جدول جو
جدول جو

معنی مسموکات - جستجوی لغت در جدول جو

مسموکات(مَ)
آسمانها. مسمکات. و رجوع به مسمکات شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ تَ لَ)
جمع واژۀ مستملک و مستملکه. املاک
لغت نامه دهخدا
(اَ تَ)
مسموم شدن. دچار عوارض ناشی از خوردن زهر یا تنفس هوای ناسازگار گردیدن.
- مسمومیت الکلی، دچار عوارض ناشی از شرب مواد الکلی شدن. داءالخمر
لغت نامه دهخدا
(مَ)
ترکه. مرده ریگ. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مأخوذ ازتازی، اثاث البیت، و هر چیز که پس از کسی باقی ماند خواه آنکس زنده باشد و یا مرده. ما ترک، رخت و اسباب غیر لازم. (ناظم الاطباء). و رجوع به متروکه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
در شاهد زیر ظاهراً بمعنی مقدار مالیاتی است که هر عامل و خراج گیر باید دریافت و سپس به خزانه تسلیم نماید. مقدار مالیاتی که در ابواب جمعی عاملی قرار دارد: اهل حرث و زرع از عوارض تکلفات و نوازل انزال... باز گشتند و دست از زراعت کشیدند و وجوه معاملات متعذر و منکسر شد و مجموعات عمال به علت عجز به باقی بیرون آمد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 358)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مسطور و مسطوره. نوشته جات. مرقومات. (ناظم الاطباء). و رجوع به مسطور و مسطوره شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مسروقه. رجوع به مسروق و سرقه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مستوره. رجوع به مستوره شود.
- تاج المستورات، تاج خانمهای پردگی پارسا، و آن لقبی است که به شاهزاده خانمها می دادند. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ محموله. بارهای برداشته شده که از جایی به جایی برده شود. کالای تجارتی. بارها: آن امانت بسپردند و محمولاتی که داشتند به... رسانیدند. (ترجمه تاریخ یمینی). بیضه های عنبر و اوانی زر و سیم... و دیگر محمولات دیار هند. (ترجمه تاریخ یمینی) ، نزد طبیبان داروهایی را نامند که در هنگام بیماری شرم زنان و دبر مانند شیاف و امثال آن بکار برند. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
عطریات و چیزهای خوشبو که بوئیده شوند. (غیاث) (آنندراج). خوشبویها. مقابل مبصرات و مذوقات و ملموسات و مسموعات. بوئیدنیها از ریاحین و گلها و میوه و مرکبات معطر مانند بهی و سیب و ترنج و نارنج و کافور و زغفران و غالیه و جز آنها. (یادداشت مؤلف) : از همه انواع میوه ها و مشمومات بسیار. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 147). مشمومات چون نیلوفر و نرگس و بنفشه و یاسمن سخت بسیار بود. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 142). نان فراخ و میوه ها بسیار و مشمومات فراوان. (چهارمقالۀ عروضی)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مضمومه. رجوع به مضمومه شود، ضمیمه ها و افزودگیها و فراهم آمدگیها. (ناظم الاطباء). و رجوع به مضموم شود
لغت نامه دهخدا
(مُ مَ)
آسمانها. مسموکات. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و رجوع به مسموکات شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مسموعه. شنوده ها. شنیده ها. نیوشیده ها. مقابل مبصرات و ملموسات و مشمومات و مذوقات. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مسکوک و مسکوکه. سکه شده ها. سکه ها
لغت نامه دهخدا
(مَ)
مأخوذ از تازی، چیزهای لمس شده. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ ملموسه تأنیث ملموس. ببسوده ها. مقابل مبصرات و مذوقات و مسموعات. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : لذت گوش در آوازهای خوش است و موزون و لذت شم در بویهای خوش... و لذت لمس در ملموسات نرم. (کیمیای سعادت چ احمد آرام ص 831). امور ماضیه رااز مقولات و مسموعات و مرئیات و مذوقات و ملموسات و مشمومات و غیر آن بر سبیل تذکیر با دل تقریر کند. (مصباح الهدایه چ همایی ص 169). و رجوع به ملموس شود
لغت نامه دهخدا
بنگرید به معموله انجامیده ها رواگ ها ساخته ها جمع معموله (معمول) عمل شده ها، متداولات، مصنوعات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملموسات
تصویر ملموسات
جمع ملموسه، بر ماسیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشمومات
تصویر مشمومات
جمع مشمومه، شمین ها، بوییدنی ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشکوکات
تصویر مشکوکات
جمع مشکوکه (مشکوک)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسموعات
تصویر مسموعات
جمع مسموعه، نیوشیدگان، شنودگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسکوکات
تصویر مسکوکات
جمع مسکوکه، پرشیان ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متروکات
تصویر متروکات
جمع متروکه، هلیدگان باز مانده ها جمع متروکه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متمولات
تصویر متمولات
جمع متموله
فرهنگ لغت هوشیار
جمع متملکه، ویسان جمع متملکه (متملک) : تمامی جهات و متملکات شاملو بدست تکلو افتاد، جمع متملکه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محمولات
تصویر محمولات
جمع محموله، بارها جمع محموله (محمول) بار برداشته شده ها، بار ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرموزات
تصویر مرموزات
جمع مرموزه، رازیکان پوشیدگان جمع مرموزه (مرموز)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مسطوره، نبشته ها و در فارسی: نمونه های کالا جمع مسطوره (مسطور) نوشته ها مرقومات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسروقات
تصویر مسروقات
جمع مسروقه، دزدیده ها، دزد زدگان
فرهنگ لغت هوشیار
مسئولات در فارسی، جمع مسوله، امارمندان خورتاکان خواهیدگان جمع مسووله (مسئوله) و مسوول (مسئول)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسمومیت
تصویر مسمومیت
در تازی نیامده مستوکی زهر مندی، زهر ناکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستورات
تصویر مستورات
جمع مستوره، پردگیان زنان پارسا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستملکات
تصویر مستملکات
جمع مستملکه، ویسان جمع مستملکه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مساوات
تصویر مساوات
برابری
فرهنگ واژه فارسی سره
املاک، ضیاع، ملک ها، متصرفات
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ماترک، مرده ریگ، میراث
فرهنگ واژه مترادف متضاد