جدول جو
جدول جو

معنی مرفوع - جستجوی لغت در جدول جو

مرفوع
در نحو عربی، ویژگی کلمه ای که آخر آن حرکت ضمه داشته باشد، در علم عروض ویژگی پایه ای که در آن مستفعلن به فاعلن تغییر یافته باشد، ازبین رفته، رفع شده، بلند شده، بالابرده شده
تصویری از مرفوع
تصویر مرفوع
فرهنگ فارسی عمید
مرفوع
بالا برده شده
تصویری از مرفوع
تصویر مرفوع
فرهنگ لغت هوشیار
مرفوع
((مَ))
رفع شده، برداشته شده، کلمه عربی که آخر آن حرکت ضمه داشته باشد
تصویری از مرفوع
تصویر مرفوع
فرهنگ فارسی معین
مرفوع
ضمه دار، بلندشده
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مرفوع
نشأٌ
تصویری از مرفوع
تصویر مرفوع
دیکشنری فارسی به عربی
مرفوع
Exalted
تصویری از مرفوع
تصویر مرفوع
دیکشنری فارسی به انگلیسی
مرفوع
exalté
تصویری از مرفوع
تصویر مرفوع
دیکشنری فارسی به فرانسوی
مرفوع
exaltado
تصویری از مرفوع
تصویر مرفوع
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
مرفوع
exaltado
تصویری از مرفوع
تصویر مرفوع
دیکشنری فارسی به پرتغالی
مرفوع
erhoben
تصویری از مرفوع
تصویر مرفوع
دیکشنری فارسی به آلمانی
مرفوع
wywyższony
تصویری از مرفوع
تصویر مرفوع
دیکشنری فارسی به لهستانی
مرفوع
возвышенный
تصویری از مرفوع
تصویر مرفوع
دیکشنری فارسی به روسی
مرفوع
возвишений
تصویری از مرفوع
تصویر مرفوع
دیکشنری فارسی به اوکراینی
مرفوع
উচ্চ
تصویری از مرفوع
تصویر مرفوع
دیکشنری فارسی به بنگالی
مرفوع
بلند
تصویری از مرفوع
تصویر مرفوع
دیکشنری فارسی به اردو
مرفوع
ยิ่งใหญ่
تصویری از مرفوع
تصویر مرفوع
دیکشنری فارسی به تایلندی
مرفوع
ya kupaa
تصویری از مرفوع
تصویر مرفوع
دیکشنری فارسی به سواحیلی
مرفوع
高尚な
تصویری از مرفوع
تصویر مرفوع
دیکشنری فارسی به ژاپنی
مرفوع
崇高的
تصویری از مرفوع
تصویر مرفوع
دیکشنری فارسی به چینی
مرفوع
verheven
تصویری از مرفوع
تصویر مرفوع
دیکشنری فارسی به هلندی
مرفوع
고귀한
تصویری از مرفوع
تصویر مرفوع
دیکشنری فارسی به کره ای
مرفوع
yüce
تصویری از مرفوع
تصویر مرفوع
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
مرفوع
tinggi
تصویری از مرفوع
تصویر مرفوع
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
مرفوع
ऊँचा
تصویری از مرفوع
تصویر مرفوع
دیکشنری فارسی به هندی
مرفوع
esaltato
تصویری از مرفوع
تصویر مرفوع
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
مرفوع
נשגב
تصویری از مرفوع
تصویر مرفوع
دیکشنری فارسی به عبری

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مدفوع
تصویر مدفوع
آنچه از بدن انسان خارج و دفع شود، دفع شده، رانده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرجوع
تصویر مرجوع
بازگشت داده شده، رجوع داده شده
فرهنگ فارسی عمید
(مَ عَ)
تأنیث مرفوع، که نعت مفعولی است از مصدر رفع. رجوع به مرفوع و رفع شود.
- احادیث مرفوعه، حدیثهای مرفوع، مرفوع از احادیث. رجوع به مرفوع و حدیث شود.
، بالا برده شده. بلند داشته و برداشته شده و برافراشته: فرش مرفوعه. (قرآن 33/56). فی صحف مکرمه. مرفوعه مطهره. (قرآن 13/80 و 14). فیها سرر مرفوعه. (قرآن 13/88)
لغت نامه دهخدا
تبدار، میانه بالا: مرد، چارشانه مرد گرفتار تب ربع، مرد میانه، ربع آنست که فاعلاتن راصلم کنندتا فاعل بماند آنگه مخبون گردانند فعل بماند و فعل چون از فاعلاتن خیزد آنرا مربوع خوانند و ربز چهار یک مال ستدن باشد، . . و چون فاعل چهار حرف بیش نیست و یک حرف از آن به خبن کم می کنند آنرا به چهار یک مال ستدن تعریف کردند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدفوع
تصویر مدفوع
دفع شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرجوع
تصویر مرجوع
بازگشت داده شده، بازگردانیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخفوع
تصویر مخفوع
دیوانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرفوت
تصویر مرفوت
شکسته ریزه شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرجوع
تصویر مرجوع
بازگشت
فرهنگ واژه فارسی سره