جدول جو
جدول جو

معنی مسکون - جستجوی لغت در جدول جو

مسکون
جا داده شده، سکنی داده شده، قابل سکونت، دارای ساکن یا ساکنان
تصویری از مسکون
تصویر مسکون
فرهنگ فارسی عمید
مسکون
(مِ)
ده مرکز دهستان مسکون بخش جبال بارز شهرستان جیرفت، واقع در 4هزارگزی جنوب خاوری مسکون و یک هزارگزی راه شوسۀ بم به سبزواران. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
مسکون
(مَ)
آرمیده. (آنندراج). آرام کرده شده و تسلی داده شده. (ناظم الاطباء). آرام گرفته.
- مسکون شدن، آرام کرده شدن. خشنودکرده شدن. تسلی داده شدن. (ناظم الاطباء).
، مسکون الی روایته، در اصطلاح درایه مثل صالح الحدیث است، منزل کرده شده و سکنی شده. (ناظم الاطباء). باسکنه. که کسانی در آن ساکن باشند. جاداده شده. محل سکونت.
- مسکون شدن، سکنه یافتن. دارای ساکن و باشنده گردیدن. محل سکونت گردیدن: انحاء مملکت که به خطوات اقدام جائره خراب وبائر گشته بود به یمن اعتنا و استعمار او معمور و مسکون شده. (المعجم چ دانشگاه تهران ص 11).
- مسکون گردیدن (گشتن) ، مسکون شدن. سکنه پیدا کردن. محل سکونت گشتن: اراضی آن نواحی از میامن آن خیر جاری معمور و مسکون گردد. (ظفرنامۀ یزدی ج 2 صص 386-387).
، آباد و معمور. (ناظم الاطباء). آبادان. عامر.
- ربع مسکون، آن قسمت از کرۀ زمین که معمور و آباد است و قابل سکنای نوع بشر است. (ناظم الاطباء). چهار یک سطح کرۀ زمین که آن را آب فرانگرفته است و حیوان بری در آن سکونت دارد. و رجوع به مدخل ربع مسکون شود.
مسکون و مسکونهدر کتاب مقدس به معانی ذیل به کار رفته است: 1- بودن اهالی در محلی. 2- دنیا. 3- زمین. 4- طوایف زمین. 5- مملکت رومیان. 6- اهالی بلاد مقدسه و حوالی آن. (از قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
مسکون
(مَ)
یکی از سه دهستان بخش جبال بارز شهرستان جیرفت. و محدود است از شمال به دهستان ده بکری، از مغرب به دهستان امجزاز، از جنوب به جلگۀ جیرفت و از مغرب به بخش ساردوئیه. آب آن از رود خانه سقدر، قنوات و چشمه ها تأمین می شود. این دهستان از 117 قریۀ بزرگ و کوچک و چندین مزرعه تشکیل شده و جمعیت آن در حدود 3600 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
(محمدآباد) ده کوچکی است از دهستان مسکون بخش جبال بارز شهرستان جیرفت. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
مسکون
آرمیده، تسلی داده شده، آرام گرفته، سکنی شده
تصویری از مسکون
تصویر مسکون
فرهنگ لغت هوشیار
مسکون
((مَ))
جا داده شده، سکنی شده، آرام کرده شده
تصویری از مسکون
تصویر مسکون
فرهنگ فارسی معین
مسکون
آباد، قابل سکونت، سکنه دار
متضاد: متروک، ناآباد، بی سکنه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مسکون
از توابع لیتکوه آمل
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مَ نَ)
تأنیث مسکون. باسکنه. سکنه دار. دارای سکنه: لیس علیکم جناح أن تدخلوا بیوتاً غیرمسکونه فیها متاع لکم واﷲ یعلم ما تبدون و ما تکتمون. (قرآن 29/24). رجوع به مسکون شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
قابل سکونت. ساکن شدنی. سکونت گزیدنی. و رجوع به مسکون شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مسکونی
تصویر مسکونی
در تازی نیامده نشیمن مانگاهی زیستنی زیستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسکونی
تصویر مسکونی
باشندگی
فرهنگ واژه فارسی سره
قابل سکونت، زیستگاه، محل سکونت
متضاد: غیرمسکونی، تجاری، ادراری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از مسکونی
تصویر مسکونی
سكنيٌّ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از مسکونی
تصویر مسکونی
Residential
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مسکونی
تصویر مسکونی
résidentiel
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مسکونی
تصویر مسکونی
residencial
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مسکونی
تصویر مسکونی
住宅的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از مسکونی
تصویر مسکونی
رہائشی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از مسکونی
تصویر مسکونی
আবাসিক
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از مسکونی
تصویر مسکونی
ที่อยู่อาศัย
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از مسکونی
تصویر مسکونی
wa makazi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از مسکونی
تصویر مسکونی
住宅の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از مسکونی
تصویر مسکونی
주거용의
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از مسکونی
تصویر مسکونی
מגורים
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از مسکونی
تصویر مسکونی
Wohn-
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مسکونی
تصویر مسکونی
perumahan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از مسکونی
تصویر مسکونی
आवासीय
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مسکونی
تصویر مسکونی
residenziale
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مسکونی
تصویر مسکونی
residentieel
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مسکونی
تصویر مسکونی
житловий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مسکونی
تصویر مسکونی
жилой
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مسکونی
تصویر مسکونی
mieszkaniowy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مسکونی
تصویر مسکونی
residencial
دیکشنری فارسی به اسپانیایی