جدول جو
جدول جو

معنی مستقرع - جستجوی لغت در جدول جو

مستقرع
(مُ تَ رِ)
نعت فاعلی از استقراع. سم که سخت شده باشد. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) ، شکنبه که خمل یعنی پرز وی رفته باشد. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، گشن به عاریت خواهنده، ماده گاو گشن خواه. (از منتهی الارب). رجوع به استقراع شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مستقر
تصویر مستقر
جای گرفته، قرارگاه، جای قرار گرفتن، مقر
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ قِرْرَ)
تأنیث مستقر. رجوع به مستقر شود، مستقره یا ذات عاده مستقره، زن که در ماههای سال موعد حیض و عّدۀ ایام آن یکسان باشد. مقابل مضطربه یا ذات عاده مضطربه. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ رِ)
نعت فاعلی از استقرام. شتر جوان که ’قرم’ شده باشد. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به استقرام و قرم شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ رِ)
نعت فاعلی از استقراض. وام خواهنده. قرض خواهنده از کسی. (از اقرب الموارد). و رجوع به استقراض شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ رِ)
نعت فاعلی از استفراع. آغازکننده سخن یا چیزی را. (از اقرب الموارد). رجوع به استفراع شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ رِ)
نعت فاعلی از استذراع. پنهان شده بوسیلۀ چیزی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به استذراع شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ رِ)
نعت فاعلی از استضراع. خوار و حقیر، و زاری و الحاح کننده. (منتهی الارب). تضرع کننده. (اقرب الموارد). رجوع به استضراع شود
لغت نامه دهخدا
(مُتَ قِ)
نعت فاعلی از استرقاع. جامۀ درپی خواه شونده. (منتهی الارب). جامه که موقع وصله کردن آن رسیده باشد. (اقرب الموارد). رجوع به استرقاع شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مستقره
تصویر مستقره
مونث مستقر مونث مستقر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستقر
تصویر مستقر
قرار گیرنده و ساکن و متمکن و ثابت شونده در جایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستقر
تصویر مستقر
((مُ تَ قَ رّ))
پایدار، استوار، استقرار یافته، قرار گرفته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مستقر
تصویر مستقر
ماندگار، برپا شده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مستقر
تصویر مستقر
مقرّرٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از مستقر
تصویر مستقر
Established
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مستقر
تصویر مستقر
établi
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مستقر
تصویر مستقر
estabelecido
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مستقر
تصویر مستقر
kurulmuş
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از مستقر
تصویر مستقر
قائم
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از مستقر
تصویر مستقر
ที่ก่อตั้ง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از مستقر
تصویر مستقر
imeanzishwa
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از مستقر
تصویر مستقر
מְקוּמָה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از مستقر
تصویر مستقر
確立された
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از مستقر
تصویر مستقر
已建立的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از مستقر
تصویر مستقر
확립된
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از مستقر
تصویر مستقر
প্রতিষ্ঠিত
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از مستقر
تصویر مستقر
didirikan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از مستقر
تصویر مستقر
etabliert
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مستقر
تصویر مستقر
स्थापित
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مستقر
تصویر مستقر
stabilito
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مستقر
تصویر مستقر
establecido
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مستقر
تصویر مستقر
gevestigd
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مستقر
تصویر مستقر
встановлений
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مستقر
تصویر مستقر
założony
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مستقر
تصویر مستقر
установленный
دیکشنری فارسی به روسی