جدول جو
جدول جو

معنی مسایل - جستجوی لغت در جدول جو

مسایل(مَ یِ)
جمع واژۀ مسیل. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). مسیل ها. اماکن جاری شدن آب. رجوع به مسیل شود: مسایل انهار و مسائح امطار معابر سیحون به فضول انواو سیول اندا پر کرده. (ترجمه تاریخ یمینی ص 290)
مسائل. جمع واژۀ مسأله. رجوع به مسأله و مسائل شود
لغت نامه دهخدا
مسایل
جمع مساله (مسئله) : حلاج بر سردار این نکته خوش سراید از شافعی مپرسید امثال این مسائل (مسایل)، (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مایل
تصویر مایل
گراینده، میل کننده، خواهان، خمیده، خرامان، خرامنده، برای مثال که من به حسن تو ماهی ندیده ام طالع / که من به قدّ تو سروی ندیده ام مایل (سعدی۲ - ۶۵۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مسائل
تصویر مسائل
مسئله ها، موضوع ها، مطلب ها، پرسشهایی درباره مسائل شرعی، امور مشکل، معضل ها، سؤال ها، پرسش ها، جمع واژۀ مسئله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مسیل
تصویر مسیل
مجرای آب، محل عبور سیل، جای سیل گیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رسایل
تصویر رسایل
رساله ها، پایان نامه ها، کتبی که در آن مراجع تقلید، احکام مذهبی را توضیح می دهند، کتاب ها، کتابهای کوچک، نامه ها، جمع واژۀ رساله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخایل
تصویر مخایل
ابرهایی که طلیعۀ باران است
علامات، آثار مثلاً مخایل نجابت، مخایل کیاست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وسایل
تصویر وسایل
وسیله ها، سبب ها، علتها، آلتها، ابزارها، واسطه ها، میانجی ها، جمع واژۀ وسیله
وسایل نقلیه: هر نوع وسیله که برای حمل و نقل به کار می رود مانند گاری، اتومبیل، کامیون، کشتی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مساهل
تصویر مساهل
سهل انگار، آسان گیر
فرهنگ فارسی عمید
(رَ یِ)
رسائل. جمع واژۀ رساله. رساله ها و کتابها و کتابچه ها. (ناظم الاطباء) : جالینوس... بی همتاتر بود در معالجت اخلاق و وی را در آن رسایلی است سخت نیکو. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 556).
بدنثری و رسایل من دیده چند وقت
کژنظمی و قصاید من خوانده چند گاه.
خاقانی.
رسایل او در اطراف و اکناف عالم مشهور و مذکور. (ترجمه تاریخ یمینی ص 234). و رجوع به رسائل و رساله شود.
- دیوان رسایل یا رسائل، دیوان رسالت. دیوان انشاء. دبیرخانه. دارالانشاء در تداول عصر غزنویان:
وزیران دگر بودند زین پیش
همه دیوان به دیوان رسایل.
منوچهری.
و رجوع به رساله و رساله و رسائل و دیوان رسالت در ذیل رسالت شود.
، همکاسه. همدم. هم آهنگ. هم آواز. (یادداشت مؤلف) :
کوه و مرغان هم رسایل با دمش
هر دو اندر وقت دعوت محرمش.
مولوی.
کوهها با تو رسایل شد شکور
با تو می خوانند چون مقری زبور.
مولوی.
یا رسایل بود اسرافیل را
کز سماعش پر برستی فیل را.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(صَغ غ)
مسأله. مسائله. رجوع به مسائله و مسأله شود: بر لوح وجود وی قلم تصرف آدمی امروز رفته است و بر تخت بخت اومسایله اکنون متکا ساخته است. (تاریخ بیهق ص 203)
لغت نامه دهخدا
(وَ یِ)
وسائل. جمع واژۀ وسیله. اسباب و لوازم. (فرهنگ فارسی معین) : با این وسایل و فضایل در خصم شکنی و دشمن شکنی بر مردان جهان فسوس کردی. (فرهنگ فارسی معین از لباب الالباب).
گر تو برانی کسم شفیع نباشد
ره به تو دانم دگر به هیچ وسایل.
سعدی.
- وسایل ارتباطی، هر چیز که ارتباط میان دو کس یا دو جا برقرار کند.
- وسایل نقلیه، وسایط نقلیه
لغت نامه دهخدا
(مَ یِ)
مهائل. جمع واژۀ مهیل، به معنی جای خوفناک. رجوع به مهائل شود
لغت نامه دهخدا
(مَ یِ)
جمع واژۀ مکیل و مکیله. (اقرب الموارد) (المنجد). رجوع به مکیل و مکیله شود
لغت نامه دهخدا
(مُ یِ)
پیماینده و آنکه پیمانه می کند. (ناظم الاطباء). با یکدیگر پیماینده. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به مکایله شود
لغت نامه دهخدا
(مُ هَِ)
نعت فاعلی از مصدرمساهله. آسانی کننده. (آنندراج). سهل انگار و آسانی کننده. (ناظم الاطباء). آسان گیر. رجوع به مساهله شود
لغت نامه دهخدا
(مَ یِ)
مسائح. جمع واژۀ مسیحه. (منتهی الارب). رجوع به مسیحه و مسائح شود
لغت نامه دهخدا
(صَ بَلَ)
انجام دادن آنچه را دیگری را اکراه آید یا او را غمگین سازد. (اقرب الموارد). سوء. مسائیه. و رجوع به سوء و مسائیه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ ءِ)
مسایل. جمع واژۀ مسأله. (اقرب الموارد). مسأله ها. موضوعات. موضوعها. رجوع به مسأله و مسایل شود:
با که بگویم حکایت غم عشقت
این همه گفتیم و حل نگشت مسائل.
