جدول جو
جدول جو

معنی مسموعات - جستجوی لغت در جدول جو

مسموعات
(مَ)
جمع واژۀ مسموعه. شنوده ها. شنیده ها. نیوشیده ها. مقابل مبصرات و ملموسات و مشمومات و مذوقات. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
مسموعات
جمع مسموعه، نیوشیدگان، شنودگان
تصویری از مسموعات
تصویر مسموعات
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مَ)
جمع واژۀ مسروقه. رجوع به مسروق و سرقه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مرفوعه و مرفوع. رجوع به مرفوعه و مرفوع شود، در اصطلاح نحو عربی، مواردی که اسم در آن حالت مرفوع خوانده شود چون فاعل و نایب فاعل و مبتدا و خبر..
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مسکوک و مسکوکه. سکه شده ها. سکه ها
لغت نامه دهخدا
(بِ حَ رَ دَ)
مجموع بودن. حالت مجموع. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مجموع شود
لغت نامه دهخدا
(نِ اَ کَ دَ)
جملگی و همگی و تمامی. (ناظم الاطباء). روی هم رفته. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(اَ تَ)
مسموم شدن. دچار عوارض ناشی از خوردن زهر یا تنفس هوای ناسازگار گردیدن.
- مسمومیت الکلی، دچار عوارض ناشی از شرب مواد الکلی شدن. داءالخمر
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مسطور و مسطوره. نوشته جات. مرقومات. (ناظم الاطباء). و رجوع به مسطور و مسطوره شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ عَ)
جمع واژۀ مستوعل و مستوعله. رجوع به مستوعل شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
در شاهد زیر ظاهراً بمعنی مقدار مالیاتی است که هر عامل و خراج گیر باید دریافت و سپس به خزانه تسلیم نماید. مقدار مالیاتی که در ابواب جمعی عاملی قرار دارد: اهل حرث و زرع از عوارض تکلفات و نوازل انزال... باز گشتند و دست از زراعت کشیدند و وجوه معاملات متعذر و منکسر شد و مجموعات عمال به علت عجز به باقی بیرون آمد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 358)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
آسمانها. مسمکات. و رجوع به مسمکات شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مصنوعات
تصویر مصنوعات
چیزهای ساخته شده و اختراع شده
فرهنگ لغت هوشیار
جمع موضوعه (موضوع)، کسوری که بابت پرداخت مزد ماموران محلی نظیر کدخدا و پاکار و دشتبان بمجموع محصول (قبل از تقسیم بین مالک و زارع) تعلق میگیرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملموسات
تصویر ملموسات
جمع ملموسه، بر ماسیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ممنوعات
تصویر ممنوعات
جمع ممنوعه (ممنوع)
فرهنگ لغت هوشیار
بنگرید به معموله انجامیده ها رواگ ها ساخته ها جمع معموله (معمول) عمل شده ها، متداولات، مصنوعات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشمومات
تصویر مشمومات
جمع مشمومه، شمین ها، بوییدنی ها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مطبوعه، تافت ها انگیزه گزینش آن که: تافتن در پارسی برابر است با دمیدن یا بر آمدن و هم چنین روشن کردن جمع مطبوعه (مطبوع) نوشته های چاپی، روزنامه ها و مجلات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسکوکات
تصویر مسکوکات
جمع مسکوکه، پرشیان ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستورات
تصویر مستورات
جمع مستوره، پردگیان زنان پارسا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسمومیت
تصویر مسمومیت
در تازی نیامده مستوکی زهر مندی، زهر ناکی
فرهنگ لغت هوشیار
مسئولات در فارسی، جمع مسوله، امارمندان خورتاکان خواهیدگان جمع مسووله (مسئوله) و مسوول (مسئول)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسروقات
تصویر مسروقات
جمع مسروقه، دزدیده ها، دزد زدگان
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مسطوره، نبشته ها و در فارسی: نمونه های کالا جمع مسطوره (مسطور) نوشته ها مرقومات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرموزات
تصویر مرموزات
جمع مرموزه، رازیکان پوشیدگان جمع مرموزه (مرموز)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرفوعات
تصویر مرفوعات
جمع مرفوعه (مرفوع)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدفوعات
تصویر مدفوعات
جمع مدفوعه، پلیدی جمع مدفوعه (مدفوع)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرجوعات
تصویر مرجوعات
جمع مرجوعه، برگشته ها پس فرستاده ها مولیدگان جمع مرجوعه (مرجوع)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محمولات
تصویر محمولات
جمع محموله، بارها جمع محموله (محمول) بار برداشته شده ها، بار ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجموعیت
تصویر مجموعیت
از ساخته های فارسی گویان با همی مجموع بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متمولات
تصویر متمولات
جمع متموله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متبوعات
تصویر متبوعات
جمع متبوعه، سالاران جمع متبوعه
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مستودعه، برستاندگان: از سخن یا نوشته دیگران سپرده ها جمع مستودعه (مستودع) : فهرست کتاب راحه الصدور وآیه السرور وترتیب مستودعات آن از فنون علم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مطبوعات
تصویر مطبوعات
((مَ))
جمع مطبوعه، چاپ شده ها، اصطلاحاً به روزنامه ها و مجلاّت گفته می شود
فرهنگ فارسی معین