طعمۀ پرندگان شکاری، مقداری گوشت شکار که به پرندۀ شکاری می دادند، برای مثال منم خوکرده بر بوسش چنان چون باز بر مسته / چنان بانگ آرم از بوسش چنان چون بشکنی پسته (رودکی - ۵۲۸)
طعمۀ پرندگان شکاری، مقداری گوشت شکار که به پرندۀ شکاری می دادند، برای مِثال منم خوکرده بر بوسش چنان چون باز بر مسته / چنان بانگ آرم از بوسش چنان چون بشکنی پسته (رودکی - ۵۲۸)
پاره و قطعه ای از هرچیز. یقال اعطنی کسفه من ثوبک، یعنی بده به من قطعه ای از جامۀ خود. ج، کسف، کسف. جج، اکساف، کسوف. و گفته اند کسف و کسفه به یک معنی است و من قراء قوله تعالی ’کسفاً من السماء’ (قرآن 187/26). جعله واحداً و من قراء ’کسفاً جعله جمعاً. (ناظم الاطباء). قطعه ای از شیئی. ج، کسف، کسف ثم اکساف و کسوف. (از اقرب الموارد) (از آنندراج)
پاره و قطعه ای از هرچیز. یقال اعطنی کسفه من ثوبک، یعنی بده به من قطعه ای از جامۀ خود. ج، کِسف، کِسَف. جج، اکساف، کسوف. و گفته اند کسف و کسفه به یک معنی است و من قراء قوله تعالی ’کِسفاً من السماء’ (قرآن 187/26). جعله واحداً و من قراء ’کِسَفاً جعله جمعاً. (ناظم الاطباء). قطعه ای از شیئی. ج، کِسف، کِسَف ثم اکساف و کسوف. (از اقرب الموارد) (از آنندراج)
سفه. سپه. از محال سیستان. رجوع به تاریخ سیستان ص 25 و 296 شود، دهی در دوازده فرسخی میانۀ شمال و شرق فهلیان. (فارسنامۀ ناصری) ، دو فرسخ شمالی دوزه (صیمکان فارس). (فارسنامۀ ناصری)
سفه. سپه. از محال سیستان. رجوع به تاریخ سیستان ص 25 و 296 شود، دهی در دوازده فرسخی میانۀ شمال و شرق فهلیان. (فارسنامۀ ناصری) ، دو فرسخ شمالی دوزه (صیمکان فارس). (فارسنامۀ ناصری)
مرکبی است زنان رامانند هودج اما قبه ندارد. (منتهی الارب). محافه. (ناظم الاطباء). از ادوات سفر است و آن محملی است که دربالای آن قبه ای است و چهار دسته در جلو و عقب دارد وآن را با پارچه های حریر و غیره بپوشانند و آن را برروی دو قاطر و یا دو شتر که یکی در عقب و یکی در جلو قرار گیرند نهند و عادت پادشاهان و بزرگان بر آن بوده است که از این وسیله در سفرها استفاده میکرده اند. (از صبح الاعشی ج 2 ص 130). و نیز رجوع به محفه شود
مرکبی است زنان رامانند هودج اما قبه ندارد. (منتهی الارب). محافه. (ناظم الاطباء). از ادوات سفر است و آن محملی است که دربالای آن قبه ای است و چهار دسته در جلو و عقب دارد وآن را با پارچه های حریر و غیره بپوشانند و آن را برروی دو قاطر و یا دو شتر که یکی در عقب و یکی در جلو قرار گیرند نهند و عادت پادشاهان و بزرگان بر آن بوده است که از این وسیله در سفرها استفاده میکرده اند. (از صبح الاعشی ج 2 ص 130). و نیز رجوع به محفه شود