جدول جو
جدول جو

معنی مزمن - جستجوی لغت در جدول جو

مزمن
کهنه، دیرینه، آنچه زمان درازی بر آن گذشته، مقابل حاد، در پزشکی ویژگی هر بیماری طولانی مدت که به تدریج بروز می کند
تصویری از مزمن
تصویر مزمن
فرهنگ فارسی عمید
مزمن(مُ مِ)
بر جای مانده شونده. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (غیاث). بر جای مانده. کهنه و دیرینه. دارای زمان و دیرینه. (ناظم الاطباء). دیرینه و کهنه. (آنندراج) (غیاث). کهن. عتیق. طویل (از نظر زمان). پیاده (مقابل حاد). متقادم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
در اصطلاح پزشکی دیرگذر. مقابل حاد. آهسته. (ذخیرۀ خوارزمشاهی از یادداشت مرحوم دهخدا) : به علت های مزمن و دردهای مهلک گرفتار گشته. (کلیله و دمنه). بیماری که اشارت طبیب را سبک دارد... هر لحظه ناتوانی بروی مستولی گردد و علت مزمن تر شود. (کلیله و دمنه).
- بیماری مزمن، بیماری کهنه و دیرینه و بیماری که مدت زمان طول کشیده باشد. (ناظم الاطباء). در تداول امروزین به معنی دیرمانده و علاج آن مشکل شده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مرضی که از آدمی دست برندارد. (یادداشت ایضاً) :
هر کجا بیماریی مزمن بدی
یاد اوشان داروی شافی شدی.
مولوی (مثنوی).
- تب مزمن، تب دیرینه. تب که قطع نشود. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- دل درد مزمن، دل درد کهنه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- سرفۀ مزمن، سرفۀ کهنه. (یادداشت مرحوم دهخدا).
- مرض مزمن، بیماری مزمن. مرض کهنه. ناخوشی کهنه و زمان بر وی گذشته. (اقرب الموارد). توسعاً دیرعلاج. وخیم. کهنه مانده. صعب العلاج: بیماریی که چهل روز و بیشتر کشد. (یادداشت مرحوم دهخدا).
، زمینگیر. علیل. از ناخوشی افتاده: و هر کجا مزمنی بود و مبتلائی روی بدو آوردند. (جهانگشای جوینی) ، لنگ و کسی که دست و پایش از حرکت و رفتار مانده باشد. (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
مزمن
کهنه و دیرینه، دارای زمان و دیرینه
تصویری از مزمن
تصویر مزمن
فرهنگ لغت هوشیار
مزمن((مُ مَ))
زمین گیر، عاجز
تصویری از مزمن
تصویر مزمن
فرهنگ فارسی معین
مزمن((مُ مِ))
کهنه، دیرینه
مرض مزمن: بیماری ای که کهنه شده باشد
تصویری از مزمن
تصویر مزمن
فرهنگ فارسی معین
مزمن
دیرپا، دیرینه، ریشه دار، کهنه
متضاد: حاد
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مزمن
مزمنٌ
تصویری از مزمن
تصویر مزمن
دیکشنری فارسی به عربی
مزمن
Chronically
تصویری از مزمن
تصویر مزمن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
مزمن
de manière chronique
تصویری از مزمن
تصویر مزمن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
مزمن
כרוני
تصویری از مزمن
تصویر مزمن
دیکشنری فارسی به عبری
مزمن
مزمن طور پر
تصویری از مزمن
تصویر مزمن
دیکشنری فارسی به اردو
مزمن
เรื้อรัง
تصویری از مزمن
تصویر مزمن
دیکشنری فارسی به تایلندی
مزمن
kwa muda mrefu
تصویری از مزمن
تصویر مزمن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
مزمن
慢性地
تصویری از مزمن
تصویر مزمن
دیکشنری فارسی به چینی
مزمن
慢性的に
تصویری از مزمن
تصویر مزمن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
مزمن
cronicamente
تصویری از مزمن
تصویر مزمن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
مزمن
만성적으로
تصویری از مزمن
تصویر مزمن
دیکشنری فارسی به کره ای
مزمن
secara kronis
تصویری از مزمن
تصویر مزمن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
مزمن
দীর্ঘস্থায়ীভাবে
تصویری از مزمن
تصویر مزمن
دیکشنری فارسی به بنگالی
مزمن
दीर्घकालिक रूप से
تصویری از مزمن
تصویر مزمن
دیکشنری فارسی به هندی
مزمن
cronicamente
تصویری از مزمن
تصویر مزمن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
مزمن
crónicamente
تصویری از مزمن
تصویر مزمن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
مزمن
chronisch
تصویری از مزمن
تصویر مزمن
دیکشنری فارسی به هلندی
مزمن
хронічно
تصویری از مزمن
تصویر مزمن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
مزمن
хронически
تصویری از مزمن
تصویر مزمن
دیکشنری فارسی به روسی
مزمن
przewlekle
تصویری از مزمن
تصویر مزمن
دیکشنری فارسی به لهستانی
مزمن
chronisch
تصویری از مزمن
تصویر مزمن
دیکشنری فارسی به آلمانی
مزمن
kronik olarak
تصویری از مزمن
تصویر مزمن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مزین
تصویر مزین
زینت داده شده، آراسته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مکمن
تصویر مکمن
جای پنهان شدن، کمینگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مزین
تصویر مزین
زینت دهنده، آراینده، آرایشگر
فرهنگ فارسی عمید
(مُ مِ نَ)
چیزهای کهنه و دیرینه و بر جای مانده. (ناظم الاطباء). کهنه. عتیقه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، در اصطلاح طب، مقابل حاده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). بعضی بیماریها سخت آشفته و تیز و گذرنده باشد و مادۀ آن سخت متحرک باشد و آن را به تازی حاده گویند و بعضی آهسته باشد و دیر گذرد و به تازی مزمنه گویندو بعضی میان این و آن باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
- ادواء مزمنه، ناخوشیهای کهنه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- امراض مزمنه، ناخوشیهای کهنه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مزمن و مزمنه شود
مؤنث مزمن. مزمنه
لغت نامه دهخدا
تصویری از مزمنه
تصویر مزمنه
مزمنه در فارسی مونث مزمن کهنه مونث مزمن. مونث مزمن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مومن
تصویر مومن
باورمند
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مزین
تصویر مزین
آراسته
فرهنگ واژه فارسی سره