جدول جو
جدول جو

معنی مرمری - جستجوی لغت در جدول جو

مرمری
(مَ مَ)
مرمرین. منسوب به مرمر. چون مرمر. از مرمر. رجوع به مرمر شود، به رنگ مرمر. به سپیدی مرمر. سخت سپید. به رنگ سپید درخشان.
- سینه مرمری، (به فک اضافه) زن یا دختری که سینه هایی به سپیدی مرمر داشته باشد.
- لوبیای مرمری، قسمی لوبیای سفید درشت. لوبیای سفید. (یادداشت مرحوم دهخدا).
، قسمی سنگ که چون مزور پادزهر داروفروشان فروشند. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
مرمری
ارژنی منسوب به مرمر: ساخته از مرمر: مجسمه مرمری، مانند مرمر: سینه مرمری
فرهنگ لغت هوشیار
مرمری
اردک مرمری
فرهنگ گویش مازندرانی
مرمری
مرمرین، سنگ مرمر
دیکشنری اردو به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مرمرین
تصویر مرمرین
(دخترانه)
ساخته شده از مرمر یا از جنس مرمر
فرهنگ نامهای ایرانی
(سُرْ رَمَرْ ری)
یوسف بن محمد بن مسعود بن محمد عقیلی سرمری (696- 776 هجری قمری). از علمای حنبلی بود. وی در سامره (سرمن رأی) متولد شد و در دمشق اقامت گزید. او راست: ’غیث السحابه فی فضل الصحابه’. ’عمدهالدین فی فضل الخلفاء الراشدین’. ’عقوداللاّلی فی الامالی’. ’نشر قلب المیت بفضل اهل البیت’. ’عجائب الاتفاق و غرائب ما وقع فی الاّفاق’. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 1185)
لغت نامه دهخدا
(مَ مَ)
مرمری. منسوب به مرمر. چون مرمر. سخت سپید و درخشان:
یکی چون زمردین بیرم، دوم چون بسدین مجمر
سیم چون مرمرین افسر، چهارم عنبرین مدری.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
(مَ مَ)
بلا و سختی. (منتهی الارب). داهیه، و تاء آن بدل ازسین باشد چون ’نات’ بجای ناس. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ مَ)
لغزان و تابان از هر چیزی. (منتهی الارب). املس، گویند کفل مرمریس. (از اقرب الموارد) ، داهی و زیرک، و برای تحقیر مریریس گویند به اعتبار ثلاثی بودن ریشه آن. (از اقرب الموارد) ، بلا و سختی. (منتهی الارب). داهیه سخت. داهیۀ مرمریس، شدید. (از اقرب الموارد) ، گردن دراز. (منتهی الارب). طویل و دراز از بین گردنها. (از اقرب الموارد) ، درشت. (منتهی الارب). صلب. (از اقرب الموارد) ، زمین که هیچ نرویاند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
به قولی نام مادر مانی است. (از الفهرست ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
مرده ریگ: شما را بدان مردری خواسته بران گونه بر دل شد آراسته. (شا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرمرین
تصویر مرمرین
ارژنین منسوب به مرمر
فرهنگ لغت هوشیار
مرمری، ازجنس مرمر، شبیه مرمر، مرمرمانند، صاف، بلورین
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از مرمرین
تصویر مرمرین
رخامٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از مرمرین
تصویر مرمرین
Marbled
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مرمرین
تصویر مرمرین
marbré
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مرمرین
تصویر مرمرین
marmurowy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مرمرین
تصویر مرمرین
yenye madoa ya marmor
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از مرمرین
تصویر مرمرین
marmoreado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مرمرین
تصویر مرمرین
marmoriert
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مرمرین
تصویر مرمرین
مرمری
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از مرمرین
تصویر مرمرین
মার্বেল
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از مرمرین
تصویر مرمرین
หินอ่อน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از مرمرین
تصویر مرمرین
大理石模様の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از مرمرین
تصویر مرمرین
мраморный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مرمرین
تصویر مرمرین
大理石的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از مرمرین
تصویر مرمرین
שישי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از مرمرین
تصویر مرمرین
대리석 같은
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از مرمرین
تصویر مرمرین
mermerli
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از مرمرین
تصویر مرمرین
संगमरमर
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مرمرین
تصویر مرمرین
marmoreo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مرمرین
تصویر مرمرین
veteado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مرمرین
تصویر مرمرین
gemarmerd
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مرمرین
تصویر مرمرین
мармуровий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مرمرین
تصویر مرمرین
bermotif marmer
دیکشنری فارسی به اندونزیایی