جدول جو
جدول جو

معنی مریضه - جستجوی لغت در جدول جو

مریضه
مریضه در فارسی مونث مریض: بیمار: زن مونث مریض زن بیمار
تصویری از مریضه
تصویر مریضه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مرضیه
تصویر مرضیه
(دخترانه)
پسندیده، مرضی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فریضه
تصویر فریضه
(دخترانه)
عمل واجب، امر واجب
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مریضی
تصویر مریضی
بیماری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خریضه
تصویر خریضه
دختر خوشگل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرضیه
تصویر مرضیه
مرضی، چیزی که مورد پسند و خشنودی واقع شده باشد، پسندیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فریضه
تصویر فریضه
هر یک از اعمال دینی که انجام آن ها بر فرد واجب شده، واجب، کنایه از نماز واجب، امر واجب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عریضه
تصویر عریضه
نامه ای که به شخص بالاتر از خودش بنویسند
فرهنگ لغت هوشیار
فرموده خدای از زکاه مال و ستور، و از نماز و روزه را گویند، جمع فرائض
فرهنگ لغت هوشیار
مبیضه در فارسی مونث مبیض: سپید پوش: زن، سپید کننده سپید گر، نا نوشته سپید مانده، سپید جامگان پیروان هاشم بن حکیم مروزی مقنع (فضل بن شادان) سپید زای مونث مبیض جمع مبیضات، زنی که فرزندان سفید زاید مقابل مسوده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محیضه
تصویر محیضه
لته کهنه دشتان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرضیه
تصویر مرضیه
پسندیده، مورد رضایت، مطبوع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفیضه
تصویر مفیضه
مونث مفیض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عریضه
تصویر عریضه
((عَ ض))
مؤنث عریض، عرض حال، نامه یا در خواستی که کسی به شخص بالاتراز خود می نویسد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فریضه
تصویر فریضه
((فَ ض))
واجب، لازم، آن چه که خداوند انجام آن را بر انسان واجب کرده، فریضت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عریضه
تصویر عریضه
شکواییه، نامه ای که کسی به شخص بالاتر از خود می نویسد، عرض حال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مریض
تصویر مریض
بیمار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ریضه
تصویر ریضه
مرغزار گلستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مریض
تصویر مریض
بیمار، رنجور، نا تندرست، نالان، معلول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مریض
تصویر مریض
((مَ))
بیمار، ناخوش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مریض
تصویر مریض
بیمار، ناخوش
فرهنگ فارسی عمید