بر ساعت معامله کردن چنانکه میاومه بر روز و یوم معامله کردن است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). به ساعت معاملت کردن. (تاج المصادر بیهقی). ساعت مزد کردن. ساعتی مزد دادن
بر ساعت معامله کردن چنانکه میاومه بر روز و یوم معامله کردن است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). به ساعت معاملت کردن. (تاج المصادر بیهقی). ساعت مزد کردن. ساعتی مزد دادن
بها کردن متاع. (منتهی الارب). بها کردن با کسی. (تاج المصادر بیهقی). با کسی مکاس کردن در بیع. (المصادر زوزنی). با کسی درنگ کردن در بیع برای گران فروختن و دقت نمودن در خریدن و فروختن. (غیاث) (آنندراج). گران عرضه داشتن کالا را. یعنی فروشنده کالایی را به بهایی عرضه دارد و خریدار بهایی کمتر پیشنهاد کند و به همین ترتیب تا بر بهای متعادلی توافق کنند. (اقرب الموارد). چانه زدن، در اصطلاح شرعی و فقهی، بیعی که در آن بایع از ثمنی که برای خرید مبیع پرداخته است ذکری نمی کند. فروش کالا است بدون اعتبار قیمت اولیه یعنی قیمت اولیه ای که فروشنده خریداری کرده. عرضه داشتن کالا بر مشتری برای خریداری با ذکر قیمت. و نیز گفته اند که مساومه از جانب مشتری بها کردن است واز جانب بایع عرضه داشت کالا باشد بر مشتری با تعیین قیمت. (از کشاف اصطلاحات الفنون). بیعی را گویند که بایع اسمی از قیمت خرید خود نمی برد و به قیمتی که برای فروش معین می کند جنس را می فروشد. (فرهنگ حقوقی)
بها کردن متاع. (منتهی الارب). بها کردن با کسی. (تاج المصادر بیهقی). با کسی مکاس کردن در بیع. (المصادر زوزنی). با کسی درنگ کردن در بیع برای گران فروختن و دقت نمودن در خریدن و فروختن. (غیاث) (آنندراج). گران عرضه داشتن کالا را. یعنی فروشنده کالایی را به بهایی عرضه دارد و خریدار بهایی کمتر پیشنهاد کند و به همین ترتیب تا بر بهای متعادلی توافق کنند. (اقرب الموارد). چانه زدن، در اصطلاح شرعی و فقهی، بیعی که در آن بایع از ثمنی که برای خرید مبیع پرداخته است ذکری نمی کند. فروش کالا است بدون اعتبار قیمت اولیه یعنی قیمت اولیه ای که فروشنده خریداری کرده. عرضه داشتن کالا بر مشتری برای خریداری با ذکر قیمت. و نیز گفته اند که مساومه از جانب مشتری بها کردن است واز جانب بایع عرضه داشت کالا باشد بر مشتری با تعیین قیمت. (از کشاف اصطلاحات الفنون). بیعی را گویند که بایع اسمی از قیمت خرید خود نمی برد و به قیمتی که برای فروش معین می کند جنس را می فروشد. (فرهنگ حقوقی)
نبرد کردن کسی را در فخر سوق یا در راندن یا درسختی ساق. (منتهی الارب). مفاخرت کردن با کسی در سوق و راندن که کدام یک شدیدتر و سخت تر است. (اقرب الموارد). با کسی فخر کردن در سختی ساق. (تاج المصادر بیهقی) ، در معنی اتحاد اعم از مفهوم و صدق به کار رود، پس شامل الفاظ مرادف و مساوی می گردد. و عبارت است از ملازمت بین دو شی ٔ آنچنانکه یکی با دیگری در مرتبه فرق نکند. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
نبرد کردن کسی را در فخر سوق یا در راندن یا درسختی ساق. (منتهی الارب). مفاخرت کردن با کسی در سوق و راندن که کدام یک شدیدتر و سخت تر است. (اقرب الموارد). با کسی فخر کردن در سختی ساق. (تاج المصادر بیهقی) ، در معنی اتحاد اعم از مفهوم و صدق به کار رود، پس شامل الفاظ مرادف و مساوی می گردد. و عبارت است از ملازمت بین دو شی ٔ آنچنانکه یکی با دیگری در مرتبه فرق نکند. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
