جدول جو
جدول جو

معنی مسعودیان - جستجوی لغت در جدول جو

مسعودیان(مَ)
قومی از شبانکارگان. (فارسنامۀ ابن البلخی چ اروپا ص 167). ابن البلخی در مورد ایشان چنین آورده است: قومی مجهول اند بی اصل و ایشان را فضلویه برکشید و قلعۀ سهاره بدیشان داد و رکن الدوله خمارتکین اقطاعی اندک داده بود ایشان را و دو پسر را از آن شاهنشاه ری که او را مجدالدوله گفتندی، به اول عهد جلالی به فیروزآباد فرستاده بودند و آن جایگه به اقطاع بدیشان داده و امیرویه مسعودی که مقدم ایشان بود این دو پسر را بکشت و فیروزآباد به دست گرفت بعد از عهد جلالی و قومی شدند و پس بیشترین اعمال شاپور خوره به دست گرفت و قوی شد و پس از آن به روزگار ابوسعد کازرون تاختن برد و امیرویه را بکشت به شبیخون، و پسری داشت وشتاسف نام و به جانب حسویه پیوست و فیروزآباد بر وی مقرر داشت و چون اتابک چاولی به پارس آمد همگان را قمع کرد و از معروفان ایشان سیاه میل مانده است و تنی چند دو (کذا) از پسران ابوالهیج و دیگر اتباع اند. (فارسنامۀ ابن البلخی چ اروپا ص 167)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مَ)
ملقب به علاءالدین. هفتمین از سلاطین مملوک هند که از 639 الی 644 ه. ق. حکومت کرد. (از ترجمه طبقات سلاطین اسلام لین پول ص 268)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
از خاندانهای بزرگ بیهق در قرن پنجم و ششم بوده است که جد آنها خواجه ابوالحسن محمد بن علی المستوفی از ناحیت طریثیت بود و به قصبۀ سبزوار آمده بود. رجوع به تاریخ بیهقی ص 118 شود
لغت نامه دهخدا
(مَ دی یَ)
دهی است جزء دهستان بشاریات بخش آبیک شهرستان قزوین با 192 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ محمودی. خطاب و نسبتی که به گروه منتسب و مرتبط به سلطان محمود غزنوی در دوران سلطنت مسعود غزنوی می دادند. مرادف پدریان. مقابل مسعودیان. رجوع به تاریخ بیهقی شود
لغت نامه دهخدا
(مَ جِ)
جمع واژۀ مسجدی. رجوع به مسجدی شود، مسلمانان. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
تثنیۀ مساوی (در حالت رفعی). مساویین. رجوع به مساوی شود، در اصطلاح منطق، دو کلی بوند که از لحاظ مصداق یکی باشند و هر یک بر مصادیق دیگری به طور کلی صادق باشد. (از فرهنگ علوم عقلی)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
دهی است از دهستان عربخانه بخش شوسف شهرستان بیرجند، واقع در 42هزارگزی شمال باختری شوسف و 5هزارگزی شمال شرقی هشتوکان. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
منسوب به مسعود که مراد سلطان مسعود بن محمودغزنوی است. این ترکیب و گاه به صورت جمع (یعنی مسعودیان) در تاریخ بیهقی مکرر به کار رفته است. و مقصوداز آن اطرافیان و هواداران سلطان مسعود است در مقابل محمودی (محمودیان یا پدریان) که طرفداران پدر وی بودند: این گرگ پیر گفت قومی ساخته اند از محمودی و مسعودی و به اغراض خویش مشغول، ایزد عز ذکره عاقبت به خیر بکناد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 230)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
مسعود بودن. نیک بختی. سعادتمندی. میمنت. (ناظم الاطباء). و رجوع به مسعود شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
شهرت محمد بن عبدالرحمان بن محمد بن مسعود خراسانی مروروذی پنجدهی، ملقب به تاج الدین. فقیه و ادیب قرن ششم هجری و نسبت او به جدش مسعود است. رجوع به ابوسعید (محمد بن ابی السعادات...) و الاعلام زرکلی ج 7 ص 64 شود
لغت نامه دهخدا