- مستکره
- ناپسند، نفرت انگیز
معنی مستکره - جستجوی لغت در جدول جو
- مستکره
- بد آیند نا خوش نا خوشایند بد داننده زشت داننده زشت دانسته ناخوش شمرده کراهت داشته. زشت و کریه داننده ناخوش شمرنده، جمع مستکرهین
- مستکره ((مُ تَ رِ))
- زشت دانسته، کراهت داشته
- مستکره
- کریه و زشت داننده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مونث مستکره مونث مستکره
پاک دامن، پارسا، زن
مبتکره در فارسی مونث مبتکر نو پدید نو آیین مبتکره در فارسی مونث مبتکر: و پسر زا زنی که نخستین فرزندش پسر باشد مونث مبتکر جمع مبتکرات
مستوره در فارسی مونث مستور پردگی پارسا: زن پاکدامن مونث مستور
مونث مستنکر مونث مستنکر
مستمره در فارسی مونث مستمر استوار - روان، همواره مونث مستمر
بزرگواری بدست آورنده
مونث مستکبر
مونث مستقر مونث مستقر
نا خوش دارنده، ناپسند
مسکره در فارسی مونث مسکر مستی آور مونث مسکر، جمع مسکرات
جمع مستکره در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
ناپسند آمدن کراهت پیداشدن: او را از آن حالت مستکره آید
اسطوره
چادر پشه بند پرده
ناخوشایندی، بیگاری گرفتن، واداشتن ناخوش داشتن ناپسند شمردن، بجور و زور بکاری وا داشتن
اره دستی
گفت و گذار، گفتگو
با کسی در امری گفتگو کردن
استخراج کننده، بیرون آورنده
ستاره، هر یک از نقطه های درخشان که شب در آسمان دیده می شود، نجم، کوکبه، نجمه، کوکب، تارا، اختر، جرم، نیّر، ستار
سه تار
سه تار
آنچه به اجاره داده شده، مورد اجاره
تدارک شده، تلافی شده، رفع توهم شده
کراهت داشتن، ناپسند دانستن، ناخوش پنداشتن
کسانی که مال مردم را تصرف می کنند، مفت خوران
با خوشحالی مانند مستان، مست کننده، کنایه از با حالت مستی
آمدن بامداد
متفکره در فارسی مونث متفکر: اندیشنده مونث متفکر، قوه تفکر. توضیح... سوم قوت متخیله است و چون او را با نفس حیوانی یاد کنند متخیله گویند او قوتی است ترتیب کرده در تجویف اوسط از دماغ و کار او آن است که آن جزئیات را که در خیال است با یکدیگر ترکیب کند و از یکدیگر جدا کند باختیار اندیشه. در روانشناسی امروز این تعریف صحیح نیست
متذکره در فارسی مونث متذکر: یاد کننده به یاد آورنده مونث متذکر. یا فوت (قوهء) متذکره
مونث متکرر جمع متکررات