جمع واژۀ مستأنس (در حالت نصبی و جری). انس گیرندگان. مأنوسان. الفت گیرندگان:... ولکن اذا دعیتم فادخلوا فاذا طعمتم فانتشروا و لا مستأنسین لحدیث... (قرآن 53/33). و رجوع به مستأنس شود
جَمعِ واژۀ مستأنس (در حالت نصبی و جری). انس گیرندگان. مأنوسان. الفت گیرندگان:... ولکن اذا دعیتم فادخلوا فاذا طعمتم فانتشروا و لا مستأنسین لحدیث... (قرآن 53/33). و رجوع به مستأنس شود
نعت فاعلی از مصدر استیناس، آرام یابنده که توحش او برود. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). مأنوس. الفت گیرنده و خوگر. (غیاث) (آنندراج). خوگیر: چون خلاص یافت بدان حالت مستأنس گردد و نفرت او از آن صورت نقصان پذیرد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 180). مصنف ترجمه ابوالشرف بوقتی که از وطن منزعج بود و به اصفهان مقیم مدتها به ریاض آن فواید آن تفسیر مستأنس بود. (ترجمه تاریخ یمینی ص 253). و رجوع به استئناس و استیناس شود، دستوری خواهنده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، نیک نگرنده و شناسنده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
نعت فاعلی از مصدر استیناس، آرام یابنده که توحش او برود. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). مأنوس. الفت گیرنده و خوگر. (غیاث) (آنندراج). خوگیر: چون خلاص یافت بدان حالت مستأنس گردد و نفرت او از آن صورت نقصان پذیرد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 180). مصنف ترجمه ابوالشرف بوقتی که از وطن منزعج بود و به اصفهان مقیم مدتها به ریاض آن فواید آن تفسیر مستأنس بود. (ترجمه تاریخ یمینی ص 253). و رجوع به استئناس و استیناس شود، دستوری خواهنده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، نیک نگرنده و شناسنده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)