اختلاف. تمایز. اختلاف مراتب و درجات: برفرودی بسی است در مردم گرچه از راه نام هموارند. ناصرخسرو. برفرودی اندر مزاج مردمان بسیار است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). برفرودی را دو طرف است و هر طرفی را حدیست. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
اختلاف. تمایز. اختلاف مراتب و درجات: برفرودی بسی است در مردم گرچه از راه نام هموارند. ناصرخسرو. برفرودی اندر مزاج مردمان بسیار است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). برفرودی را دو طرف است و هر طرفی را حدیست. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
شهری است (به خراسان) با نعمت و آبادان و بر دامن کوه نهاده است و میوۀ بسیار، و رود مرو بر کران او بگذرد. (حدود العالم). موضعی به خراسان میان بلخ و مرو، و در خلافت عثمان به دست احنف بن قیس فتح شد. (یادداشت مرحوم دهخدا). شهری است نزدیک به مروالشاهجان و بین آن دو پنج روز مسافت است، و آن بر نهری عظیم قرار دارد لذا آن را بدین نام خوانده اند. این شهر از مرو دیگر کوچکتر است و اهل خراسان آن را مرّوذ تلفظ می کنند و نسبت بدان مروروذی و مرّوذی است. (از معجم البلدان). و نام دیگر آن مرغاب است. (روضه الصفا ج 3 در فصل وفات مهلب بن ابی صفره). در شمال غرجستان است و میان آن و مرو شاهجان پنج منزل است و مروالروذ از مرو شاهجان کوچکتر است و رودی بزرگ بر آن گذرد، و پنج دیه از این ناحیت است. (یادداشت مرحوم دهخدا). مروالرود. مروالروذ. مرو روذ. مروذ: ز دشت هری تا لب مرورود سپه بود آکنده چون تار و پود. فردوسی. سوی طالقان آمد و مرورود سپهرش همی داد گفتی درود. فردوسی. سوی طالقان آمد و مرورود جهان پرشد از نالۀ نای و رود. فردوسی. در ربیعالاّخر سنۀ سبع و ثلاثین و اربعمائه که امیر خراسان ابوسلیمان جغری بیک داود بن میکال بن سلجوق بوداز مرو برفتم به شغل دیوانی و به پنج دیه مرو الرودفرود آمدم. (سفرنامۀ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 1). شب به دیه بارباب بودم و از آنجا به راه سمنگان و طالقان به مروالرود شدم سپس به مرو رفتم و در آن شغل که به عهدۀ من بود معاف خواستم. (سفرنامۀ ناصرخسرو ص 3). ز ناگاه در مرورودش بکشت از آن پس که شد روزگارش درشت. حکیم زجاجی (از جهانگیری)
شهری است (به خراسان) با نعمت و آبادان و بر دامن کوه نهاده است و میوۀ بسیار، و رود مرو بر کران او بگذرد. (حدود العالم). موضعی به خراسان میان بلخ و مرو، و در خلافت عثمان به دست احنف بن قیس فتح شد. (یادداشت مرحوم دهخدا). شهری است نزدیک به مروالشاهجان و بین آن دو پنج روز مسافت است، و آن بر نهری عظیم قرار دارد لذا آن را بدین نام خوانده اند. این شهر از مرو دیگر کوچکتر است و اهل خراسان آن را مَرّوذ تلفظ می کنند و نسبت بدان مَرْوَروذی و مَرّوذی است. (از معجم البلدان). و نام دیگر آن مرغاب است. (روضه الصفا ج 3 در فصل وفات مهلب بن ابی صفره). در شمال غرجستان است و میان آن و مرو شاهجان پنج منزل است و مروالروذ از مرو شاهجان کوچکتر است و رودی بزرگ بر آن گذرد، و پنج دیه از این ناحیت است. (یادداشت مرحوم دهخدا). مروالرود. مروالروذ. مرو روذ. مروذ: ز دشت هری تا لب مرورود سپه بود آکنده چون تار و پود. فردوسی. سوی طالقان آمد و مرورود سپهرش همی داد گفتی درود. فردوسی. سوی طالقان آمد و مرورود جهان پرشد از نالۀ نای و رود. فردوسی. در ربیعالاَّخر سنۀ سبع و ثلاثین و اربعمائه که امیر خراسان ابوسلیمان جغری بیک داود بن میکال بن سلجوق بوداز مرو برفتم به شغل دیوانی و به پنج دیه مرو الرودفرود آمدم. (سفرنامۀ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 1). شب به دیه بارباب بودم و از آنجا به راه سمنگان و طالقان به مروالرود شدم سپس به مرو رفتم و در آن شغل که به عهدۀ من بود معاف خواستم. (سفرنامۀ ناصرخسرو ص 3). ز ناگاه در مرورودش بکشت از آن پس که شد روزگارش درشت. حکیم زجاجی (از جهانگیری)
در تازی نیامده رخنی مانداکی منسوب به موروث آنچه که بارث رسیده ارثی. . .} و در واقع او را بهادری و پهلوانی موروثی بود) (ظفرنامه یزدی. چا. امیر کبیر 412: 2)
در تازی نیامده رخنی مانداکی منسوب به موروث آنچه که بارث رسیده ارثی. . .} و در واقع او را بهادری و پهلوانی موروثی بود) (ظفرنامه یزدی. چا. امیر کبیر 412: 2)
زایانی (مولوداتی) در فرزان، جشنی زنانه منسوب به مولود، منسوب و مربوط به موالید ثلثه، (وز آن اشکال بسیار است که هر یکی را از آن صورتی است کو بدان صورت از جملگی موجودات مولوداتی و امهاتی جداست.)، (فولکلور) میزبانی که نذری کرده است جلسه ای از زنان تشکیل می دهد (مرد حق ورود بجلسه ندارد) و زنی در آن بوعظ می پردازد و داستان عروس قریش را - که در آن عظمت فاطمه دختر پیغمبر تجلی می کند - روایت می نماید. همچنین واعظ شعری می خواند و ترجیع آنرا حاضران مجلس تکرار می کنند. زنان مجلس قطعه نخی را لای قران گذاشته گره زنند و نذر کنند که اگر نذرشان بر آورده شود خودشان مولودی بگیرند
زایانی (مولوداتی) در فرزان، جشنی زنانه منسوب به مولود، منسوب و مربوط به موالید ثلثه، (وز آن اشکال بسیار است که هر یکی را از آن صورتی است کو بدان صورت از جملگی موجودات مولوداتی و امهاتی جداست.)، (فولکلور) میزبانی که نذری کرده است جلسه ای از زنان تشکیل می دهد (مرد حق ورود بجلسه ندارد) و زنی در آن بوعظ می پردازد و داستان عروس قریش را - که در آن عظمت فاطمه دختر پیغمبر تجلی می کند - روایت می نماید. همچنین واعظ شعری می خواند و ترجیع آنرا حاضران مجلس تکرار می کنند. زنان مجلس قطعه نخی را لای قران گذاشته گره زنند و نذر کنند که اگر نذرشان بر آورده شود خودشان مولودی بگیرند