به لغت اوستا آفریدگار و خلاق عالم. (ناظم الاطباء) : ای مزدا به ما پناه نیرومند بخش. (گاتها سرودهای زردشت ص 6). باشد که به خود ارزانی داریم و دریابیم ای مزداپناه دیرپایای ترا. (یسنا، بخش 2 هات 41 قطعۀ 4 ص 42). مزداه. مزدااهورا. اهورمزدا. مزداه اهور. اهورمزداه. اهورامزدا
به لغت اوستا آفریدگار و خلاق عالم. (ناظم الاطباء) : ای مزدا به ما پناه نیرومند بخش. (گاتها سرودهای زردشت ص 6). باشد که به خود ارزانی داریم و دریابیم ای مزداپناه دیرپایای ترا. (یسنا، بخش 2 هات 41 قطعۀ 4 ص 42). مزداه. مزدااهورا. اهورمزدا. مزداه اهور. اهورمزداه. اهورامزدا
مزدا. خدای بزرگ آریائیها. توضیح آنکه از لحظۀ ورود ایرانیان به عرصۀ تاریخ ما به دو شکل مختلف از مذهب ابتدائی آنها برخورد میکنیم یکدسته به پرستش میترا مشغولند که آن هنگام در رأس دیوها قرار دارد و دستۀ دیگر که خدای بزرگ آنها مزداه میباشد. (ایران در زمان ساسانیان چ 2 ص 45). در دیانت زردشت در برابر گروه دیوان خدای بزرگ یا مزداه، مزداه اهور، اهورمزداه قرار دارد. رجوع به مزدا شود
مزدا. خدای بزرگ آریائیها. توضیح آنکه از لحظۀ ورود ایرانیان به عرصۀ تاریخ ما به دو شکل مختلف از مذهب ابتدائی آنها برخورد میکنیم یکدسته به پرستش میترا مشغولند که آن هنگام در رأس دیوها قرار دارد و دستۀ دیگر که خدای بزرگ آنها مزداه میباشد. (ایران در زمان ساسانیان چ 2 ص 45). در دیانت زردشت در برابر گروه دیوان خدای بزرگ یا مزداه، مزداه اهور، اهورمزداه قرار دارد. رجوع به مزدا شود
مژدک. مردی از نسا و گوینداز استخر فارس بود. دو قرن پیش از مزدک مردی به نام ’زردشت بونده (بوندس) ’ پسر خرگان از مردم پسا (فسا) که مانوی بود آئینی به نام ’دریست دین’ پی افکند و مزدک که مرد عمل بوده این آئین را رواج داد. راجع به خود مزدک اطلاعات بسیار مختصر است. وی پسر ’بامداذ’ است. طبری که قطعاً مأخذصحیحی در دست داشته او را از مردم ’مدرنه’ میداند ومیتوان این نام را همان ’ماذرایا’ دانست که در ساحل چپ دجله در محلی که اکنون کوت العماره قرار دارد واقع بوده است. دریست دین یعنی ’آئین بوندس زردشت و مزدک’ به منزلۀ اصلاحی در دین مانی بوده و مانند آیین اصلی از بحث در رابطۀ بین دو اصل قدیم یعنی نور و ظلمت آغاز میکرد فرق آن با آئین مانوی این بود که معتقد بود تاریکی مانند روشنائی از روی اراده و قصد عمل نمیکند بلکه رفتارش کورکورانه و از روی اتفاق است. بنابر این اختلاط نور و ظلمت که نتیجۀ آن این عالم مادی است چنانکه مانی پنداشته است از روی نقشه و اراده نبوده بلکه من غیر اختیار صورت گرفته است پس تفوق نور بر ظلمت در کیش مزدک بیشتر است تا در آئین مانی. یزدان (نور) بر اهریمن (ظلمت) چیره و غالب خواهد شد اما پیروزی یزدان کامل نیست. زیرا جهان مادی که از اختلاط دو اصل اساسی تشکیل شده است بر جای مانده و مقصد نهائی از تحول و تطور عالم این است که ذرات نور را از ترکیب با تاریکی برهاند، در این نکته آئین مانی و مزدک مشترک اند. مزدک خدا را فرض میکرد که در عالم برین بر تختی نشسته مانندپادشاه ایران در این دنیا. در برابر