جدول جو
جدول جو

معنی مرطیس - جستجوی لغت در جدول جو

مرطیس
(مَ)
سنگی باشد لاجوردی رنگ چون سحق کنند بوی خمیر کند، بقدر سه نخود از وی درد دل را نافع باشد. (برهان) (آنندراج). یک نوع سنگ دوائی کبود. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

یونانی، بمعنی محیط. (مفاتیح). فکۀ بزرگی است از آلات حیل در داخل او محوری که بدان سنگینی ها بردارند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
قسم سیاه مرهیطس است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
نزد مؤلف حاوی الادویه، مرماخور و نزد بعضی مرطولس است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
چیزی همانند طاس که با آوای آن پرندگان را برمانند. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
کرگدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مِ طا)
آنچه گرداگرد عنفقه، یعنی ریش بچه باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به مرطاوان شود
لغت نامه دهخدا
(مَ طی ی)
أدیم مرطی، پوست دباغت شده به برگ ارطّی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ رَ طا)
نوعی از دویدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). اصمعی گوید آن سریعتر از ’تقریب’ است و کندتر از ’اهداب’. (از اقرب الموارد) ، شتاب رو و سریع، ناقه مرطی یا فرس مرطی. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). اشتری زودرو. (مهذب الاسماء). شتر مادۀ شتاب رو. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
چیزی لغزان و تابان، اشکنه. (منتهی الارب). ترید. (از اقرب الموارد) ، خرمای تر نهاده در آب و شیر و جز آن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مرمیس
تصویر مرمیس
کرگدن از جانوران
فرهنگ لغت هوشیار
دگر گشته مترس و مترسه سنگر، سنگ انداز استحکامات، جرثقیل (جنگی) : پیز محمدخان با امیر محبت حاکم بلوچستا از قصر قند بحوالی بمپور رسیده بنای محاصره را گذاشتند و بساختن باستیان و انداختن توپ و خمپاره و پیش بردن مطریس و مورچل مشغول شدند، توپخانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مطریس
تصویر مطریس
((مَ))
استحکامات، جرثقیل (جنگی)، توپخانه
فرهنگ فارسی معین