این واژه در برهان آمده و رومی دانسته شده یلنجوج (عود هندی) عود هندی. توضیح لاتینی کلمه باین معنی پیدا نشد و ما در شیه برهان حدس زده ایم که محرف مسفنطن باشد ولی کلمه اخیر بمعنی انجدان است
این واژه در برهان آمده و رومی دانسته شده یلنجوج (عود هندی) عود هندی. توضیح لاتینی کلمه باین معنی پیدا نشد و ما در شیه برهان حدس زده ایم که محرف مسفنطن باشد ولی کلمه اخیر بمعنی انجدان است
نوعی پارچۀ نفیس پشمی یا ابریشمی به رنگ سرخ یا کبود، کنایه از هر چیز سرخ یا کبود، برای مثال چو از حدیقۀ مینای چرخ سقلاطون / نهفته گشت علامات چتر آینه گون (رشید وطواط - لغتنامه - سقلاطون)
نوعی پارچۀ نفیس پشمی یا ابریشمی به رنگ سرخ یا کبود، کنایه از هر چیز سرخ یا کبود، برای مِثال چو از حدیقۀ مینای چرخ سقلاطون / نهفته گشت علامات چتر آینه گون (رشید وطواط - لغتنامه - سقلاطون)
و آن بر دو گونه است، مسطون کبیر، و آن از زیت سه اوقیه واز شراب سه اوقیه و هشت غرامی و از عسل چهار اوقیه و نیم است و مسطون صغیر و آن از زیت شش درخمی و از شراب بیست غرامی و از عسل نه درخمی باشد. (بحر الجواهر)
و آن بر دو گونه است، مسطون کبیر، و آن از زیت سه اوقیه واز شراب سه اوقیه و هشت غرامی و از عسل چهار اوقیه و نیم است و مسطون صغیر و آن از زیت شش درخمی و از شراب بیست غرامی و از عسل نه درخمی باشد. (بحر الجواهر)
از توابع مصر است، مستوفی آرد: هم در آنجا (عجائب المخلوقات) آمده که در قاطون از توابع مصر چشمه ای است آبی از او برمی آید قطرات آن که بر زمین می افتد آتش مینماید، (نزهه القلوب چ بریل ج 3 ص 290)
از توابع مصر است، مستوفی آرد: هم در آنجا (عجائب المخلوقات) آمده که در قاطون از توابع مصر چشمه ای است آبی از او برمی آید قطرات آن که بر زمین می افتد آتش مینماید، (نزهه القلوب چ بریل ج 3 ص 290)
دهی از دهستان کوهمره سرخی بخش مرکزی شهرستان شیراز، واقع در 89هزارگزی جنوب غربی شیراز و 53هزارگزی راه فرعی شیراز به سیاخ. آب آن از چشمه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی از دهستان کوهمره سرخی بخش مرکزی شهرستان شیراز، واقع در 89هزارگزی جنوب غربی شیراز و 53هزارگزی راه فرعی شیراز به سیاخ. آب آن از چشمه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
سقلاط، سقلاطون (به کسر اول) ، سقلطون. (به کسر اول و فتح دوم) سقلاطونی (به کسر اول) نوعی پارچۀ ابریشمی زردوزی شده که آن را در بغداد می بافتند و شهرت بسیار داشته. در قرون وسطی این کلمه در تمام اروپا معمول بود. آلمانی ’سیکلات’ اسپانیایی ’سیکلاتون’ فرانسوی و انگلیسی ’سیگلاتون’ فلامانی ’سینگلاتوئن’. (دزی ج 1 ص 663). و رجوع به سقلاطین. مؤلف برهان جامع سقلاطون را ماهوت داند. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین). سقرلات و جامۀ نخجوانی. (برهان). سقرلاط که در عرف آن را نبات گویند و آن پارچه ای است که در بعض جزائر ازپشم بافند. (آنندراج) : و از وی (از اصفهان) جامۀ ابریشم گوناگون خیزد چون حله و عتابی و سقلاطون. (حدود العالم). قبای سقلاطون بغدادی بود. (تاریخ بیهقی). غلامی سیصد در زر و سیم غرق همه با قباهای سقلاطون و دیبای رومی. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 282). بباف اگربتوانی ز علم سقلاطون که علم منطق ابریشم است پاک از لاس. ناصرخسرو. باغ پر تختهای سقلاطون راغ پر فرشهای بوقلمون. سنایی. نه کله بنددشام از صریر غالیه رنگ نه حله پوشد صبح از نسیج سقلاطون. جمال الدین عبدالرزاق. ، رنگ کبود، چه سقلاطون در اصل سقلاطگون بوده است و گاف بکثرت استعمال افتاده سقلاطون شده و در قدیم رنگ سقرلات منحصر در کبود بوده است. (برهان). رنگ کبود. (غیاث) : چو از حدیقۀ مینای چرخ سقلاطون نهفته گشت علامات چتر آینه گون. رشید وطواط (چ سعیدنفیسی ص 398). ، رنگ و لون. (برهان)