سعدی.
حلاج بر سر دار این نکته خوش سراید
ازشافعی نپرسند امثال این مسائل.
حافظ.
، مطالبی که درعلوم بدانها برهان آورند و غرض از آن علم شناختن آنها باشد. و آن یکی از اجزاء سه گانه علم باشد، اول موضوعات و آن همان است که از عوارض ذاتی آن بحث می گردد، ثانیاً مبادی آن حدود و اجزاء و اعراض موضوعات است و مقدمات بدیهی یا نظری، و ثالثاً مسائل. (از کشاف اصطلاحات الفنون) (از تعریفات جرجانی). محمولات منتسبه به موضوع و جزئیات موضوع علم.
- مسائل شرعیه، امور شرعی. فروع فقهی. احکام شرعی در موضوعات گوناگون. حکم شرع درباره خبری: ایشان (ملاباشی) بغیر از استدعای وظیفه به جهت طالب علمان... و تحقیق مسائل شرعیه و تعلیم ادعیه و امور مشروعه به هیچ وجه به کار دیگر دخل نمیکردند. (تذکرهالملوک چ دبیرسیاقی ص 1)، جمع واژۀ مسیل. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به مسیل شود، جمع واژۀ مسل. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به مسل شود
لغت نامه دهخدا
(مَ یِ)
نشانه ها. علامتها:
شرم و حلم و سخا شمایل او
هر سه ظاهر شد از مخایل او.
سنائی.
و حمداً للّه تعالی که مخایل مزید مقدرت و دلایل مزیت بسطت هر چه ظاهرتر است. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 14). و حسن مخایل این ظفر آن روز دیدم که آن مدبران قصدی پیوستند و از آن جنس اقدامی جایز شمردند. (کلیله و دمنه ایضاً ص 228). گفت مخایل مخاصمت تو با خود و تحیر رای تو در عزیمت تو ظاهر است. (کلیله و دمنه، ایضاً ص 248). مخایل نجابت بر ناصیۀ او معین و دلایل شهامت بر جبین او مبین. (سندبادنامه 426). و فرزندی را که مخایل رشد و آثار نجابت انوار کیاست و فراست بر جبین او مبین و لایح بود. (سندبادنامه ص 79). خلق و خلق او دیباچۀ لطافت و شمایل و مخایل او فاتحۀ مصحف ظرافت. (سندبادنامه ص 149). و مخایل مزید مقدرت و دلایل دوام سلطنت آن شاه رای زن از پرتو نور ضمیر این وزیر رای زن هر روز ظاهرتر چهره نمود. (جوامع الحکایات ج 1 دیباچه ص 7). رجوع به مخائل و مخیله شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ یِ)
لشکر که روان شود از هر جهت. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). گروهان و لشکریان مجتمع. (ناظم الاطباء). و رجوع به تسایل شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
روان شدن مایع. (زوزنی). روان شدن لشکر از هر جهت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). روان شدن گروهی از لشکریان یا گروهی از اسبان از هر جهت. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). توارد قوم از هر جهت. (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تسایل
تصویر تسایل
تند تازی سپاه، روانگی به هر سو ی، لورش (لور سیل)
فرهنگ لغت هوشیار
وسایل در فارسی، جمع وسیله، افزارها چاره ها جمع وسیله اسباب لوازم (و با این وسایل و فضایل درخصم شکنی و دشمن شکنی بر مردان جهان فسوس کردی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مساهل
تصویر مساهل
سهل انگار و آسانی کننده، آسان گیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسایف
تصویر مسایف
جمع مسیفه، و خشکسالیها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسائل
تصویر مسائل
موضوعات، مساله ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سایل
تصویر سایل
خواهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخایل
تصویر مخایل
نشانه ها، علامت ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وسایل
تصویر وسایل
((وَ یِ))
جمع وسیله، اسباب، لوازم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مخایل
تصویر مخایل
((مَ یِ))
نشانه ها، علامت ها، ابرهایی که طلیعه باران هستند، جمع مخیله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رسایل
تصویر رسایل
((رَ یِ))
جمع رساله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مسائل
تصویر مسائل
پرسمانها، پرسشها، دشواری ها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مسیل
تصویر مسیل
خشکرود، آبراه
فرهنگ واژه فارسی سره
ابزار، ادوات، اسباب، جهاز، سامان، لوازم، وسایط
فرهنگ واژه مترادف متضاد