یزدان چهار نیرو است که به منزلۀ چهار شخص عالیقدر ایران اند و آن چهار عبارت اند از: دریافتن، هوش، حافظه و شادمانی. تحت امر این چهار نیرو، هفت وزیر و دوازده وجود روحانی است که ’شهرستانی’ نام آنها را یاد کرده است همانطور که هفت سیارۀ آسمان در دایرۀ علائم دوازده گانه منطقهالبروج میگردند وزرای هفتگانه نیز در میان دایرۀ وجود روحانی گردش میکنند چهار نیرو در وجود انسان مضمرند و ’هفت’ و ’دوازده’ کار جهان را زیر سلطۀ خود دارند. نور از ظلمت عاقبت رهائی خواهد یافت و انسان باید بوسیلۀ اعمال خود یا امساک به این رهایی یاری کند. در کیش مزدک مانند مانی از هرچه علاقۀ روان را به ماده زیاد کند خودداری باید کرد. به این جهت است که خوردن گوشت حیوانات نزد مزدکیان حرام بوده است. در جامعۀ مانویان، مؤمنان درجۀ اول (برگزیدگان) مجبور بودند که سراسر زندگی را بدون زن و مجرد باشند و فقط اجازه داشتند خوراک یک روز و لباس یک سال رامالک باشند ولی اولیای کیش مزدک متوجه شدند که مردمان عادی نمیتوانند از لذتهای دنیوی یعنی دارا بودن خواستۀ دنیوی یا بهره ور شدن از زنان صرفنظر نمایند مگر وقتی که قادر باشند میل خود را عملی کنند. از این سنخ افکار نظریۀ اجتماعی آئین مزدک پدید آمد: خدا وسائل زندگی را بروی زمین آفریده تا همه برابر یکدیگر از آن برخوردار شوند. چون هرکس میخواهد بیش از برادرش بهره ور گردد بر اثر خشونت و بدرفتاری، عدم مساوات پیش آمده است. هیچکس را در این دنیا بر خواسته و زن بیش از دیگری حقی نیست. معلوم نیست که مزدک چگونه با پادشاه مربوط شد، ولی به هرحال قباد شاهنشاه ساسانی در دورۀ اول سلطنت خود (488 تا 498 میلادی) طرفدار آئین مزدک شد و طبق آن رفتار کرد ولی بر اثر شورش نجبا قباد مجبور به فرار گردید و به کشور هپتالان (هیاطله) پناه برد و در 498 یا 499 میلادی بیاری لشکریان خاقان بدون مزاحمت تاج و تخت خود را به دست آورد. ولی این بار مراودۀ او با مزدکیان از روی احتیاط بود. بهنگام طرح مسألۀ جانشینی قباد که خسرو انوشیروان و کاوس نامزد ولایتعهدی بودند مجلس مباحثۀ مذهبی تشکیل دادند و قابل ترین مباحثان را از میان موبدان انتخاب کردند و اسقف عیسویان نیز در مخالفت مزدکیان با زردشتیان همداستان بود طبعاً مزدکیان مغلوب شدند و سربازان که مزدکیان را احاطه کرده بودند شمشیرکش هجوم بردند و آنان را از دم تیغ گذرانیدند و ظاهراً تمام رؤسا و خود مزدک در این واقعه به قتل رسیدند و بعدها حمایت قانون را از مزدکیان سلب کردند. رجوع به ’تاریخ سلطنت قباد و ظهور مزدک’ ترجمه نصرالله فلسفی و احمد بیرشک تهران 1309، و ایران در زمان ساسانیان ترجمه یاسمی ص 237 به بعد و ص 261 به بعد شود: بیامد یکی مرد مزدک بنام سخنگوی و بادانش و رای و کام. فردوسی (شاهنامه 40 / 201). پس قضاء ایزدی چنان بود کی در عهد او مزدک زندیق پدید آمد. (فارسنامۀ ابن البلخی). به لفظم حسد میبرد باد عیسی ز طبعم عرق می کند نار مزدک اثیراخسیکتی (انجمن آرا). ما را چه باک مزدک و بیم بزرجمهر چون او قباد قادر و نوشیروان ماست. خاقانی
