تأنیث مرن ّ، نعت فاعلی از مصدر ارنان. رجوع به مرن و ارنان شود، کمان. (منتهی الارب). قوس. (اقرب الموارد). مرنان. و رجوع به مرنان شود، کمان باآواز. (منتهی الارب)
تأنیث مُرن ّ، نعت فاعلی از مصدر ارنان. رجوع به مرن و ارنان شود، کمان. (منتهی الارب). قوس. (اقرب الموارد). مرنان. و رجوع به مرنان شود، کمان باآواز. (منتهی الارب)
میل کننده از حق در وصیت. (از منتهی الارب). کسی که در وصیت از حق و عدالت میل می کند، روگردان از راه راست و گمراه، آن که آشکار می کند بیراهی و گمراهی را. (ناظم الاطباء)
میل کننده از حق در وصیت. (از منتهی الارب). کسی که در وصیت از حق و عدالت میل می کند، روگردان از راه راست و گمراه، آن که آشکار می کند بیراهی و گمراهی را. (ناظم الاطباء)
دهی است از بخش نمین شهرستان اردبیل، در 22هزارگزی شرقی اردبیل و 20هزارگزی راه اردبیل به آستارا در جلگۀ معتدل واقعو دارای 1419 تن سکنه است. آبش از چشمه و محصولش غلات و حبوب و شغل مردمش زراعت و گله داری است. دارای دبستان نیز می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از بخش نمین شهرستان اردبیل، در 22هزارگزی شرقی اردبیل و 20هزارگزی راه اردبیل به آستارا در جلگۀ معتدل واقعو دارای 1419 تن سکنه است. آبش از چشمه و محصولش غلات و حبوب و شغل مردمش زراعت و گله داری است. دارای دبستان نیز می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان انزان بخش بندرگز شهرستان گرگان در 5 هزارگزی جنوب غربی بندرگز بین دو راهی بندر گزبهشهر و گرگان در دشت معتدل هوایی واقع و دارای 980 تن سکنه است. آبش از یک چشمۀ بزرگ و دو چشمۀ کوچک و محصولش برنج، غلات، پنبه، کنجد، مختصر نیشکر و شغل مردمش زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
دهی است از دهستان انزان بخش بندرگز شهرستان گرگان در 5 هزارگزی جنوب غربی بندرگز بین دو راهی بندر گزبهشهر و گرگان در دشت معتدل هوایی واقع و دارای 980 تن سکنه است. آبش از یک چشمۀ بزرگ و دو چشمۀ کوچک و محصولش برنج، غلات، پنبه، کنجد، مختصر نیشکر و شغل مردمش زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
دهی است از دهستان حومه بخش صومای شهرستان ارومیّه، در 5/5هزارگزی جنوب غربی هشتیان و 5/5 هزارگزی غربی راه هشتیان به گنبد و در دامنه سردسیری واقع و دارای 192 تن سکنه است. آبش از کوهستان و محصولش غلات و توتون و شغل مردمش زراعت و گله داری و صنایع دستی و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان حومه بخش صومای شهرستان ارومیّه، در 5/5هزارگزی جنوب غربی هشتیان و 5/5 هزارگزی غربی راه هشتیان به گنبد و در دامنه سردسیری واقع و دارای 192 تن سکنه است. آبش از کوهستان و محصولش غلات و توتون و شغل مردمش زراعت و گله داری و صنایع دستی و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
یاسمین، و آن مصحف غریف نیست و کلمه اخیر به معنی بردی می باشد. (منتهی الارب) (آنندراج). یاسمون. (اقرب الموارد). یاسمن. (ناظم الاطباء). رجوع به یاسمین شود
یاسمین، و آن مصحف غِریَف نیست و کلمه اخیر به معنی بردی می باشد. (منتهی الارب) (آنندراج). یاسمون. (اقرب الموارد). یاسمن. (ناظم الاطباء). رجوع به یاسمین شود
بخش مرکزی، از دو دهستان بنام زیراستاق و طرود تشکیل شده، دهستان زیراستاق تا شعاع 30 هزارگزی شاهرود و دهستان طرود در حدود 150 هزارگزی جنوب باختری شاهرود قرار دارد و جمع قرای بخش 40 آبادی و سکنۀ آن در حدود 16500 تن است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
بخش مرکزی، از دو دهستان بنام زیراستاق و طرود تشکیل شده، دهستان زیراستاق تا شعاع 30 هزارگزی شاهرود و دهستان طرود در حدود 150 هزارگزی جنوب باختری شاهرود قرار دارد و جمع قرای بخش 40 آبادی و سکنۀ آن در حدود 16500 تن است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
رده بند رده دار (قافیه) قافیه ای که شامل ردف باشد، یا مردف به الف. مانند: ای چودریا سخی چو شیر شجاع. یا مردف به واو. مانند: کراست زهره که با این دل ز صبر نفور... یا مردف به یاء مانند: ای بروی تو چشم ملک قریر. ردیف آورده، (قافیه) شعری که علاوه بر قافیه ردیف هم داشته باشد
رده بند رده دار (قافیه) قافیه ای که شامل ردف باشد، یا مردف به الف. مانند: ای چودریا سخی چو شیر شجاع. یا مردف به واو. مانند: کراست زهره که با این دل ز صبر نفور... یا مردف به یاء مانند: ای بروی تو چشم ملک قریر. ردیف آورده، (قافیه) شعری که علاوه بر قافیه ردیف هم داشته باشد
شمشیر تیز، اسپ باریک شکم در یکی از فرهنگ ها مرهفه اسپ لاغرمیان دانسته شده لاغر میانی در اسپ بر ارزش آن می افزاید از سعدی: اسپ لاغر میان به کار آید روز میدان نه گاو پرواری ولی باریک شکمی و برجستگی یا نمایانی استخوان ها آک (عیب) اسپ است
شمشیر تیز، اسپ باریک شکم در یکی از فرهنگ ها مرهفه اسپ لاغرمیان دانسته شده لاغر میانی در اسپ بر ارزش آن می افزاید از سعدی: اسپ لاغر میان به کار آید روز میدان نه گاو پرواری ولی باریک شکمی و برجستگی یا نمایانی استخوان ها آک (عیب) اسپ است
صدای گربه (خاصه صدایی که گربه در هنگام مست شدن وطلب جنس مخالف برآورد)، یا به مرنو افتادن گربه. بهوس افتادن گربه نر جهت آرمیدن با ماده: من چو گربه به مرنو افتادم مدتی در تک و دو افتادم 0 (بهار)
صدای گربه (خاصه صدایی که گربه در هنگام مست شدن وطلب جنس مخالف برآورد)، یا به مرنو افتادن گربه. بهوس افتادن گربه نر جهت آرمیدن با ماده: من چو گربه به مرنو افتادم مدتی در تک و دو افتادم 0 (بهار)