راز گفتن با کسی. (منتهی الارب). مساره. (اقرب الموارد) ، پس افگندن کار را. (منتهی الارب). مماطله، همدیگر را بوئیدن. (اقرب الموارد) ، خوابانیدن زن را با خود. (منتهی الارب)
راز گفتن با کسی. (منتهی الارب). مساره. (اقرب الموارد) ، پس افگندن کار را. (منتهی الارب). مماطله، همدیگر را بوئیدن. (اقرب الموارد) ، خوابانیدن زن را با خود. (منتهی الارب)
با کسی دستان آوردن. (منتهی الارب). مکایده و با یکدیگر کید کردن. (اقرب الموارد) ، شیر و اسد را راندن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، گرفتن شتران گیاه را به دهان و قادر ناشدن بر خوردن آن از جهت قلت و کوتاهی و خوردگی گیاه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، نبرد کردن با کسی به مهتری یا به سیاهی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). با کسی به مهتری و به سیاهی نورد کردن. (از المصادر زوزنی) (از تاج المصادر بیهقی) ، به کسی راز گفتن. (منتهی الارب). با کسی راز گفتن. (تاج المصادر بیهقی). مناسبت معنی آنکه رازگوینده سیاهی و سایۀ خود را به شنوندۀ راز نزدیک می کند. (اقرب الموارد) ، ملاقات کردن وبرخورد کردن با کسی در سیاهی شب. (اقرب الموارد)
با کسی دستان آوردن. (منتهی الارب). مکایده و با یکدیگر کید کردن. (اقرب الموارد) ، شیر و اسد را راندن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، گرفتن شتران گیاه را به دهان و قادر ناشدن بر خوردن آن از جهت قلت و کوتاهی و خوردگی گیاه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، نبرد کردن با کسی به مهتری یا به سیاهی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). با کسی به مهتری و به سیاهی نورد کردن. (از المصادر زوزنی) (از تاج المصادر بیهقی) ، به کسی راز گفتن. (منتهی الارب). با کسی راز گفتن. (تاج المصادر بیهقی). مناسبت معنی آنکه رازگوینده سیاهی و سایۀ خود را به شنوندۀ راز نزدیک می کند. (اقرب الموارد) ، ملاقات کردن وبرخورد کردن با کسی در سیاهی شب. (اقرب الموارد)
گرفتن سر کسی را. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، برجستن بریکدیگر و حمله آوردن. (منتهی الارب). بر یکدیگر جهیدن چون مار که بر سوار بر می جهد. (اقرب الموارد) ، جهیدن و حمله کردن بر کسی، گویند: ساورتنی الهموم، غمها بر من حمله آوردند. (اقرب الموارد)
گرفتن سر کسی را. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، برجستن بریکدیگر و حمله آوردن. (منتهی الارب). بر یکدیگر جهیدن چون مار که بر سوار بر می جهد. (اقرب الموارد) ، جهیدن و حمله کردن بر کسی، گویند: ساورتنی الهموم، غمها بر من حمله آوردند. (اقرب الموارد)
خشنود کردن و مدارا نمودن و نیکو کردن معاشرت را با کسی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). مسانات. سناء. رجوع به مسانات و سناء شود، سالانه کردن کسی را بر کاری و سالاسال دادن چیزی را. (منتهی الارب). چیزی به سال فادادن. (تاج المصادر بیهقی) ، یک سال بعد یک سال بار آوردن خرمابن. (منتهی الارب)
