جدول جو
جدول جو

معنی مرغوثه - جستجوی لغت در جدول جو

مرغوثه
(مَ ثَ)
تأنیث مرغوث، نعت مفعولی از مصدر رغث. رجوع به مرغوث و رغث شود، شیردهنده ای که پستان وی مکیده شده باشد. (ناظم الاطباء). شیرده. (از المنجد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مراوده
تصویر مراوده
با هم دوستی و آمد و شد داشتن، با کسی رفت و آمد داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرغانه
تصویر مرغانه
تخم مرغ، جسمی مغذی تقریباً بیضوی با پوستی نسبتاً محکم که در شکم مرغ خانگی تولید می شود، خاگ، آستینه، آسینه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرغوله
تصویر مرغوله
مرغول
مرغوله کشیدن: در موسیقی آواز خواندن، برای مثال کنون کز سر سرو و پای صنوبر / کشد مرغ مرغوله و لاله ساغر (امیدی- مجمع الفرس - مرغوله)
فرهنگ فارسی عمید
(مَ ثَ)
بئر مرموثه، چاهی که مقام و جای آب آن را از چوب گرفته باشند. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
نعت مفعولی از مصدر رغث. رجوع به رغث شود، شخصی که بر او چندان سؤال و درخواست شود که آنچه پیش او بود سپری شود و به اتمام رسد. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، آن که رگهای پستان وی دردناک شده باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(طَ لَ)
فریادرسی و گویند استغاثنی فاغثته مغوثه. (منتهی الارب) (از آنندراج) : اغاثه اغاثه و مغوثه، وی را اعانت و یاری کرد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ بَ)
مرغوبه. تأنیث مرغوب، نعت مفعولی از مصدر رغب و رغبه. رجوع به مرغوب و رغب و رغبه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ لَ / لِ)
به معنی مرغول است یعنی پیچ و تاب زلف و کاکل تاب خورده. (برهان). پیچ و تاب موی پیچیده. (غیاث). موی پیچیده چون موی زلف و کاکل و خط. (آنندراج).
- مرغوله موی، مرغول موی. کسی که موی سرش مرغول باشد. محبّک الشعر. (منتهی الارب).
، موی پیشانی. (برهان) ، نغمۀ پیچان و غلطان. (برهان). آواز مرغان و نوعی آواز خاص مطربان که با پیچیدگی باشد. (غیاث). مجازا به معنی آواز مرغان و نغمۀ مطربان از جهت پیچ و تابی که در اوست. (از آنندراج). آوازی که در حلق گردانند. (نسخه ای از اسدی در کلمه مرغول). تحریر:
در صحن چمن چو گل فشاندند
مرغولۀ بلبلان گشودند.
شیخ ابوالفیض فیاضی (از آنندراج).
کنون کز سر سرو و پای صنوبر
کشد مرغ مرغوله و لاله ساغر.
امیدی (از آنندراج).
، عیش و نشاط، طرۀ دستار. (برهان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مرعوبه
تصویر مرعوبه
مونث مرعوب جمع مرعوبات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مردوده
تصویر مردوده
مونث مردود جمع مردودات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرغانه
تصویر مرغانه
تخم مرغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مراوده
تصویر مراوده
رفت و آمد، تردد، دید و بازدید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مراوغه
تصویر مراوغه
مراوغت در فارسی: کشتی گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرجوسه
تصویر مرجوسه
کار تباهی
فرهنگ لغت هوشیار
مرطوبه در فارسی مونث مرطوب: تر نمناک ژفیده مونث مرطوب جمع مرطوبات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرغوبی
تصویر مرغوبی
در تازی نیامده آهوری پسندیدگی مرغوب بودن پسندیده بودن مرغوبیت
فرهنگ لغت هوشیار
مرجوعه در فارسی مونث مرجوع: بازگشت داده پس فرستاده مولیده مونث مرجوع جمع مرجوعات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرجومه
تصویر مرجومه
مونث مرجوم جمع مرجومات
فرهنگ لغت هوشیار
مرحومه در فارسی مونث مرحوم: آمرزیده نیکیاد درگذشته مونث مرحوم امت مرحومه (مسلمانان) جمع مرحومات
فرهنگ لغت هوشیار
مبثوثه در فارسی مونث مبثوت پراکنده، پریشان مونث مبثوث جمع مبثوثات
فرهنگ لغت هوشیار
مونث مرسول جمع مرسولات: با سوارانی که اشیا و اجناس مرسوله آزاد خان رالله توضیح این کلمه در عربی نیامده
فرهنگ لغت هوشیار
مرصوده در فارسی مونث مرصود: زیگیده، ماننیده، نخیزیده (کمین گزیده) مونث مرصود: ستارگان مرصوده جمع مرصودات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرصوصه
تصویر مرصوصه
مونث موصوص جمع مرصوصات
فرهنگ لغت هوشیار
مبعوثه در فارسی مونث مبعوث و بر گزیده نماینده بر گزیده مونث مبعوث: وکلای مبعوثه
فرهنگ لغت هوشیار
پیچیده مجعد: جعد مفتول جان گسل باشد زلف مرغول غول دل باشد، (حدیقه)، زلف بر پیچیده زلفی که آنرا شاخ شاخ کنند و بعد از آن پیچند، تحریر نغمه و آواز، آواز مطربان و مرغان: تو و دست دستان و مرغول مرغان که از غول صد دست دستان نماید. (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
اسفیوش بنکو (گویش شیرازی) از گیاهان تخمی است که آنرا بفارسی اسفیوش نامند بزرقطونا بنگو فسلیون
فرهنگ لغت هوشیار
مونث مرغوب: آهور پسندیده مونث مرغوب: در مساحت ضیعتهای ایشان و عده های مرغوبه داد، جمع مرغوبات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرغوله
تصویر مرغوله
((مَ لِ))
طره دستار، موی پیشانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرغانه
تصویر مرغانه
((مُ نِ))
تخم مرغ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرحومه
تصویر مرحومه
((مَ مِ یا مَ))
مؤنث مرحوم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مربوطه
تصویر مربوطه
وابسته
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مرحومه
تصویر مرحومه
زنده یاد، شادروان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مرسوله
تصویر مرسوله
فرستاده
فرهنگ واژه فارسی سره
پیچ وتاب (زلف، گیسو) ، زلف پیچیده، مجعد
فرهنگ واژه مترادف متضاد