جدول جو
جدول جو

معنی مستعز - جستجوی لغت در جدول جو

مستعز(مُ تَ عِزز)
نعت فاعلی از استعزاز. غلبه کننده بر کسی. (اقرب الموارد) ، ریگ سخت شده. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، مرض مستولی. (ناظم الاطباء). و رجوع به استعزاز شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مستعد
تصویر مستعد
کسی که آماده برای کاری است، آماده، با استعداد
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ عِدد)
نعت فاعلی از استعداد. مهیا و آماده شده به کاری. (اقرب الموارد). ساختگی و آمادگی چیزی دارنده. (غیاث) (آنندراج). آماده. آراسته. مهیا. ساخته. حاضر. رجوع به استعداد شود: چون... فضیحت خویش بدید... مستعد و متشمر روی بتابد (شتربه) . (کلیله و دمنه). طایفه ای از لشکر ابوعلی برعقب او تا به پل مرو رود برفتند. و او مستعد کار بود به مقاومت ایشان بازایستاد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 109). به ملک نوح کس دوانید تا کار را مستعد باشد و عزیمت حرکت را به امضاء رساند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 147). مشفترّ،مستعد دامن بر زده و بر پای خاسته. (منتهی الارب).
- مستعد بودن، آماده بودن.
- مستعد شدن، آماده شدن. مهیا شدن: به شمار دعوت اسلام تظاهر نمود و به سعادت هدایت مستعد شد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 410). عزم مدافعت مصمم کرد و مستعد کار شد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 417).
- مستعدقبول، حاضر و آماده برای دریافت کردن. (ناظم الاطباء). آماده برای پذیرفتن.
- مستعد کردن، آماده کردن. آماده ساختن. مهیا کردن. حاضر کردن.
، سزاوار و لایق و شایسته. (ناظم الاطباء).
- مستعد نفرین، سزاوار نفرین. (ناظم الاطباء).
- نامستعد، نالایق. که درخور تربیت و یا ترقی نیست: استعداد بی تربیت دریغ است و تربیت نامستعد ضایع. (گلستان).
، با استعداد. دارای استعداد
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ عِرر)
نعت فاعلی از استعرار. حرب درگیرنده. (ناظم الاطباء). جنگی که بین مردم درگیر شده باشد. (اقرب الموارد). درگیر جنگ. رجوع به استعرار شود: و داد مردانگی بداد و مستعد کار شد و مستعر آتش جنگ و پیکار. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ عِ)
نعت فاعلی از استمعاز. کوشش کننده در کار. (از اقرب الموارد). رجوع به استمعاز شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ عِف ف)
نعت فاعلی از استعفاف. پارسا و پاکدامن و پرهیزگار. (ناظم الاطباء). رجوع به استعفاف شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ عِم م)
نعت فاعلی از استعمام. به عمی گیرنده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، آنکه عمامه برسر می بندد. (اقرب الموارد). رجوع به استعمام شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ نِ)
نعت فاعلی از استعناز. کنار گرفته و به یکسو شده و در گوشه ای فرودآینده. (اقرب الموارد). رجوع به استعناز شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ فِزز)
نعت فاعلی از استفزاز. بیرون کننده و خارج کننده. (از اقرب الموارد) ، بقتل رساننده و کشنده، قعد مستفزاً، با عدم اطمینان نشست. (از اقرب الموارد). رجوع به استفزاز شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ جِزز)
نعت فاعلی از مصدر استجزاز. گندم که به درو رسد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به استجزاز شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مستعم
تصویر مستعم
گیرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستعد
تصویر مستعد
مهیا و آماده شده بکاری، ساخته، حاضر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستعد
تصویر مستعد
((مُ تَ عِ دِّ))
آماده، مهیا، دارای قابلیت و استعداد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مستعد
تصویر مستعد
معرّضٌ ل
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از مستعد
تصویر مستعد
Predisposed, Liable, Susceptibly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مستعد
تصویر مستعد
responsable, prédisposé, susceptible
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مستعد
تصویر مستعد
відповідальний , схильний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مستعد
تصویر مستعد
รับผิดชอบ , มีแนวโน้ม , อย่างอ่อนไหว
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از مستعد
تصویر مستعد
responsável, predisposto, susceptível
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مستعد
تصویر مستعد
haftbar, anfällig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مستعد
تصویر مستعد
odpowiedzialny, predysponowany, podatny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مستعد
تصویر مستعد
ذمہ دار , مائل , حساس طور پر
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از مستعد
تصویر مستعد
אחראי , נוטה , פגיע
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از مستعد
تصویر مستعد
mwenye jukumu, anayeweza kuwa na mwelekeo, rahisi kushambuliwa
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از مستعد
تصویر مستعد
verantwoordelijk, geneigd, vatbaar
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مستعد
تصویر مستعد
責任感のある , 傾向がある , 感受性がある
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از مستعد
تصویر مستعد
负责任的 , 倾向的 , 易受影响地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از مستعد
تصویر مستعد
책임이 있는 , 성향이 있는 , 민감하게
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از مستعد
تصویر مستعد
sorumlu, yatkın, hassas bir şekilde
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از مستعد
تصویر مستعد
ответственный , предрасположенный , восприимчиво
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مستعد
تصویر مستعد
দায়ী , প্রবণ , সংবেদনশীলভাবে
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از مستعد
تصویر مستعد
जिम्मेदार , पूर्वाग्रहित , संवेदनशील रूप से
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مستعد
تصویر مستعد
responsabile, predisposto, suscettibile
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مستعد
تصویر مستعد
responsable, predispuesto, susceptible
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مستعد
تصویر مستعد
bertanggung jawab, cenderung, rentan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی