جدول جو
جدول جو

معنی مرمرین - جستجوی لغت در جدول جو

مرمرین
(دخترانه)
ساخته شده از مرمر یا از جنس مرمر
تصویری از مرمرین
تصویر مرمرین
فرهنگ نامهای ایرانی
مرمرین
(مَ مَ)
مرمری. منسوب به مرمر. چون مرمر. سخت سپید و درخشان:
یکی چون زمردین بیرم، دوم چون بسدین مجمر
سیم چون مرمرین افسر، چهارم عنبرین مدری.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
مرمرین
ارژنین منسوب به مرمر
تصویری از مرمرین
تصویر مرمرین
فرهنگ لغت هوشیار
مرمرین
مرمری، ازجنس مرمر، شبیه مرمر، مرمرمانند، صاف، بلورین
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مرمرین
رخامٌ
تصویری از مرمرین
تصویر مرمرین
دیکشنری فارسی به عربی
مرمرین
Marbled
تصویری از مرمرین
تصویر مرمرین
دیکشنری فارسی به انگلیسی
مرمرین
marbré
تصویری از مرمرین
تصویر مرمرین
دیکشنری فارسی به فرانسوی
مرمرین
대리석 같은
تصویری از مرمرین
تصویر مرمرین
دیکشنری فارسی به کره ای
مرمرین
veteado
تصویری از مرمرین
تصویر مرمرین
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
مرمرین
marmoreado
تصویری از مرمرین
تصویر مرمرین
دیکشنری فارسی به پرتغالی
مرمرین
marmoriert
تصویری از مرمرین
تصویر مرمرین
دیکشنری فارسی به آلمانی
مرمرین
marmurowy
تصویری از مرمرین
تصویر مرمرین
دیکشنری فارسی به لهستانی
مرمرین
мраморный
تصویری از مرمرین
تصویر مرمرین
دیکشنری فارسی به روسی
مرمرین
мармуровий
تصویری از مرمرین
تصویر مرمرین
دیکشنری فارسی به اوکراینی
مرمرین
gemarmerd
تصویری از مرمرین
تصویر مرمرین
دیکشنری فارسی به هلندی
مرمرین
marmoreo
تصویری از مرمرین
تصویر مرمرین
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
مرمرین
שישי
تصویری از مرمرین
تصویر مرمرین
دیکشنری فارسی به عبری
مرمرین
संगमरमर
تصویری از مرمرین
تصویر مرمرین
دیکشنری فارسی به هندی
مرمرین
bermotif marmer
تصویری از مرمرین
تصویر مرمرین
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
مرمرین
مرمری
تصویری از مرمرین
تصویر مرمرین
دیکشنری فارسی به اردو
مرمرین
মার্বেল
تصویری از مرمرین
تصویر مرمرین
دیکشنری فارسی به بنگالی
مرمرین
หินอ่อน
تصویری از مرمرین
تصویر مرمرین
دیکشنری فارسی به تایلندی
مرمرین
yenye madoa ya marmor
تصویری از مرمرین
تصویر مرمرین
دیکشنری فارسی به سواحیلی
مرمرین
大理石模様の
تصویری از مرمرین
تصویر مرمرین
دیکشنری فارسی به ژاپنی
مرمرین
mermerli
تصویری از مرمرین
تصویر مرمرین
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
مرمرین
大理石的
تصویری از مرمرین
تصویر مرمرین
دیکشنری فارسی به چینی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مَ مَ)
مرمرین. منسوب به مرمر. چون مرمر. از مرمر. رجوع به مرمر شود، به رنگ مرمر. به سپیدی مرمر. سخت سپید. به رنگ سپید درخشان.
- سینه مرمری، (به فک اضافه) زن یا دختری که سینه هایی به سپیدی مرمر داشته باشد.
- لوبیای مرمری، قسمی لوبیای سفید درشت. لوبیای سفید. (یادداشت مرحوم دهخدا).
، قسمی سنگ که چون مزور پادزهر داروفروشان فروشند. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مُ عَمْ مَ)
جمع واژۀ معمّر. پیران و سالخوردگان: ملک بن عامر از جملۀ معمرین است... روایت است که او را دویست سال بوده است. (تاریخ قم ص 270). و رجوع به معمر شود
لغت نامه دهخدا
(مَ مَ)
بلا و سختی. (منتهی الارب). داهیه، و تاء آن بدل ازسین باشد چون ’نات’ بجای ناس. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ مَ)
لغزان و تابان از هر چیزی. (منتهی الارب). املس، گویند کفل مرمریس. (از اقرب الموارد) ، داهی و زیرک، و برای تحقیر مریریس گویند به اعتبار ثلاثی بودن ریشه آن. (از اقرب الموارد) ، بلا و سختی. (منتهی الارب). داهیه سخت. داهیۀ مرمریس، شدید. (از اقرب الموارد) ، گردن دراز. (منتهی الارب). طویل و دراز از بین گردنها. (از اقرب الموارد) ، درشت. (منتهی الارب). صلب. (از اقرب الموارد) ، زمین که هیچ نرویاند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
به قولی نام مادر مانی است. (از الفهرست ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
ارژنی منسوب به مرمر: ساخته از مرمر: مجسمه مرمری، مانند مرمر: سینه مرمری
فرهنگ لغت هوشیار
جمع معمر، سالخوردگان جمع معمر در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
اردک مرمری
فرهنگ گویش مازندرانی
مرمرین، سنگ مرمر
دیکشنری اردو به فارسی