جدول جو
جدول جو

معنی مرعبل - جستجوی لغت در جدول جو

مرعبل
(مُ رَ بِ)
نعت فاعلی از رعبله. رجوع به رعبله شود. پاره کننده جامه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
مرعبل
(مُ رَ بَ)
نعت مفعولی از رعبله. رجوع به رعبله شود. پاره پاره. (منتهی الارب). جامۀ پاره پاره. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(رَ بَ)
زن گول. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) : امراءه رعبل، زن گول و احمق و نادان. (از اقرب الموارد) ، زن کهنه لباس. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). زن که در جامۀ کهنه باشد. (از اقرب الموارد) ، ثکلته الرعبل، گم کند او را مادر وی. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، شتر ضخم. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ رَعْ عَ)
نعت مفعولی از ترعیب. رجوع به ترعیب شود. مقطع و بریده بریده. (از اقرب الموارد) ، کوهان بریده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ رَعْ عِ)
نعت فاعلی از مصدر ترعیب. رجوع به ترعیب شود، ترساننده. مخوف. آنکه کسی را بترساند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ عِ)
نعت فاعلی از ارعاب به معنی ترسانیدن. ترساننده. مخوف. بیم کننده. مفزع
لغت نامه دهخدا
(مُ رَعْ عَ)
گزین مال. (منتهی الارب). خیار و نیکو از مال. (از اقرب الموارد). بهترین ستور و دیگر مایملک. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مِ عَ)
تیغ بران. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رَ بَ)
رعبل بن عصام و عمر بن رعبل، یا آن به ’زاء’ است هر دو شاعرند. (منتهی الارب) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُ عَبْ بِ)
پیکان پهن و درازدار. (منتهی الارب). کسی که دارای پیکان پهن و دراز باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ قَ بَ)
رجل مقعبل القدمین، مرد سخت دور گذارنده پیش پای را از همدیگر در رفتار. (منتهی الارب). مردی که در رفتن پیش پایها را از هم سخت دور می گذارد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ رَ بِ / مُ رَ بَ)
نعت فاعلی و مفعولی از مصدررهبله. متکلم و سخن گوینده با سخن مبهم که بفهم نیاید. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُرَ بِ)
نیک فربه که چربش چکد از وی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ عَ بَ)
جست ناگاه که ازآن بترسند، و آن چنان است که کسی با جهش نزد تو بنشیند و چون تو غافل بوده ای سبب ترس گردد. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، بیابان و هر جای ترسناک که از آن هراسی در دل افتد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ عِ بَ)
تأنیث مرعب. رجوع به مرعب شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
پاره گردیدن جامه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، کهنه شدن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ترعبل
تصویر ترعبل
پاره گردیدن جامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رعبل
تصویر رعبل
گول: زن، کهنه پوش: زن، شتربزرگ
فرهنگ لغت هوشیار