- مستقیم
- سرراست، یک راست
معنی مستقیم - جستجوی لغت در جدول جو
- مستقیم
- ویژگی خطی که دو نقطه را با کم ترین فاصله به هم وصل می کند، کنایه از صحیح، درست، راست، بدون خمیدگی، بدون تغییر در مسیر، کنایه از بی واسطه
- مستقیم
- راست و معتدل
- مستقیم ((مُ تَ))
- راست، معتدل
- مستقیم
- Direct, Forthright
- مستقیم
- direto, franco
- مستقیم
- direkt
- مستقیم
- bezpośredni
- مستقیم
- прямой , откровенный
- مستقیم
- прямий
- مستقیم
- direct
- مستقیم
- directo
- مستقیم
- direct, franc
- مستقیم
- diretto
- مستقیم
- सीधा , स्पष्ट
- مستقیم
- সরাসরি
- مستقیم
- langsung, terus terang
- مستقیم
- doğrudan, açık sözlü
- مستقیم
- 직선의 , 솔직한
- مستقیم
- 直接的 , 直率的
- مستقیم
- 直接の , 率直な
- مستقیم
- ישיר , גלוי
- مستقیم
- moja kwa moja, wazi
- مستقیم
- ตรง , ตรงไปตรงมา
- مستقیم
- مباشرٌ , صريحٌ
- مستقیم
- براہ راست , سیدھا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مستقیمه در فارسی مونث مستقیم بنگرید به مستقیم مونث مستقیم: خطوط مستقیمه
یکراست راست و مستقیم بطور مستقیم: مستقیما براه خود ادامه داد
Directly
diretamente
direkt
bezpośrednio
прямо
direct