندایند. (منتهی الارب) (آنندراج). مالج. (از اقرب الموارد). ماله. انداوه. (دهار). انداوه و ماله که بدان گل اندایند. (ناظم الاطباء)
انداوه و آن چوب یا آهنی است که بدان گل اندایند. (منتهی الارب) (آنندراج). مالج. (از اقرب الموارد). ماله. انداوه. (دهار). انداوه و ماله که بدان گل اندایند. (ناظم الاطباء)
مسیکه در فارسی: توت روباه روانبند از گیاهان دارویی گیاهی است علفی و پایااز خانوداه گل سرخیان که ارتفاعش در حدود یک متر است و در نواحی کوهستانی میروید. برگهایش مرکب و متناوب با برگچه های دندانه دار و نسبه زیبا وگلهایش کوچک و سبز رنگ میباشند و درانتهای ساقه مجتمع شده اند. در حدود 20 گونه از این گیاه شناخته شده. مسیکه در طب عوام بعنوان رفع اسهال و بد آوردنده خون استعمال میشود توتالشعلب
مسیکه در فارسی: توت روباه روانبند از گیاهان دارویی گیاهی است علفی و پایااز خانوداه گل سرخیان که ارتفاعش در حدود یک متر است و در نواحی کوهستانی میروید. برگهایش مرکب و متناوب با برگچه های دندانه دار و نسبه زیبا وگلهایش کوچک و سبز رنگ میباشند و درانتهای ساقه مجتمع شده اند. در حدود 20 گونه از این گیاه شناخته شده. مسیکه در طب عوام بعنوان رفع اسهال و بد آوردنده خون استعمال میشود توتالشعلب