جدول جو
جدول جو

معنی مستقر - جستجوی لغت در جدول جو

مستقر
ماندگار، برپا شده
تصویری از مستقر
تصویر مستقر
فرهنگ واژه فارسی سره
مستقر
جای گرفته، قرارگاه، جای قرار گرفتن، مقر
تصویری از مستقر
تصویر مستقر
فرهنگ فارسی عمید
مستقر
قرار گیرنده و ساکن و متمکن و ثابت شونده در جایی
تصویری از مستقر
تصویر مستقر
فرهنگ لغت هوشیار
مستقر
((مُ تَ قَ رّ))
پایدار، استوار، استقرار یافته، قرار گرفته
تصویری از مستقر
تصویر مستقر
فرهنگ فارسی معین
مستقر
Established
تصویری از مستقر
تصویر مستقر
دیکشنری فارسی به انگلیسی
مستقر
estabelecido
دیکشنری فارسی به پرتغالی
مستقر
etabliert
دیکشنری فارسی به آلمانی
مستقر
założony
دیکشنری فارسی به لهستانی
مستقر
установленный
دیکشنری فارسی به روسی
مستقر
встановлений
دیکشنری فارسی به اوکراینی
مستقر
gevestigd
دیکشنری فارسی به هلندی
مستقر
establecido
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
مستقر
établi
دیکشنری فارسی به فرانسوی
مستقر
stabilito
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
مستقر
स्थापित
دیکشنری فارسی به هندی
مستقر
প্রতিষ্ঠিত
دیکشنری فارسی به بنگالی
مستقر
didirikan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
مستقر
kurulmuş
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
مستقر
확립된
دیکشنری فارسی به کره ای
مستقر
已建立的
دیکشنری فارسی به چینی
مستقر
確立された
دیکشنری فارسی به ژاپنی
مستقر
מְקוּמָה
دیکشنری فارسی به عبری
مستقر
imeanzishwa
دیکشنری فارسی به سواحیلی
مستقر
ที่ก่อตั้ง
دیکشنری فارسی به تایلندی
مستقر
مؤسّسٌ
دیکشنری فارسی به عربی
مستقر
قائم
دیکشنری فارسی به اردو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مستقره
تصویر مستقره
مونث مستقر مونث مستقر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستمر
تصویر مستمر
پیوسته
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مستقل
تصویر مستقل
جداسر، خودپا، خودسر، ناوابسته، بدون وابستگی، خود سالار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مستتر
تصویر مستتر
نهان، پنهان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مسترق
تصویر مسترق
آنکه به بردگی گرفته شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستمر
تصویر مستمر
دائم، همیشه، پیوسته، دائمی و همیشگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستتر
تصویر مستتر
جایی که در آن پنهان می شوند، نهانگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستور
تصویر مستور
پوشیده، درپرده، دارای پوشش، پاک دامن، عفیف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محتقر
تصویر محتقر
خرد داننده خوار شمرنده
فرهنگ لغت هوشیار