جدول جو
جدول جو

معنی مسملج - جستجوی لغت در جدول جو

مسملج(مُ سَ لَ)
رجل مسملج الذکر، مرد درازنره. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ سَ هََ)
اسب معتدل الاعضاء. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). اسب متناسب اعضاء. (منتهی الارب). مناسب اعضاء. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُ دَ لَ)
مسلک هموار. (منتهی الارب) ، گرد املس. (ناظم الاطباء). المدرج الاملس. (اقرب الموارد) (لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ لِج ج)
نعت فاعلی از استلجاج. ستیهنده و تمردکننده در سوگند ونادهنده کفاره به گمان صدق. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به استلجاج شود
لغت نامه دهخدا
(مُ حَ لَ)
رسن سخت تافته. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(مُ هََ لَ)
اسب نیکرو، کار خوار و منقاد. (منتهی الارب). امر مهملج، ای مذلل منقاد. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سَ لَ)
مرد درازو گردنره. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
دستگیره، دست آویز
فرهنگ گویش مازندرانی