مژدک. مردی از نسا و گوینداز استخر فارس بود. دو قرن پیش از مزدک مردی به نام ’زردشت بونده (بوندس) ’ پسر خرگان از مردم پسا (فسا) که مانوی بود آئینی به نام ’دریست دین’ پی افکند و مزدک که مرد عمل بوده این آئین را رواج داد. راجع به خود مزدک اطلاعات بسیار مختصر است. وی پسر ’بامداذ’ است. طبری که قطعاً مأخذصحیحی در دست داشته او را از مردم ’مدرنه’ میداند ومیتوان این نام را همان ’ماذرایا’ دانست که در ساحل چپ دجله در محلی که اکنون کوت العماره قرار دارد واقع بوده است. دریست دین یعنی ’آئین بوندس زردشت و مزدک’ به منزلۀ اصلاحی در دین مانی بوده و مانند آیین اصلی از بحث در رابطۀ بین دو اصل قدیم یعنی نور و ظلمت آغاز میکرد فرق آن با آئین مانوی این بود که معتقد بود تاریکی مانند روشنائی از روی اراده و قصد عمل نمیکند بلکه رفتارش کورکورانه و از روی اتفاق است. بنابر این اختلاط نور و ظلمت که نتیجۀ آن این عالم مادی است چنانکه مانی پنداشته است از روی نقشه و اراده نبوده بلکه من غیر اختیار صورت گرفته است پس تفوق نور بر ظلمت در کیش مزدک بیشتر است تا در آئین مانی. یزدان (نور) بر اهریمن (ظلمت) چیره و غالب خواهد شد اما پیروزی یزدان کامل نیست. زیرا جهان مادی که از اختلاط دو اصل اساسی تشکیل شده است بر جای مانده و مقصد نهائی از تحول و تطور عالم این است که ذرات نور را از ترکیب با تاریکی برهاند، در این نکته آئین مانی و مزدک مشترک اند. مزدک خدا را فرض میکرد که در عالم برین بر تختی نشسته مانندپادشاه ایران در این دنیا. در برابر یزدان چهار نیرو است که به منزلۀ چهار شخص عالیقدر ایران اند و آن چهار عبارت اند از: دریافتن، هوش، حافظه و شادمانی. تحت امر این چهار نیرو، هفت وزیر و دوازده وجود روحانی است که ’شهرستانی’ نام آنها را یاد کرده است همانطور که هفت سیارۀ آسمان در دایرۀ علائم دوازده گانه منطقهالبروج میگردند وزرای هفتگانه نیز در میان دایرۀ وجود روحانی گردش میکنند چهار نیرو در وجود انسان مضمرند و ’هفت’ و ’دوازده’ کار جهان را زیر سلطۀ خود دارند. نور از ظلمت عاقبت رهائی خواهد یافت و انسان باید بوسیلۀ اعمال خود یا امساک به این رهایی یاری کند. در کیش مزدک مانند مانی از هرچه علاقۀ روان را به ماده زیاد کند خودداری باید کرد. به این جهت است که خوردن گوشت حیوانات نزد مزدکیان حرام بوده است. در جامعۀ مانویان، مؤمنان درجۀ اول (برگزیدگان) مجبور بودند که سراسر زندگی را بدون زن و مجرد باشند و فقط اجازه داشتند خوراک یک روز و لباس یک سال رامالک باشند ولی اولیای کیش مزدک متوجه شدند که مردمان عادی نمیتوانند از لذتهای دنیوی یعنی دارا بودن خواستۀ دنیوی یا بهره ور شدن از زنان صرفنظر نمایند مگر وقتی که قادر باشند میل خود را عملی کنند. از این سنخ افکار نظریۀ اجتماعی آئین مزدک پدید آمد: خدا وسائل زندگی را بروی زمین آفریده تا همه برابر یکدیگر از آن برخوردار شوند. چون هرکس میخواهد بیش از برادرش بهره ور گردد بر اثر خشونت و بدرفتاری، عدم مساوات پیش آمده است. هیچکس را در این دنیا بر خواسته و زن بیش از دیگری حقی نیست. معلوم نیست که مزدک چگونه با پادشاه مربوط شد، ولی به هرحال