خشنود کردن و مدارا نمودن و نیکو کردن معاشرت را با کسی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). مسانات. سِناء. رجوع به مسانات و سناء شود، سالانه کردن کسی را بر کاری و سالاسال دادن چیزی را. (منتهی الارب). چیزی به سال فادادن. (تاج المصادر بیهقی) ، یک سال بعد یک سال بار آوردن خرمابن. (منتهی الارب)
نبرد کردن با کسی در سعی و غلبه جستن بر کسی در آن. (منتهی الارب) ، با کسی شتاب رفتن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). غلبه کردن بر کسی در راه رفتن، زنا کردن به کنیز. (منتهی الارب). زنا کردن با کنیزک. (المصادر زوزنی). زنا کردن با پرستاران. (تاج المصادر بیهقی)
نبرد کردن با کسی در سعی و غلبه جستن بر کسی در آن. (منتهی الارب) ، با کسی شتاب رفتن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). غلبه کردن بر کسی در راه رفتن، زنا کردن به کنیز. (منتهی الارب). زنا کردن با کنیزک. (المصادر زوزنی). زنا کردن با پرستاران. (تاج المصادر بیهقی)
مساقات. به هم آب کشیدن و یکدیگر را آب دادن. (تاج المصادر بیهقی) (از المصادر زوزنی). یکدیگر را آب دادن. (اقرب الموارد) ، در اصطلاح فقهی، تیمار و تعهد کردن درخت را به شرکت دخل وی. (منتهی الارب). دادن درخت را به کسی که آن را نگهداری و اصلاح کند در مقابل قسمتی از میوه و ثمرۀ آن. (از تعریفات جرجانی). مزدوری برای آبیاری و اصلاح باغ و مزرعه به شرط بردن سهمی از حاصل، آن باشد که شخصی را در باغات مانند نخلستان و موستان به کار گیرند بر این مبنی که سهمی معلوم از محصولش را به آن دهند. واگذار کردن درخت است به کسی برای آبیاری و اصلاح و حفاظت و حراست آن در مقابل مقداری به طور مشاع از میوه های آن، و صیغۀ آن ’دفعت الیک هذه النخله مساقاهً بکذا’ می باشد. (از فرهنگ علوم نقلی) ، در اصطلاح قانون مدنی ایران، عقدی است بین صاحب درخت (و امثال آن) با عامل در مقابل حصۀ مشاع معین از ثمره. رجوع به مساقات شود
مساقات. به هم آب کشیدن و یکدیگر را آب دادن. (تاج المصادر بیهقی) (از المصادر زوزنی). یکدیگر را آب دادن. (اقرب الموارد) ، در اصطلاح فقهی، تیمار و تعهد کردن درخت را به شرکت دخل وی. (منتهی الارب). دادن درخت را به کسی که آن را نگهداری و اصلاح کند در مقابل قسمتی از میوه و ثمرۀ آن. (از تعریفات جرجانی). مزدوری برای آبیاری و اصلاح باغ و مزرعه به شرط بردن سهمی از حاصل، آن باشد که شخصی را در باغات مانند نخلستان و موستان به کار گیرند بر این مبنی که سهمی معلوم از محصولش را به آن دهند. واگذار کردن درخت است به کسی برای آبیاری و اصلاح و حفاظت و حراست آن در مقابل مقداری به طور مشاع از میوه های آن، و صیغۀ آن ’دفعت ُالیک هذه النخلهَ مساقاهً بکذا’ می باشد. (از فرهنگ علوم نقلی) ، در اصطلاح قانون مدنی ایران، عقدی است بین صاحب درخت (و امثال آن) با عامل در مقابل حصۀ مشاع معین از ثمره. رجوع به مساقات شود
کسی را دوا کردن. (زوزنی). کسی را داروکردن. (تاج المصادر بیهقی). درمان کردن کسی را و معاینه نمودن. (از منتهی الارب). معالجه. معاینه. (اقرب الموارد). با دارو معالجه کردن. (از متن اللغه). رجوع به مداوا و مداوات شود
کسی را دوا کردن. (زوزنی). کسی را داروکردن. (تاج المصادر بیهقی). درمان کردن کسی را و معاینه نمودن. (از منتهی الارب). معالجه. معاینه. (اقرب الموارد). با دارو معالجه کردن. (از متن اللغه). رجوع به مداوا و مداوات شود