- مزمن
- کهنه، دیرینه، آنچه زمان درازی بر آن گذشته، مقابل حاد، در پزشکی ویژگی هر بیماری طولانی مدت که به تدریج بروز می کند
معنی مزمن - جستجوی لغت در جدول جو
- مزمن
- کهنه و دیرینه، دارای زمان و دیرینه
- مزمن ((مُ مَ))
- زمین گیر، عاجز
- مزمن ((مُ مِ))
- کهنه، دیرینه
مرض مزمن: بیماری ای که کهنه شده باشد
- مزمن
- Chronically
- مزمن
- cronicamente
- مزمن
- chronisch
- مزمن
- przewlekle
- مزمن
- хронически
- مزمن
- хронічно
- مزمن
- chronisch
- مزمن
- crónicamente
- مزمن
- de manière chronique
- مزمن
- cronicamente
- مزمن
- दीर्घकालिक रूप से
- مزمن
- দীর্ঘস্থায়ীভাবে
- مزمن
- secara kronis
- مزمن
- kronik olarak
- مزمن
- 만성적으로
- مزمن
- כרוני
- مزمن
- kwa muda mrefu
- مزمن
- เรื้อรัง
- مزمن
- مزمنٌ
- مزمن
- مزمن طور پر
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مزمنه در فارسی مونث مزمن کهنه مونث مزمن. مونث مزمن
آراسته
باورمند
زینت داده شده، آراسته
جای پنهان شدن، کمینگاه
زینت دهنده، آراینده، آرایشگر
فربه، چاق، چرب، پر روغن، مسما، خوراکی که از گوشت، بادمجان یا کدو تهیه می شود
سورۀ هفتاد و سوم قرآن کریم، مکّی و دارای ۲۰ آیه
کسی که خود را در جامه پیچیده باشد، درجامه پیچیده
نوعی شیر آب از جنس مس یا برنج
کسی که خود را در جامه پیچیده باشد، درجامه پیچیده
نوعی شیر آب از جنس مس یا برنج
در علم عروض ویژگی مسمطی که هر بند آن هشت مصراع دارد، در ریاضیات هشت گوشه، هشت تایی، گران بها، باارزش