سقلاط، سقلاطون (به کسر اول) ، سقلطون. (به کسر اول و فتح دوم) سقلاطونی (به کسر اول) نوعی پارچۀ ابریشمی زردوزی شده که آن را در بغداد می بافتند و شهرت بسیار داشته. در قرون وسطی این کلمه در تمام اروپا معمول بود. آلمانی ’سیکلات’ اسپانیایی ’سیکلاتون’ فرانسوی و انگلیسی ’سیگلاتون’ فلامانی ’سینگلاتوئن’. (دزی ج 1 ص 663). و رجوع به سقلاطین. مؤلف برهان جامع سقلاطون را ماهوت داند. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین). سقرلات و جامۀ نخجوانی. (برهان). سقرلاط که در عرف آن را نبات گویند و آن پارچه ای است که در بعض جزائر ازپشم بافند. (آنندراج) : و از وی (از اصفهان) جامۀ ابریشم گوناگون خیزد چون حله و عتابی و سقلاطون. (حدود العالم). قبای سقلاطون بغدادی بود. (تاریخ بیهقی). غلامی سیصد در زر و سیم غرق همه با قباهای سقلاطون و دیبای رومی. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 282). بباف اگربتوانی ز علم سقلاطون که علم منطق ابریشم است پاک از لاس. ناصرخسرو. باغ پر تختهای سقلاطون راغ پر فرشهای بوقلمون. سنایی. نه کله بنددشام از صریر غالیه رنگ نه حله پوشد صبح از نسیج سقلاطون. جمال الدین عبدالرزاق. ، رنگ کبود، چه سقلاطون در اصل سقلاطگون بوده است و گاف بکثرت استعمال افتاده سقلاطون شده و در قدیم رنگ سقرلات منحصر در کبود بوده است. (برهان). رنگ کبود. (غیاث) : چو از حدیقۀ مینای چرخ سقلاطون نهفته گشت علامات چتر آینه گون. رشید وطواط (چ سعیدنفیسی ص 398). ، رنگ و لون. (برهان)
نام شهری است که سقرلات منسوب به آن شهر است. (برهان). نام شهری است در روم که سقلات و جامه ها در آن می بافند شعرا هرچه سیاه و کبود باشد بدان شهر نسبت دهند. (رشیدی) : هر فرش سقلاطون که مه صباغ او بوده سه مه از آتش گردون سیه چون داغ قصار آمده. خاقانی. پنجاه تخت جامۀ ملون از جامه های تستری و سقلاطون عضدی و حله های فخری. (ترجمه تاریخ طبری)
نام شهری است که سقرلات منسوب به آن شهر است. (برهان). نام شهری است در روم که سقلات و جامه ها در آن می بافند شعرا هرچه سیاه و کبود باشد بدان شهر نسبت دهند. (رشیدی) : هر فرش سقلاطون که مه صباغ او بوده سه مه از آتش گردون سیه چون داغ قصار آمده. خاقانی. پنجاه تخت جامۀ ملون از جامه های تستری و سقلاطون عضدی و حله های فخری. (ترجمه تاریخ طبری)
شرابی است که مردم شام از خمر و عسل درست کنند و ازهری گفته که لغت رومی است و عربی نیست. (از المعرب جوالیقی ص 157) (ناظم الاطباء). می، لغت رومی است مستعمل عرب. (منتهی الارب) (آنندراج). شرابی است مردم شام را که از می و انگبین کنند. (تاج العروس). شرابی که از عصیر انگور و عسل با بعضی افاریه سازند. (یادداشت مؤلف). شراب. از واژه های دخیل است و نمی دانم از چه زبانی است. (از اقرب الموارد). اصل آن به یونانی رساطوم بوده است. (ازحاشیۀ ص 76 نشوءاللغه). شرابی است که از خمر و عسل و ادویۀ حاره ترتیب دهند و گرمتر و قویتر از شراب ارسطون و در امزجۀ بارده نافع است. (تحفۀ حکیم مؤمن). و رجوع به ترجمه صیدنۀ ابوریحان بیرونی شود
شرابی است که مردم شام از خمر و عسل درست کنند و ازهری گفته که لغت رومی است و عربی نیست. (از المعرب جوالیقی ص 157) (ناظم الاطباء). می، لغت رومی است مستعمل عرب. (منتهی الارب) (آنندراج). شرابی است مردم شام را که از می و انگبین کنند. (تاج العروس). شرابی که از عصیر انگور و عسل با بعضی افاریه سازند. (یادداشت مؤلف). شراب. از واژه های دخیل است و نمی دانم از چه زبانی است. (از اقرب الموارد). اصل آن به یونانی رساطوم بوده است. (ازحاشیۀ ص 76 نشوءاللغه). شرابی است که از خمر و عسل و ادویۀ حاره ترتیب دهند و گرمتر و قویتر از شراب ارسطون و در امزجۀ بارده نافع است. (تحفۀ حکیم مؤمن). و رجوع به ترجمه صیدنۀ ابوریحان بیرونی شود
لاتینی تازی گشته پرند زر دوخت لاتینی تازی گشته برابر با ابریشم پرند رز دوخت پرند کبود نوعی پارچه ابریشمی زر دوزی شده که آنرا در بغداد می بافتند و شهرت بسیار داشته، پارچه ای نفیس به رنگ سرخ یا کبود
لاتینی تازی گشته پرند زر دوخت لاتینی تازی گشته برابر با ابریشم پرند رز دوخت پرند کبود نوعی پارچه ابریشمی زر دوزی شده که آنرا در بغداد می بافتند و شهرت بسیار داشته، پارچه ای نفیس به رنگ سرخ یا کبود