- مزرعه
- کشتزار
معنی مزرعه - جستجوی لغت در جدول جو
- مزرعه
- جای کشت و زرع، کشتزار
- مزرعه
- مزرعه در فارسی: کشتزار گاویت محل کشت و زرع کشت زار: از هبوب عواصف مهابت غازیان و عبور سیلاب سیاست سپاه گیتی ستان قریب هفتصد قصبه و مزرعه و دیر عرصه نهب و تاراج گشت، جمع مزارع. 2 یا مزرعه خاک. زمین، جسد انسان و حیوان، قبر گور. یا مزرعه دانه سوز. دنیا عالم
- مزرعه ((مَ رَ عِ))
- کشتزار، جمع مزارع
- مزرعه
- Plantation
- مزرعه
- plantação
- مزرعه
- Plantage
- مزرعه
- plantacja
- مزرعه
- плантация
- مزرعه
- плантація
- مزرعه
- plantage
- مزرعه
- plantación
- مزرعه
- plantation
- مزرعه
- piantagione
- مزرعه
- बागान
- مزرعه
- perkebunan
- مزرعه
- מִטעָה
- مزرعه
- shamba
- مزرعه
- চাষাবাদ
- مزرعه
- مزرعةٌ
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مزارعه در فارسی کشاورزی، شمیزش پیمانی است میان خاوند و کشتکار که بخشی از برداشت به خاوند داده می شود زراعت کردن، عقدی است که بموجب آن احد طرفین زمینی را برای مدت معینی بطرف دیگر میدهد که آنرا زراعت کرده و حاصل را تقسیم کنند. توضیح در عقد مزارعه حصه هر یک از مزارع وعامل باید بنحو اشاعه از قبیل ربع یا ثلث یا نصف و غیره معین گردد و اگر بنحو دیگر باشد احکام مزارعه جاری نخواهد شد
مزروعه در فارسی مونث مزروع: کشته مونث مزروع: اراضی مزروعه
مشرعه در فارسی آبرس، آبخورد مشرع
یک مصرع یک مصراع
مشک آب مشک آب
تازیانه، کوبه: در خنیا به همگی ابزار هایی که کوبیده می شوند چون کوس و تبیره و دهل گفته می شود. تازیانه، کوبه، جمع مقارع، لفظی است عام برای کلیه آلات موسیقی ضربی رزمی مانند کوس دمامه دهل و نقاره (حسینعلی ملاح مجله موسیقی (جدید) شماره 99 ص 61) : (مقرعه زن گشت رعد مقرعه او درخش غاشیه کش گشت باد غاشیه اودیم) (منوچهری. د. چا.: 2: ص 59)
((مِ رَ عِ))
فرهنگ فارسی معین
تازیانه، کوبه، لفظی است عام برای کلیه آلات موسیقی ضربی رزمی مانند، کوس، دمامه، دهل و نقاره
با هم زراعت کردن یا قرار کشت کاری با هم گذاشتن بر طبق قرارداد معین، عقدی که در آن صاحب زمین، زمین خود را به کس دیگر واگذار می کند که در آن زراعت کند و حاصل آن را میان خود قسمت کنند