- مزلزل
- ترسانده شده، لرزیده
معنی مزلزل - جستجوی لغت در جدول جو
- مزلزل
- لرزیده، ترسیده ترسانده شده، لرزیده. توضیح در عبارت ذیل مزلزلی آمده: و اهل لمغان بدان کرم و عاطفت بجای خویش رسیدند و چنان شدند که در آن ثغر مقام توانند کرد اما هنوز چون مزلزلی اند و میترسیم که اگر مال مواضعت را امسال طلب کنند بعضی مستاصل شوند... یای مزلزلی را اگر یای حاصل مصدر بگیریم مزلزلی بمعنی تزلزل باشد و در عبارت فوق معنی نمیدهد اگر یای نسبت بگیریم زاید خواهد بود زیرا مزلزل خود صفت است و احتیاج بدین یاء ندارد (هر چند گاه نظایر آنرا استعمال کرده اند)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نا استوار، لرزان
اضطراب و تحرک، لرزیدن
لرزنده، لرزان، مضطرب، در ادبیات در فن بدیع آوردن کلمه ای در نظم یا نثر که هرگاه اعراب آن تغییر داده شود معنی کلام فرق کند مثلاً مدح، هجو شود یا هجو، مدح گردد، برای مثال به بی حد چون رسید و ماند حد را / به چشم سر بدید احمد احد را، کلمۀ سر اگر به فتح سین خوانده شود معنی دیدن با چشم را می دهد و اگر به کسر سین خوانده شود چشم باطن و دیدۀ معرفت را می رساند نااستوار، بی ثبات، کنایه از مردد، دودل
لرزیدن، جنبش، جنبیدن، کنایه از سست شدن، اضطراب
جنبنده و لرزنده، متحرک و مرتعش، جنبنده از زلزله
واحد آن زلزله است کالای سبک مانه سبک سبکسر، تبیره زن