جدول جو
جدول جو

معنی مسقاب - جستجوی لغت در جدول جو

مسقاب
(مِ)
ناقۀ نرزاینده. (منتهی الارب). ناقه که عادت آن نر زاییدن باشد. (از اقرب الموارد). مسقب. (منتهی الارب) ، مادر ’سقب’ که نوزاد شتر باشد. مسقب. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مِ)
نوعی ظرف آبکش که سقّایان بر بازو آویزند و بدان آب برآرند. نوعی دلو:
یکی سقای چابک دست و پرزور
که آورده به مستاب آب موفور.
(شعوری ج 2 ص 362)
لغت نامه دهخدا
(مُ قِ)
نعت فاعلی ازاسقاب، نزدیک و قریب: منزل مسقب. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) ، بعید، از اضداد است. (منتهی الارب). و رجوع به اسقاب شود
لغت نامه دهخدا
(مِ قَ)
مسقاب. ناقۀ نرزاینده. (منتهی الارب) ، مادر ’سقب’ که نوزاد شتر باشد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
پنبۀ خون آلود که آن را زن مصیبت زده بر سر گذارد و یک طرف آن پنبه از روی بند بیرون کند تا بیننده بداند که او مصیبت زده است. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
مرد بسیار آب آشامنده، (منتهی الارب، مادۀ وق ب) (از آنندراج)، مردی که آب بسیار آشامد، (ناظم الاطباء)، زن گول، (منتهی الارب) (آنندراج)، زن احمق و گول، (ناظم الاطباء)، زن فرزند احمق زاینده، (منتهی الارب) (آنندراج)، زنی که فرزندان احمق زاید، (ناظم الاطباء)، زن فراخ شرم، (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج)، سیرالمیقاب، سیر یک شباروز پیوسته، (منتهی الارب) (آنندراج)، سیری که یک شبانه روز پیوسته بود، (ناظم الاطباء)،
- بنوالمیقاب، فحش است مر تازیان را، (ناظم الاطباء)، بنومیقاب دشنام است، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
نی و لوله. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(مِ پِ)
دهی از دهستان بالاخواف است که در بخش خواف شهرستان تربت حیدریه واقع است و 383 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(مَ قَ)
دهی است از دهستان دهدز شهرستان اهواز، واقع در 24هزارگزی شمال باختری دهدز. آب آن از چشمه و محصول آن گندم و جو و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
نخله مسقار، خرمابن که دوشاب راند. (منتهی الارب). نخل که شیرۀ آن جاری باشد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
به لغت عامۀ اندلس زراوند طویل است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
زن که بچۀ ناتمام افکندن عادت او باشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ج، مساقیط. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
بیمار غنج، و مرد بسیاربیماری. (منتهی الارب). کثیرالسقم. (اقرب الموارد). بسیار بیماری. (دهار). بیمارناک. بیمارگن. بیمارگین. بیمارژون. ممراض، سالی بیماری ناک. (دهار)
لغت نامه دهخدا
(مَ قَ)
دهی از دهستان کوهمره سرخی بخش مرکزی شهرستان شیراز، واقع در 89هزارگزی جنوب غربی شیراز و 53هزارگزی راه فرعی شیراز به سیاخ. آب آن از چشمه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(مَ / مِ)
جای آب خوردن. (منتهی الارب). موضع سقی. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
جای آب خوردن. (منتهی الارب). موضع سقی. (اقرب الموارد) ، آلت آب خوردن. (منتهی الارب). آب دان مرغ. (مهذب الاسماء) ، آنچه برای کوزه ها و مشکها قرار داده شود تا آنها را بر آن بیاویزند. (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خُ نَ / نِ)
نزدیک شدن. (تاج المصادر بیهقی). نزدیک آمدن: اسقبت الدار، نزدیک شد سرای. (از منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(مِ)
مسأب. (اقرب الموارد). رجوع به مسأب شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از اسقاب
تصویر اسقاب
نزدیک آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
پنبه خون آلوده که زن شوی مرده بر سر نهد و گوشه آن از رو بنده بیرون کند تا بیننده بداند که او شوی از دست داده است، جمع سقب، کره اشتران نر، ستون های تاژ، شاخه های کشن
فرهنگ لغت هوشیار