جدول جو
جدول جو

معنی مزرعه - جستجوی لغت در جدول جو

مزرعه
کشتزار
تصویری از مزرعه
تصویر مزرعه
فرهنگ واژه فارسی سره
مزرعه
جای کشت و زرع، کشتزار
تصویری از مزرعه
تصویر مزرعه
فرهنگ فارسی عمید
مزرعه
مزرعه در فارسی: کشتزار گاویت محل کشت و زرع کشت زار: از هبوب عواصف مهابت غازیان و عبور سیلاب سیاست سپاه گیتی ستان قریب هفتصد قصبه و مزرعه و دیر عرصه نهب و تاراج گشت، جمع مزارع. 2 یا مزرعه خاک. زمین، جسد انسان و حیوان، قبر گور. یا مزرعه دانه سوز. دنیا عالم
فرهنگ لغت هوشیار
مزرعه
((مَ رَ عِ))
کشتزار، جمع مزارع
تصویری از مزرعه
تصویر مزرعه
فرهنگ فارسی معین
مزرعه
Plantation
تصویری از مزرعه
تصویر مزرعه
دیکشنری فارسی به انگلیسی
مزرعه
plantação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
مزرعه
Plantage
دیکشنری فارسی به آلمانی
مزرعه
plantacja
دیکشنری فارسی به لهستانی
مزرعه
плантация
دیکشنری فارسی به روسی
مزرعه
плантація
دیکشنری فارسی به اوکراینی
مزرعه
plantage
دیکشنری فارسی به هلندی
مزرعه
plantación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
مزرعه
plantation
دیکشنری فارسی به فرانسوی
مزرعه
piantagione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
مزرعه
बागान
دیکشنری فارسی به هندی
مزرعه
perkebunan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
مزرعه
tarla
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
مزرعه
농장
دیکشنری فارسی به کره ای
مزرعه
מִטעָה
دیکشنری فارسی به عبری
مزرعه
种植园
دیکشنری فارسی به چینی
مزرعه
農園
دیکشنری فارسی به ژاپنی
مزرعه
shamba
دیکشنری فارسی به سواحیلی
مزرعه
ไร่
دیکشنری فارسی به تایلندی
مزرعه
চাষাবাদ
دیکشنری فارسی به بنگالی
مزرعه
کھیت
دیکشنری فارسی به اردو
مزرعه
مزرعةٌ
دیکشنری فارسی به عربی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

مزارعه در فارسی کشاورزی، شمیزش پیمانی است میان خاوند و کشتکار که بخشی از برداشت به خاوند داده می شود زراعت کردن، عقدی است که بموجب آن احد طرفین زمینی را برای مدت معینی بطرف دیگر میدهد که آنرا زراعت کرده و حاصل را تقسیم کنند. توضیح در عقد مزارعه حصه هر یک از مزارع وعامل باید بنحو اشاعه از قبیل ربع یا ثلث یا نصف و غیره معین گردد و اگر بنحو دیگر باشد احکام مزارعه جاری نخواهد شد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مزروعه
تصویر مزروعه
مزروعه در فارسی مونث مزروع: کشته مونث مزروع: اراضی مزروعه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشرعه
تصویر مشرعه
مشرعه در فارسی آبرس، آبخورد مشرع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصرعه
تصویر مصرعه
یک مصرع یک مصراع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکرعه
تصویر مکرعه
مشک آب مشک آب
فرهنگ لغت هوشیار
تازیانه، کوبه: در خنیا به همگی ابزار هایی که کوبیده می شوند چون کوس و تبیره و دهل گفته می شود. تازیانه، کوبه، جمع مقارع، لفظی است عام برای کلیه آلات موسیقی ضربی رزمی مانند کوس دمامه دهل و نقاره (حسینعلی ملاح مجله موسیقی (جدید) شماره 99 ص 61) : (مقرعه زن گشت رعد مقرعه او درخش غاشیه کش گشت باد غاشیه اودیم) (منوچهری. د. چا.: 2: ص 59)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکرعه
تصویر مکرعه
((مَ رَ عَ یا ع))
مشک آب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مقرعه
تصویر مقرعه
((مِ رَ عِ))
تازیانه، کوبه، لفظی است عام برای کلیه آلات موسیقی ضربی رزمی مانند، کوس، دمامه، دهل و نقاره
فرهنگ فارسی معین
با هم زراعت کردن یا قرار کشت کاری با هم گذاشتن بر طبق قرارداد معین، عقدی که در آن صاحب زمین، زمین خود را به کس دیگر واگذار می کند که در آن زراعت کند و حاصل آن را میان خود قسمت کنند
فرهنگ فارسی عمید