جدول جو
جدول جو

معنی مسکون - جستجوی لغت در جدول جو

مسکون
آرمیده، تسلی داده شده، آرام گرفته، سکنی شده
تصویری از مسکون
تصویر مسکون
فرهنگ لغت هوشیار
مسکون
((مَ))
جا داده شده، سکنی شده، آرام کرده شده
تصویری از مسکون
تصویر مسکون
فرهنگ فارسی معین
مسکون
جا داده شده، سکنی داده شده، قابل سکونت، دارای ساکن یا ساکنان
تصویری از مسکون
تصویر مسکون
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مسکونی
تصویر مسکونی
باشندگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مسکونی
تصویر مسکونی
در تازی نیامده نشیمن مانگاهی زیستنی زیستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسکونی
تصویر مسکونی
Residential
دیکشنری فارسی به انگلیسی
ที่อยู่อาศัย
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از متکون
تصویر متکون
به وجود آمده، پدید آمده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مسکوت
تصویر مسکوت
آنچه دربارۀ آن حرفی زده نمی شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مسجون
تصویر مسجون
کسی که در زندان به سر می برد، زندانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مسکین
تصویر مسکین
فقیر، بینوا، درویش، بی چیز، بیچاره، درمانده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مسکوک
تصویر مسکوک
ویژگی فلزی که مانند سکه ضرب شده است مثلاً طلای مسکوک، سکه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متکون
تصویر متکون
پدید آمده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسنون
تصویر مسنون
صیقل زده، مشورت کرده، آراسته کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسجون
تصویر مسجون
زندانی
فرهنگ لغت هوشیار