جدول جو
جدول جو

معنی مریطی - جستجوی لغت در جدول جو

مریطی
(مُ رَ طا)
کام دهن. (منتهی الارب). لهاه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مَ / مِ طی ی)
مسلمه بن احمد بن قاسم بن عبد مجریطی، مکنی به ابوالقاسم (338- 398 هجری قمری) ریاضی دان و ستاره شناس و فیلسوف و پیشوای ریاضی دانان اندلس بود. او راست: ’ثمارالعدد’ در حساب و ’اختصار تعدیل الکواکب من زیج التبانی’ و ’رتبه الحکیم’ و ’غایه الحکیم’ و ’کتاب الاحجار’ و جز اینها.. و رجوع به ریحانهالادب چ 2 ج 5 ص 190 شود
لغت نامه دهخدا
(مِرْ ری)
منسوب به مریخ، از مریخ، داری صفات مریخ:
ور بود مریخی خونریزخو
جنگ و بهتان و خصومت جوید او.
مولوی.
خشم مریخی نباشد خشم او
منقلب روغالب و مغلوب خو.
مولوی.
، نام نوعی شمشیر. (نوروزنامه)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
حالت و چگونگی مرید. مرید بودن. شاگردی و اطاعت وفرمانبرداری. (ناظم الاطباء). و رجوع به مرید شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
بشر بن غیاث بن ابی کریمه مشهور به عبدالرحمان مریسی و مکنی به ابوعبدالرحمن. از فقهای معتزلی بود و اطلاعی در فلسفه نیز داشت. فرقۀ مریسیه که قائل به ارجاء هستند بدو منسوبند. جد او از موالی زید بن خطاب بود، و برخی گویند که پدرش یهودی بود. نسبت مریسی به درب المریس در بغداد است، که وی ساکن آنجابود. در زمان هارون الرشید مورد آزار و اذیت قرار گرفت، و در حدود 70 سال عمر کرد و به سال 218 هجری قمریدرگذشت. (از الاعلام زرکلی ج 2 ص 27 از وفیات الاعیان والنجوم و الزاهره و تاریخ بغداد و لسان المیزان)
لغت نامه دهخدا
(مَ سی ی)
منسوب به مریس از نوبه
لغت نامه دهخدا
(مَرْ یَ)
منسوب به مریم. رجوع به مریم شود.
- آستین مریمی، آستین منسوب به مریم عذرا که روح القدس در آن دمیده شد:
چون آستین مریمی و جیب عیسوی
از خلق تو زمانه معنبر نکوتر است.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 76).
، نوعی سکۀ زرین درشت و غالباً زنان از آن گردن بند ساختندی
لغت نامه دهخدا
(سُرْ رَ)
در مثل گویند: الاخذ سریطی والقضاء ضریطی، بضم اول و تشدید را در هردو در حق شخصی گویند که در ادای دین تهاون ورزد و تعلل پیش آورد یعنی گرفت و به آسانی فروبرد و وقت تقاضا تیز داد. یعنی ادای آن ممتنع و دشوار میگردد بر وی. (آنندراج) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خَطی ی)
خریطه ساز. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خُ رْ رَیْ طا)
ستیزه در گریه. سختی گریه. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) ، پیه که از بیخ گیاه لخ برآرند. (منتهی الارب) (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مریخی
تصویر مریخی
بهرامی منسوب به مریخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مریضی
تصویر مریضی
بیماری
فرهنگ واژه فارسی سره
بیماری، عارضه، کسالت، ناخوشی، علت، تب، درد
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از محیطی
تصویر محیطی
بيئيّةً
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از محیطی
تصویر محیطی
Environmental
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از محیطی
تصویر محیطی
environnemental
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از محیطی
تصویر محیطی
ambiental
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از محیطی
تصویر محیطی
umweltbezogen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از محیطی
تصویر محیطی
środowiskowy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از محیطی
تصویر محیطی
экологический
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از محیطی
تصویر محیطی
екологічний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از محیطی
تصویر محیطی
milieu-
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از محیطی
تصویر محیطی
ambiental
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از محیطی
تصویر محیطی
पर्यावरणीय
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از محیطی
تصویر محیطی
পরিবেশগত
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از محیطی
تصویر محیطی
ماحولیاتی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از محیطی
تصویر محیطی
สิ่งแวดล้อม
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از محیطی
تصویر محیطی
mazingira
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از محیطی
تصویر محیطی
סביבתי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از محیطی
تصویر محیطی
環境的な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از محیطی
تصویر محیطی
环境的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از محیطی
تصویر محیطی
ambientale
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از محیطی
تصویر محیطی
çevresel
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از محیطی
تصویر محیطی
lingkungan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از محیطی
تصویر محیطی
환경의
دیکشنری فارسی به کره ای