نیکوکرده و حسن بخشیده و بهجت یافته، و آن در شعر رؤبه ’و فاحماً و مرسنا مسرجاً’ می تواند به همین معنی باشد و یا به معنی چون شمشیر سریجی در دقت و استواری و یا به معنی چون سراج در برق و درخشش، اما مرسن به معنی بینی است با استعاره از مرسن اسب، توفیق یافته و موافق. (از اقرب الموارد). رجوع به سریج شود، زین کرده و شانه کرده. (ناظم الاطباء) : مقرر گردانید که هر سال یک هزار مثقال طلا با یک سر اسب مسرج بدو دهد. (تاریخ قم ص 25) ، دمل قرنیه. موسرج. دمل موسرج، دمل قرنیه. این معنی را مرحوم دهخدا برای لغت مومسرج در یادداشتی با علامت تردید در صحت ضبط لغت نوشته است
نیکوکرده و حسن بخشیده و بهجت یافته، و آن در شعر رؤبه ’و فاحماً و مرسنا مسرجاً’ می تواند به همین معنی باشد و یا به معنی چون شمشیر سریجی در دقت و استواری و یا به معنی چون سراج در برق و درخشش، اما مرسن به معنی بینی است با استعاره از مرسن اسب، توفیق یافته و موافق. (از اقرب الموارد). رجوع به سریج شود، زین کرده و شانه کرده. (ناظم الاطباء) : مقرر گردانید که هر سال یک هزار مثقال طلا با یک سر اسب مسرج بدو دهد. (تاریخ قم ص 25) ، دمل قرنیه. موسرج. دمل موسرج، دمل قرنیه. این معنی را مرحوم دهخدا برای لغت مومسرج در یادداشتی با علامت تردید در صحت ضبط لغت نوشته است
آلت راز، و آن ماشور باشد یک سر آن در دهان گوینده و یک سر آن در گوش شنونده. (منتهی الارب) (از صراح). آلتی است توخالی چون طومار که در آن راز گویند. (از اقرب الموارد). این کلمه را بجای تلفن می توان به کار برد. (یادداشت مرحوم دهخدا)
آلت راز، و آن ماشور باشد یک سر آن در دهان گوینده و یک سر آن در گوش شنونده. (منتهی الارب) (از صراح). آلتی است توخالی چون طومار که در آن راز گویند. (از اقرب الموارد). این کلمه را بجای تلفن می توان به کار برد. (یادداشت مرحوم دهخدا)
چراغدان. (دهار) (مهذب الاسماء). انائی که روغن و فتیله در آن جای دارد. ج، مسارج. (از اقرب الموارد) : عکل المسرجه، پردردی شدن چراغدان. (تاج المصادر بیهقی)
چراغدان. (دهار) (مهذب الاسماء). انائی که روغن و فتیله در آن جای دارد. ج، مَسارج. (از اقرب الموارد) : عکل المسرجه، پردردی شدن چراغدان. (تاج المصادر بیهقی)