قباد شاهنشاه ساسانی در دورۀ اول سلطنت خود (488 تا 498 میلادی) طرفدار آئین مزدک شد و طبق آن رفتار کرد ولی بر اثر شورش نجبا قباد مجبور به فرار گردید و به کشور هپتالان (هیاطله) پناه برد و در 498 یا 499 میلادی بیاری لشکریان خاقان بدون مزاحمت تاج و تخت خود را به دست آورد. ولی این بار مراودۀ او با مزدکیان از روی احتیاط بود. بهنگام طرح مسألۀ جانشینی قباد که خسرو انوشیروان و کاوس نامزد ولایتعهدی بودند مجلس مباحثۀ مذهبی تشکیل دادند و قابل ترین مباحثان را از میان موبدان انتخاب کردند و اسقف عیسویان نیز در مخالفت مزدکیان با زردشتیان همداستان بود طبعاً مزدکیان مغلوب شدند و سربازان که مزدکیان را احاطه کرده بودند شمشیرکش هجوم بردند و آنان را از دم تیغ گذرانیدند و ظاهراً تمام رؤسا و خود مزدک در این واقعه به قتل رسیدند و بعدها حمایت قانون را از مزدکیان سلب کردند. رجوع به ’تاریخ سلطنت قباد و ظهور مزدک’ ترجمه نصرالله فلسفی و احمد بیرشک تهران 1309، و ایران در زمان ساسانیان ترجمه یاسمی ص 237 به بعد و ص 261 به بعد شود: بیامد یکی مرد مزدک بنام سخنگوی و بادانش و رای و کام. فردوسی (شاهنامه 40 / 201). پس قضاء ایزدی چنان بود کی در عهد او مزدک زندیق پدید آمد. (فارسنامۀ ابن البلخی). به لفظم حسد میبرد باد عیسی ز طبعم عرق می کند نار مزدک اثیراخسیکتی (انجمن آرا). ما را چه باک مزدک و بیم بزرجمهر چون او قباد قادر و نوشیروان ماست. خاقانی
دهی است از دهستان شش طراز بخش خلیل آباد شهرستان کاشمر، در 2هزارگزی غرب خلیل آباد سر راه کاشمر به بردسکن، در جلگه گرمسیر واقع و دارای 912 تن سکنه است. آبش از رودخانه و محصولش غلات، زیره، بنشن، منداب، میوه جات. شغل مردمش زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان شش طراز بخش خلیل آباد شهرستان کاشمر، در 2هزارگزی غرب خلیل آباد سر راه کاشمر به بردسکن، در جلگه گرمسیر واقع و دارای 912 تن سکنه است. آبش از رودخانه و محصولش غلات، زیره، بنشن، منداب، میوه جات. شغل مردمش زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
نوعی از بازی باشد. و آن چنان است که دو کس در برابر همدیگر خم شده بایستند و سر بر سر هم نهند و سر ریسمانی بردست گیرند و یک سر دیگر آن ریسمان را شخصی بردست گیرد و بر دور و پیش ایشان می گردد و نمیگذارد که کسی بر ایشان سوار شود و بر پشت ایشان نشیند و شخصی را که محافظت ایشان می کند خربنده میگویند چون آن شخص پای خود را بر هر یک از حریفان بزند او را بیاوردو بجای آن دوکس باز دارد و همچنین محافظت آن یک کس می کند تا دیگری پا خورد و آمده سر بر سر شخص اول نهدو اگر احیاناً شخصی از حریفان برآنها سوار شود فرودنمی آید تا دیگری به دام نیفتد بعد از آن همه خلاص شوند و حالت اول دست دهد و این بازی را عربان تدمیج خوانند. (برهان) (آنندراج) (از فرهنگ شعوری ج 2 ص 347). نوعی از بازی شبیه بازی خربازان. (ناظم الاطباء)
