نعت مفعولی از سجم و سجوم. رجوع به سجم و سجوم شود، شتر ماده که وقت دوشیدن پایها را فراخ داردو سر را بلند. (منتهی الارب) ، ریزان ازاشک و مانند آن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
نعت مفعولی از سجم و سجوم. رجوع به سجم و سجوم شود، شتر ماده که وقت دوشیدن پایها را فراخ داردو سر را بلند. (منتهی الارب) ، ریزان ازاشک و مانند آن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
تأنیث مسوم. اسب به چرا گذاشته شده، اسب با نشان و علامت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). نشان کرده شده. نشاندار. باعلامت. معلمه. داغدار. (یادداشت مرحوم دهخدا) : حجاره مسومه، سنگریزه هائی که بر آن امثال خواتم بوده باشد، یا آن که بر آن نشان سپید و سرخ یا دیگر علامت بود که بدان معلوم گردد که این سنگریزه ها از سنگریزه های دنیا نبوده اند. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : و أمطرنا علیها حجاره من سجیل منضود مسومه... (قرآن 82/11 و 83) ، و بارانیدیم بر آن سنگهائی از سنگ گل بر هم نهاده شده و نشان کرده
تأنیث مسوم. اسب به چرا گذاشته شده، اسب با نشان و علامت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). نشان کرده شده. نشاندار. باعلامت. معلمه. داغدار. (یادداشت مرحوم دهخدا) : حجاره مسومه، سنگریزه هائی که بر آن امثال خواتم بوده باشد، یا آن که بر آن نشان سپید و سرخ یا دیگر علامت بود که بدان معلوم گردد که این سنگریزه ها از سنگریزه های دنیا نبوده اند. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : و أمطرنا علیها حجاره من سجیل منضود مسومه... (قرآن 82/11 و 83) ، و بارانیدیم بر آن سنگهائی از سنگ گل بر هم نهاده شده و نشان کرده
بها کردن متاع. (منتهی الارب). بها کردن با کسی. (تاج المصادر بیهقی). با کسی مکاس کردن در بیع. (المصادر زوزنی). با کسی درنگ کردن در بیع برای گران فروختن و دقت نمودن در خریدن و فروختن. (غیاث) (آنندراج). گران عرضه داشتن کالا را. یعنی فروشنده کالایی را به بهایی عرضه دارد و خریدار بهایی کمتر پیشنهاد کند و به همین ترتیب تا بر بهای متعادلی توافق کنند. (اقرب الموارد). چانه زدن، در اصطلاح شرعی و فقهی، بیعی که در آن بایع از ثمنی که برای خرید مبیع پرداخته است ذکری نمی کند. فروش کالا است بدون اعتبار قیمت اولیه یعنی قیمت اولیه ای که فروشنده خریداری کرده. عرضه داشتن کالا بر مشتری برای خریداری با ذکر قیمت. و نیز گفته اند که مساومه از جانب مشتری بها کردن است واز جانب بایع عرضه داشت کالا باشد بر مشتری با تعیین قیمت. (از کشاف اصطلاحات الفنون). بیعی را گویند که بایع اسمی از قیمت خرید خود نمی برد و به قیمتی که برای فروش معین می کند جنس را می فروشد. (فرهنگ حقوقی)
بها کردن متاع. (منتهی الارب). بها کردن با کسی. (تاج المصادر بیهقی). با کسی مکاس کردن در بیع. (المصادر زوزنی). با کسی درنگ کردن در بیع برای گران فروختن و دقت نمودن در خریدن و فروختن. (غیاث) (آنندراج). گران عرضه داشتن کالا را. یعنی فروشنده کالایی را به بهایی عرضه دارد و خریدار بهایی کمتر پیشنهاد کند و به همین ترتیب تا بر بهای متعادلی توافق کنند. (اقرب الموارد). چانه زدن، در اصطلاح شرعی و فقهی، بیعی که در آن بایع از ثمنی که برای خرید مبیع پرداخته است ذکری نمی کند. فروش کالا است بدون اعتبار قیمت اولیه یعنی قیمت اولیه ای که فروشنده خریداری کرده. عرضه داشتن کالا بر مشتری برای خریداری با ذکر قیمت. و نیز گفته اند که مساومه از جانب مشتری بها کردن است واز جانب بایع عرضه داشت کالا باشد بر مشتری با تعیین قیمت. (از کشاف اصطلاحات الفنون). بیعی را گویند که بایع اسمی از قیمت خرید خود نمی برد و به قیمتی که برای فروش معین می کند جنس را می فروشد. (فرهنگ حقوقی)
محجوبه در فارسی مونث محجوب: پردگی پرد گین زن پرده نشین، کلون مونث محجوب: زن پرده نشین جمع محجوبات. یا محجوبه احمد. همزه احمد که حرف اول احمد باشد: تخته اول که الف نقش بست بر در محجوبه احمد نشست. (نظامی. مخزن الاسرار)، چوبی که در پس دروازه مینهند
محجوبه در فارسی مونث محجوب: پردگی پرد گین زن پرده نشین، کلون مونث محجوب: زن پرده نشین جمع محجوبات. یا محجوبه احمد. همزه احمد که حرف اول احمد باشد: تخته اول که الف نقش بست بر در محجوبه احمد نشست. (نظامی. مخزن الاسرار)، چوبی که در پس دروازه مینهند