- مستقر
- ماندگار، برپا شده
معنی مستقر - جستجوی لغت در جدول جو
- مستقر
- جای گرفته، قرارگاه، جای قرار گرفتن، مقر
- مستقر
- قرار گیرنده و ساکن و متمکن و ثابت شونده در جایی
- مستقر ((مُ تَ قَ رّ))
- پایدار، استوار، استقرار یافته، قرار گرفته
- مستقر
- Established
- مستقر
- estabelecido
- مستقر
- etabliert
- مستقر
- założony
- مستقر
- установленный
- مستقر
- встановлений
- مستقر
- gevestigd
- مستقر
- establecido
- مستقر
- établi
- مستقر
- stabilito
- مستقر
- स्थापित
- مستقر
- প্রতিষ্ঠিত
- مستقر
- didirikan
- مستقر
- kurulmuş
- مستقر
- 確立された
- مستقر
- מְקוּמָה
- مستقر
- imeanzishwa
- مستقر
- ที่ก่อตั้ง
- مستقر
- مؤسّسٌ
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مونث مستقر مونث مستقر
پیوسته
جداسر، خودپا، خودسر، ناوابسته، بدون وابستگی، خود سالار
نهان، پنهان
آنکه به بردگی گرفته شده
دائم، همیشه، پیوسته، دائمی و همیشگی
جایی که در آن پنهان می شوند، نهانگاه
پوشیده، درپرده، دارای پوشش، پاک دامن، عفیف
خرد داننده خوار شمرنده