- مسکون
- آرمیده، تسلی داده شده، آرام گرفته، سکنی شده
معنی مسکون - جستجوی لغت در جدول جو
- مسکون ((مَ))
- جا داده شده، سکنی شده، آرام کرده شده
- مسکون
- جا داده شده، سکنی داده شده، قابل سکونت، دارای ساکن یا ساکنان
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
باشندگی
در تازی نیامده نشیمن مانگاهی زیستنی زیستی
Residential
residencial
mieszkaniowy
жилой
житловий
residentieel
residencial
résidentiel
residenziale
आवासीय
perumahan
מגורים
wa makazi
ที่อยู่อาศัย
আবাসিক
رہائشی
سكنيٌّ
به وجود آمده، پدید آمده
آنچه دربارۀ آن حرفی زده نمی شود
کسی که در زندان به سر می برد، زندانی
فقیر، بینوا، درویش، بی چیز، بیچاره، درمانده
ویژگی فلزی که مانند سکه ضرب شده است مثلاً طلای مسکوک، سکه
پدید آمده
صیقل زده، مشورت کرده، آراسته کرده
زندانی