- مسرد (مِ رَ)
آنچه بدان دوزند. (منتهی الارب) ، آنچه بدان سوراخ کنند. (از اقرب الموارد). آلتی است آهنی که بدان در چرم سوراخ کنند. (غیاث). درفش. (نصاب). سرید. بیز (در تداول مردم قزوین) ، لسان. زبان، نعل مخصوف و کفش که با درفش سوراخ شده باشد. (از اقرب الموارد).
- ابن مسرد، پسر کنیز، و آن دشنام است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
- ابن مسرد، پسر کنیز، و آن دشنام است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
