جدول جو
جدول جو

معنی مسربخ - جستجوی لغت در جدول جو

مسربخ(مُ سَ بِ)
کسی که در نیم روز راه رود. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به سربخه شود
لغت نامه دهخدا
مسربخ(مُ سَ بَ)
دور و دراز: مهمه مسربخ، بیابان دور و دراز. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ سَمْ بَ)
آن که درنیمروز سیر کند و راه رود. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، دور و بعید. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُتَ رَبْ بِ)
نرم و فروهشته. (آنندراج). فروهشته و مسترخی. (ناظم الاطباء). و رجوع به تربخ شود
لغت نامه دهخدا
(مُ دَ بِ)
کبوتر ماده که بر نر تن دردهد و رام گردد برای سفاد. (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از متن اللغه). نعت فاعلی است ازدربخه. رجوع به دربخه شود، مرد پشت خم کرده و فروتن. (ناظم الاطباء) : دربخ الرجل، طأطاء رأسه و بسط ظهره. (از متن اللغه). رجوع به دربخه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ رَ / رُ بَ)
چراگاه. (منتهی الارب). مرعی. (اقرب الموارد). مسرب، موی ریزه میانۀ سینه تا شکم. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). موی سینه تا ناف. سربه. و رجوع به سربه شود، حلقۀ دبر. (منتهی الارب). مخرج غایط، مجرای غایط، مجرای اشک. (از اقرب الموارد) ، صفۀ پیش برواره. (منتهی الارب). ج، مسارب. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ سَ بَ)
حاجب مسربد، ابرو که موی نداشته باشد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سَ بَ)
زمین فراخ نرم و زمینی که در آن راه گم شود. (منتهی الارب). زمین فراخ. (مهذب الاسماء). الارض الواسعه المضله. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ رَ)
چراگاه. ج، مسارب. (مهذب الاسماء). ورجوع به مسربه شود، مذهب و محل رفتن، مسیل و مجرای آب. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از متربخ
تصویر متربخ
نرم فروهشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسربه
تصویر مسربه
چراگاه
فرهنگ لغت هوشیار