نوعی از بازی باشد. و آن چنان است که دو کس در برابر همدیگر خم شده بایستند و سر بر سر هم نهند و سر ریسمانی بردست گیرند و یک سر دیگر آن ریسمان را شخصی بردست گیرد و بر دور و پیش ایشان می گردد و نمیگذارد که کسی بر ایشان سوار شود و بر پشت ایشان نشیند و شخصی را که محافظت ایشان می کند خربنده میگویند چون آن شخص پای خود را بر هر یک از حریفان بزند او را بیاوردو بجای آن دوکس باز دارد و همچنین محافظت آن یک کس می کند تا دیگری پا خورد و آمده سر بر سر شخص اول نهدو اگر احیاناً شخصی از حریفان برآنها سوار شود فرودنمی آید تا دیگری به دام نیفتد بعد از آن همه خلاص شوند و حالت اول دست دهد و این بازی را عربان تدمیج خوانند. (برهان) (آنندراج) (از فرهنگ شعوری ج 2 ص 347). نوعی از بازی شبیه بازی خربازان. (ناظم الاطباء)
غمزدای. زدایندۀ غم. آنکه یا آنچه غم را ببرد. تسلیت دهنده: درّ بار و مشک ریز و نوش طبع و زهرفعل جانفروز و دلگشا و غمزدا و لهوتن. منوچهری. غم دین زداید غم دنیی از تو که بهتر ز غم غم زدایی نیابی. خاقانی. یاد تو روح پرور و لطف تو دلفریب نام تو غمزدا و کلام تو دلربا. سعدی. رجوع به غمزدای شود
غمزدای. زدایندۀ غم. آنکه یا آنچه غم را ببرد. تسلیت دهنده: درّ بار و مشک ریز و نوش طبع و زهرفعل جانفروز و دلگشا و غمزدا و لهوتن. منوچهری. غم دین زداید غم دنیی از تو که بهتر ز غم غم زدایی نیابی. خاقانی. یاد تو روح پرور و لطف تو دلفریب نام تو غمزدا و کلام تو دلربا. سعدی. رجوع به غمزدای شود
مزداه. مغاک گوز انداختن، به فارسی خانج است. (منتهی الارب) (آنندراج). مغاکی که در گردو بازی، گردکان در آن می افتد و آن را به فارسی خانج گویند. (ناظم الاطباء). و رجوع به مزداه شود
مزداه. مغاک گَوز انداختن، به فارسی خانج است. (منتهی الارب) (آنندراج). مغاکی که در گردو بازی، گردکان در آن می افتد و آن را به فارسی خانج گویند. (ناظم الاطباء). و رجوع به مزداه شود
این واژه را که پارسی است و گونه ای بازی معین در فرهنگ فارسی تازی دانسته است بنگرید به برهان توشه دان، مشته (حراج) بیشفروشی (مزایده) افزودن بیش کردن زیاد کردن افزودن، افزودن قیمت چیزی، زیادت زیادی: عشوه ای از لب شیرین تودل خواست بجان بشکر خنده لبت گفت مزادی طلبیم. (حافظ) توضیح در برهان قاطع آمده: مزاد... در عربی بمعنی زیاده کردن قیمت چیزی باشد مثل آنکه قیمت آن چیز به ده دینار رسیده باشد دیگری به دوازده دینار برساند و همچنین، زیاد کرده شده، نوعی است از بازی و آن چنان است که دو کس در برابر یکدیگر خم شده بایستند و سر بر سرهم نهند و سر ریسمانی را شخصی بر دست گیرد و بر دور وپیش ایشان میگردد و نمیگذارد که کسی بر ایشان سوار شود و بر پشت ایشان نشیند و شخصی را که محافظت ایشان میکند خر بنده گویند. چون آن شخص پای خود را بر هریک از حریفان بزند او را بیاورد و بجای آن دوکس باز دارد و همچنین محافظت آن یک کس میکند تا دیگری پاخورد و آمده سر بر سر شخص اول نهد و اگر احیانا شخصی از حریفها بر آنها سوار شود فرود نمیاد تا دیگری بدام نیفتد بعد از آن همه خلاص شوند و حالت اول دست دهد
