به لغت اهل اندلس دوائی است که آن را زراوند طویل گویند و آن را مسمقران و مسمقوره نیز گویند. (برهان) (آنندراج). زراوند طویل. (ناظم الاطباء) (دزی ج 2 ص 593) (تحفۀ حکیم مؤمن). گیاهی است بالارونده از تیره زراوندها و از تیره های نزدیک به اسفناجیان و از ردۀ دولپه ایهای بی گلبرگ گلش فقط دارای یک کاسبرگ لوله ای است و ازریشه اش که دارای خواص داروئی زیادی است در طب استفاده میکنند. (از دائره المعارف کیه). چیقک. (گل گلاب). ارسطولوخیا. فاصل النفسا. ابارشتم. ابورستم. شجرۀ رستم. زراوندنر. مسهقوره. مستمقوره. بور و آلماسی. مسمقران. (فرهنگ گیاهی بهرامی). مدحرج. ابن رستم. (ابن البیطار). قلبجوله. زائره. شجرهالخطا طیف. (اسماء عقار133). و رجوع به زراوند و مسمقران و مسمقوره شود
به لغت اهل اندلس دوائی است که آن را زراوند طویل گویند و آن را مسمقران و مسمقوره نیز گویند. (برهان) (آنندراج). زراوند طویل. (ناظم الاطباء) (دزی ج 2 ص 593) (تحفۀ حکیم مؤمن). گیاهی است بالارونده از تیره زراوندها و از تیره های نزدیک به اسفناجیان و از ردۀ دولپه ایهای بی گلبرگ گلش فقط دارای یک کاسبرگ لوله ای است و ازریشه اش که دارای خواص داروئی زیادی است در طب استفاده میکنند. (از دائره المعارف کیه). چیقک. (گل گلاب). ارسطولوخیا. فاصل النفسا. ابارشتم. ابورستم. شجرۀ رستم. زراوندنر. مسهقوره. مستمقوره. بور و آلماسی. مسمقران. (فرهنگ گیاهی بهرامی). مدحرج. ابن رستم. (ابن البیطار). قلبجوله. زائره. شجرهالخطا طیف. (اسماء عقار133). و رجوع به زراوند و مسمقران و مسمقوره شود
لقب ارمائیل وزیر ضحاک. این لقب را فریدون به وی داد. (از التفهیم ص 258) : و ارمائیل گفت توانائی من آن بود که از دو کشته یکی را برهانیدمی...پس افریدون او را آزاد کرد و بر تخت زرین نشاند و مسمغان نام کرد، یعنی مه مغان. (از التفهیم ص 258)
لقب ارمائیل وزیر ضحاک. این لقب را فریدون به وی داد. (از التفهیم ص 258) : و ارمائیل گفت توانائی من آن بود که از دو کشته یکی را برهانیدمی...پس افریدون او را آزاد کرد و بر تخت زرین نشاند و مسمغان نام کرد، یعنی مه مغان. (از التفهیم ص 258)
نبرد کردن با کسی در سعی و غلبه جستن بر کسی در آن. (منتهی الارب) ، با کسی شتاب رفتن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). غلبه کردن بر کسی در راه رفتن، زنا کردن به کنیز. (منتهی الارب). زنا کردن با کنیزک. (المصادر زوزنی). زنا کردن با پرستاران. (تاج المصادر بیهقی)
نبرد کردن با کسی در سعی و غلبه جستن بر کسی در آن. (منتهی الارب) ، با کسی شتاب رفتن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). غلبه کردن بر کسی در راه رفتن، زنا کردن به کنیز. (منتهی الارب). زنا کردن با کنیزک. (المصادر زوزنی). زنا کردن با پرستاران. (تاج المصادر بیهقی)
نعت مفعولی از استعانه. یاری خواسته شده. یعنی کسی که از او استعانت کنند و یاری خواهند. (غیاث) (آنندراج). معول. (منتهی الارب). آنکه یاری از او خواهند. (دهار) (مهذب الاسماء). رجوع به استعانه شود: قال رب احکم بالحق و ربنا الرحمان المستعان علی ما تصفون. (قرآن 112/21). چه گوئی بود مستعین مستعان گر نباشد چنین مستعین مستعان را. ناصرخسرو. خواهد ز تو استعانت ایرا بهتر ز تو مستعان ندیده ست. خاقانی. این فال ز سعد مستعار است هستیش ز مستعان ببینم. خاقانی. عدل شاه مستعان ملهوفان، مستغاث مظلومان، و مستمسک مهجوران است. (سندبادنامه ص 112). گفت صوفی قادر است آن مستعان که کند سودای ما را بی زیان. مولوی (مثنوی). چون ستد زو نان بگفت ای مستعان خوش به خان و مان خود بازش رسان. مولوی (مثنوی)
نعت مفعولی از استعانه. یاری خواسته شده. یعنی کسی که از او استعانت کنند و یاری خواهند. (غیاث) (آنندراج). معول. (منتهی الارب). آنکه یاری از او خواهند. (دهار) (مهذب الاسماء). رجوع به استعانه شود: قال رب احکم بالحق و ربنا الرحمان المستعان علی ما تصفون. (قرآن 112/21). چه گوئی بود مستعین مستعان گر نباشد چنین مستعین مستعان را. ناصرخسرو. خواهد ز تو استعانت ایرا بهتر ز تو مستعان ندیده ست. خاقانی. این فال ز سعد مستعار است هستیش ز مستعان ببینم. خاقانی. عدل شاه مستعان ملهوفان، مستغاث مظلومان، و مستمسک مهجوران است. (سندبادنامه ص 112). گفت صوفی قادر است آن مستعان که کند سودای ما را بی زیان. مولوی (مثنوی). چون ستد زو نان بگفت ای مستعان خوش به خان و مان خود بازش رسان. مولوی (مثنوی)
جمع ملعمه، دو زبان ها سروده ای که در هر خانش بندی پارسی و بندی تازی باشد برای نمونه این سروده از حافظ با آغازه ی: اتت روائح رند الحمی و زاد غرامی فدای خاک در دوست باد جان گرامی، جمع ملمعه
جمع ملعمه، دو زبان ها سروده ای که در هر خانش بندی پارسی و بندی تازی باشد برای نمونه این سروده از حافظ با آغازه ی: اتت روائح رند الحمی و زاد غرامی فدای خاک در دوست باد جان گرامی، جمع ملمعه