جدول جو
جدول جو

معنی مسقاطون - جستجوی لغت در جدول جو

مسقاطون
به لغت رومی، عود هندی. (برهان) (بحرالجواهر) (الفاظ الادویه) (اختیارات بدیعی) (از مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
مسقاطون
این واژه در برهان آمده و رومی دانسته شده یلنجوج (عود هندی) عود هندی. توضیح لاتینی کلمه باین معنی پیدا نشد و ما در شیه برهان حدس زده ایم که محرف مسفنطن باشد ولی کلمه اخیر بمعنی انجدان است
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سقلاطون
تصویر سقلاطون
نوعی پارچۀ نفیس پشمی یا ابریشمی به رنگ سرخ یا کبود، کنایه از هر چیز سرخ یا کبود، برای مثال چو از حدیقۀ مینای چرخ سقلاطون / نهفته گشت علامات چتر آینه گون (رشید وطواط - لغتنامه - سقلاطون)
فرهنگ فارسی عمید
و آن بر دو گونه است، مسطون کبیر، و آن از زیت سه اوقیه واز شراب سه اوقیه و هشت غرامی و از عسل چهار اوقیه و نیم است و مسطون صغیر و آن از زیت شش درخمی و از شراب بیست غرامی و از عسل نه درخمی باشد. (بحر الجواهر)
لغت نامه دهخدا
از توابع مصر است، مستوفی آرد: هم در آنجا (عجائب المخلوقات) آمده که در قاطون از توابع مصر چشمه ای است آبی از او برمی آید قطرات آن که بر زمین می افتد آتش مینماید، (نزهه القلوب چ بریل ج 3 ص 290)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
زن که بچۀ ناتمام افکندن عادت او باشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ج، مساقیط. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ قَ)
دهی از دهستان کوهمره سرخی بخش مرکزی شهرستان شیراز، واقع در 89هزارگزی جنوب غربی شیراز و 53هزارگزی راه فرعی شیراز به سیاخ. آب آن از چشمه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
رجوع به سقلاطون و دزی ج 1 ص 23 شود
لغت نامه دهخدا
نیلوفر، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
سقلاط، سقلاطون (به کسر اول) ، سقلطون. (به کسر اول و فتح دوم) سقلاطونی (به کسر اول) نوعی پارچۀ ابریشمی زردوزی شده که آن را در بغداد می بافتند و شهرت بسیار داشته. در قرون وسطی این کلمه در تمام اروپا معمول بود. آلمانی ’سیکلات’ اسپانیایی ’سیکلاتون’ فرانسوی و انگلیسی ’سیگلاتون’ فلامانی ’سینگلاتوئن’. (دزی ج 1 ص 663). و رجوع به سقلاطین. مؤلف برهان جامع سقلاطون را ماهوت داند. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین). سقرلات و جامۀ نخجوانی. (برهان). سقرلاط که در عرف آن را نبات گویند و آن پارچه ای است که در بعض جزائر ازپشم بافند. (آنندراج) : و از وی (از اصفهان) جامۀ ابریشم گوناگون خیزد چون حله و عتابی و سقلاطون. (حدود العالم). قبای سقلاطون بغدادی بود. (تاریخ بیهقی). غلامی سیصد در زر و سیم غرق همه با قباهای سقلاطون و دیبای رومی. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 282).
بباف اگربتوانی ز علم سقلاطون
که علم منطق ابریشم است پاک از لاس.
ناصرخسرو.
باغ پر تختهای سقلاطون
راغ پر فرشهای بوقلمون.
سنایی.
نه کله بنددشام از صریر غالیه رنگ
نه حله پوشد صبح از نسیج سقلاطون.
جمال الدین عبدالرزاق.
، رنگ کبود، چه سقلاطون در اصل سقلاطگون بوده است و گاف بکثرت استعمال افتاده سقلاطون شده و در قدیم رنگ سقرلات منحصر در کبود بوده است. (برهان). رنگ کبود. (غیاث) :
چو از حدیقۀ مینای چرخ سقلاطون
نهفته گشت علامات چتر آینه گون.
رشید وطواط (چ سعیدنفیسی ص 398).
، رنگ و لون. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
نام شهری است که سقرلات منسوب به آن شهر است. (برهان). نام شهری است در روم که سقلات و جامه ها در آن می بافند شعرا هرچه سیاه و کبود باشد بدان شهر نسبت دهند. (رشیدی) :
هر فرش سقلاطون که مه صباغ او بوده سه مه
از آتش گردون سیه چون داغ قصار آمده.
خاقانی.
پنجاه تخت جامۀ ملون از جامه های تستری و سقلاطون عضدی و حله های فخری. (ترجمه تاریخ طبری)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
شرابی است که مردم شام از خمر و عسل درست کنند و ازهری گفته که لغت رومی است و عربی نیست. (از المعرب جوالیقی ص 157) (ناظم الاطباء). می، لغت رومی است مستعمل عرب. (منتهی الارب) (آنندراج). شرابی است مردم شام را که از می و انگبین کنند. (تاج العروس). شرابی که از عصیر انگور و عسل با بعضی افاریه سازند. (یادداشت مؤلف). شراب. از واژه های دخیل است و نمی دانم از چه زبانی است. (از اقرب الموارد). اصل آن به یونانی رساطوم بوده است. (ازحاشیۀ ص 76 نشوءاللغه). شرابی است که از خمر و عسل و ادویۀ حاره ترتیب دهند و گرمتر و قویتر از شراب ارسطون و در امزجۀ بارده نافع است. (تحفۀ حکیم مؤمن). و رجوع به ترجمه صیدنۀ ابوریحان بیرونی شود
لغت نامه دهخدا
(مَ وی ی)
مسقوی. کشت آب خورده. (از یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به مسقوی شود
لغت نامه دهخدا
به لغت عجمۀ اندلس، زراوند طویل است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
نوشادر، (تحفۀ حکیم مؤمن)، چیزی است مانند نمک و به فارسی نوشادر گویند و بیشتر سفیدگران به کار برند، (برهان) (آنندراج)، خربزۀ هندی، (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قاطون
تصویر قاطون
نوشادر
فرهنگ لغت هوشیار
لاتینی تازی گشته پرند زر دوخت لاتینی تازی گشته برابر با ابریشم پرند رز دوخت پرند کبود نوعی پارچه ابریشمی زر دوزی شده که آنرا در بغداد می بافتند و شهرت بسیار داشته، پارچه ای نفیس به رنگ سرخ یا کبود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رساطون
تصویر رساطون
لاتینی تازی گشته می باده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سقلاطون
تصویر سقلاطون
((س یا سَ))
نوعی پارچه ابریشمی به رنگ سرخ یا کبود
فرهنگ فارسی معین