این واژه را که پارسی است و گونه ای بازی معین در فرهنگ فارسی تازی دانسته است بنگرید به برهان توشه دان، مشته (حراج) بیشفروشی (مزایده) افزودن بیش کردن زیاد کردن افزودن، افزودن قیمت چیزی، زیادت زیادی: عشوه ای از لب شیرین تودل خواست بجان بشکر خنده لبت گفت مزادی طلبیم. (حافظ) توضیح در برهان قاطع آمده: مزاد... در عربی بمعنی زیاده کردن قیمت چیزی باشد مثل آنکه قیمت آن چیز به ده دینار رسیده باشد دیگری به دوازده دینار برساند و همچنین، زیاد کرده شده، نوعی است از بازی و آن چنان است که دو کس در برابر یکدیگر خم شده بایستند و سر بر سرهم نهند و سر ریسمانی را شخصی بر دست گیرد و بر دور وپیش ایشان میگردد و نمیگذارد که کسی بر ایشان سوار شود و بر پشت ایشان نشیند و شخصی را که محافظت ایشان میکند خر بنده گویند. چون آن شخص پای خود را بر هریک از حریفان بزند او را بیاورد و بجای آن دوکس باز دارد و همچنین محافظت آن یک کس میکند تا دیگری پاخورد و آمده سر بر سر شخص اول نهد و اگر احیانا شخصی از حریفها بر آنها سوار شود فرود نمیاد تا دیگری بدام نیفتد بعد از آن همه خلاص شوند و حالت اول دست دهد
بنیست بنیشت فرا کان خاستگاه آغاز جای آغاز گاه، آغاز، نماگاه، زاد زاد هر چیز، انگیزه شوند (سبب)، بیخ جای شروع مقابل مقصد: حرکتی که بواسطه آن از مبدا به مقصد رسند، آغاز شروع، جای آشکار کردن جمع مبادی، اصل هر شی جمع مبادی، سبب جمع مبادی. یا مبدا ازلی. یا مبدا اعلی. یا مبدا اول. ذات حق تعالی. یامبدا قریب. هر مبدائی که با ذی المبدا خود فاصله کمتری داشته باشد قریب است مثلا قوت عامله که محرک عضلات است برای صدور فعل مبدا قریب است و اجماع که اراده جازم باشد نسبت به شوق که میل موکد است قریب است و نسبت به قوه عامله بعید است. یا مبدا کل. ذات حق تعالی که مبدا المبادی است، مبدا اسما کلی کون را گویند در مقابل معاد که اسما کلی الهی را نامند و آمدن سالک از راه اسما کلی کونی بود که مبدا اوست و رجوع او از راه اسما کلی الهی باشد که معاد اوست. یا مبدا فیاض. یا مبدا وجود. الف - ذات حق. ب - عقول مجرده، نقطه ای که فواصل نقاط دیگر را از آن اندازه گیرند، زمانی که فواصل زمانهای دیگر را از آن حساب کنند
بنیست بنیشت فرا کان خاستگاه آغاز جای آغاز گاه، آغاز، نماگاه، زاد زاد هر چیز، انگیزه شوند (سبب)، بیخ جای شروع مقابل مقصد: حرکتی که بواسطه آن از مبدا به مقصد رسند، آغاز شروع، جای آشکار کردن جمع مبادی، اصل هر شی جمع مبادی، سبب جمع مبادی. یا مبدا ازلی. یا مبدا اعلی. یا مبدا اول. ذات حق تعالی. یامبدا قریب. هر مبدائی که با ذی المبدا خود فاصله کمتری داشته باشد قریب است مثلا قوت عامله که محرک عضلات است برای صدور فعل مبدا قریب است و اجماع که اراده جازم باشد نسبت به شوق که میل موکد است قریب است و نسبت به قوه عامله بعید است. یا مبدا کل. ذات حق تعالی که مبدا المبادی است، مبدا اسما کلی کون را گویند در مقابل معاد که اسما کلی الهی را نامند و آمدن سالک از راه اسما کلی کونی بود که مبدا اوست و رجوع او از راه اسما کلی الهی باشد که معاد اوست. یا مبدا فیاض. یا مبدا وجود. الف - ذات حق. ب - عقول مجرده، نقطه ای که فواصل نقاط دیگر را از آن اندازه گیرند، زمانی که فواصل زمانهای دیگر را از آن حساب کنند