به شتاب و ’پویه’ دویدن و جنباندن هر دو دوش را. (منتهی الارب). هروله، و از آن جمله است مرمل طواف کننده بیت الحرام در مکه. (از اقرب الموارد). رمل. رملان. و رجوع به رمل و رملان شود
به شتاب و ’پویه’ دویدن و جنباندن هر دو دوش را. (منتهی الارب). هَروله، و از آن جمله است مرمل طواف کننده بیت الحرام در مکه. (از اقرب الموارد). رمل. رملان. و رجوع به رمل و رملان شود
مفرد واژۀ محامل، آنچه در آن کسی یا چیزی را حمل کنند، هودج، پالکی، کجاوه، آنچه محل اعتماد واقع شود، محل اعتماد، علت، سبب، انگیزه محمل بربستن: ستن کجاوه بر پشت ستور، آماده شدن کاروان برای حرکت، محمل بستن محمل بستن: بستن کجاوه بر پشت ستور، آماده شدن کاروان برای حرکت، برای مثال تبیره زن بزد طبل نخستین / شتربانان همی بندند محمل (منوچهری - ۶۵)
مفردِ واژۀ محامل، آنچه در آن کسی یا چیزی را حمل کنند، هودج، پالکی، کجاوه، آنچه محل اعتماد واقع شود، محل اعتماد، علت، سبب، انگیزه محمل بربستن: ستن کجاوه بر پشت ستور، آماده شدن کاروان برای حرکت، محمل بستن محمل بستن: بستن کجاوه بر پشت ستور، آماده شدن کاروان برای حرکت، برای مِثال تبیره زن بزد طبل نخستین / شتربانان همی بندند محمل (منوچهری - ۶۵)
اسفند، در علم زیست شناسی گیاهی خودرو، با گل های سفید کوچک و دانه های ریز سیاه، در علم زیست شناسی دانۀ خوش بوی این گیاه که آن را برای دفع چشم زخم در آتش می ریزند، اسپندارمذ
اسفند، در علم زیست شناسی گیاهی خودرو، با گل های سفید کوچک و دانه های ریز سیاه، در علم زیست شناسی دانۀ خوش بوی این گیاه که آن را برای دفع چشم زخم در آتش می ریزند، اِسپَندارمَذ
دهی است از دهستان خالصۀ بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه. دارای 951 تن سکنه. آب از قنات. محصول آن غلات، حبوب دیمی و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
دهی است از دهستان خالصۀ بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه. دارای 951 تن سکنه. آب از قنات. محصول آن غلات، حبوب دیمی و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
بی زن: زن نگرفته زن مرده زن رها، نیازمند بی برگ بینوا، سال بی باران مرد بی زن مرد عزب مرد زن مرده بیوه بدبخت و فقیر، محتاج درویش و بیچاره مرد بی توشه مفلس مسکین، جمع ارامل و ارامیل و ارامله
بی زن: زن نگرفته زن مرده زن رها، نیازمند بی برگ بینوا، سال بی باران مرد بی زن مرد عزب مرد زن مرده بیوه بدبخت و فقیر، محتاج درویش و بیچاره مرد بی توشه مفلس مسکین، جمع ارامل و ارامیل و ارامله
گسترده دامن گسترده دامن دراز کرده، ترفیل زیادت کردن سببی است بروتد مستفعلن تا مستفعلاتن شود و آنرا مرفل خوانند یعنی دامن دراز کرده وبا خبن مفاعلاتن شود و با طی مفتعلاتن شود و ترفیل در اشعار عرب خوش آیندتر بود
گسترده دامن گسترده دامن دراز کرده، ترفیل زیادت کردن سببی است بروتد مستفعلن تا مستفعلاتن شود و آنرا مرفل خوانند یعنی دامن دراز کرده وبا خبن مفاعلاتن شود و با طی مفتعلاتن شود و ترفیل در اشعار عرب خوش آیندتر بود