جدول جو
جدول جو

معنی مرطاوان - جستجوی لغت در جدول جو

مرطاوان(مِ)
به صیغۀ تثنیه، آنچه گرداگرد ریش بچه باشد. (منتهی الارب). آنجا که موی برنیاید از دو سوی زیر لب. (مهذب الاسماء). آنچه ’عنفقه’ و ریش بچه را از دو سو دربرگیرد. (از اقرب الموارد). آنجا که موی برنیاید اززیر لب و بروت که بر بالای آن است. (بحر الجواهر)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فراوان
تصویر فراوان
بسیار، زیاد، عمیق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرزوان
تصویر مرزوان
مرزبان، نگهبان یا مامور مرز، سرحددار، حاکم قسمتی از کشور، در دورۀ ساسانیان، حاکم سرحدی، نگهبان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرداوژن
تصویر مرداوژن
مردافکن، برای مثال ببر گردافکن است و شیرشکار / شیر مرداوژن است و ببرشکر (مسعودسعد - ۲۱۸)
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
مرماحوز است. (از فهرست مخزن الادویه). رجوع به مرماحوز شود
لغت نامه دهخدا
(مُ رَ)
تثنیۀ مریطاء. دو طرف عانۀ مرد که موی بر آنها نباشد. (از بحر الجواهر). مرطاوان. (اقرب الموارد). و رجوع به مرطاوان شود
لغت نامه دهخدا
(خِ فَ)
مردافکن. شجاع. بهادر. پهلوان. رجوع به مردافکن شود:
زره پوش خفتند مرداوژنان
که بستر بود خوابگاه زنان.
سعدی.
تو در پنجۀ شیر مرداوژنی
چه سودت کند پنجۀ آهنی.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(مُ رَ)
جمع واژۀ مریطاء. رجوع به مریطاء شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
ده کوچکی است از دهستان طغرابجرد بخش زرند شهرستان کرمان واقع در 49 هزارگزی شمال زرند و 7 هزارگزی خاور راه فرعی زرند - راور. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
گیاهی باشد دارویی که هلندوز گویندش. (از برهان) (از ناظم الاطباء). کرپا. (از برهان). شبدر. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به شبدر، هلندوز و کرپا شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مرازان
تصویر مرازان
دو پستان
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته مرتبان چینی دهن ظرف و کوزه گلی لعاب دار یا چینی دهن گشاد: ... با تمامی چینی آلات از لنگریهای بزرگ فغفوری و مرتبانها و بادیه ها ودیگر ظروف نفیسه غوری و فغفوری که در چینی خانه موجود بود وقف ژستانه متبرکه صفیه صفویه... فرموده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرپاوان
تصویر کرپاوان
شبدر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرزوان
تصویر مرزوان
اختر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراوان
تصویر فراوان
وافر، کثیر، بسیار، بحد وفور
فرهنگ لغت هوشیار
مرد افکن: ببر گردافکن است و شیر شکار شیر مرداوژن است و ببر شکر. (مسعود سعد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراوان
تصویر فراوان
((فَ))
بسیار، زیاد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرداوژن
تصویر مرداوژن
((مَ اُ ژَ))
دلیر، نیرومند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فراوان
تصویر فراوان
Lavish, Abounding, Abundant, Bountiful, Abundantly, Copious, Plentiful, Profuse, Superabundant
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فراوان
تصویر فراوان
abondant, abondamment, copieux, somptueux, profus, superabondant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از فراوان
تصویر فراوان
प्रचुर , प्रचुर रूप से , भव्य , अत्यधिक
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از فراوان
تصویر فراوان
豊富な , 豊富に , 豊富な , 豪華な , 超豊富な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از فراوان
تصویر فراوان
丰富的 , 丰富地 , 奢华的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از فراوان
تصویر فراوان
שופע , באופן שופע , שופע , מפואר , בשפע
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از فراوان
تصویر فراوان
풍부한 , 풍부하게 , 사치스러운 , 과도한
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از فراوان
تصویر فراوان
melimpah, secara melimpah, mewah, berlimpah
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از فراوان
تصویر فراوان
reichlich, verschwenderisch, überreichlich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فراوان
تصویر فراوان
overvloedig, weelderig, superovervloedig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از فراوان
تصویر فراوان
abbondante, abbondantemente, copioso, sontuoso, profuso, superabbondante
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از فراوان
تصویر فراوان
abundante, abundantemente, copioso, lujoso, profuso, superabundante
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از فراوان
تصویر فراوان
рясний , рясно , багатий , багатий , пишний , обильний , надмірний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از فراوان
تصویر فراوان
obfity, obficie, wystawny, nadmiarowy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از فراوان
تصویر فراوان
изобильный , обильно , обильный , расточительный , чрезмерный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فراوان
تصویر فراوان
abundante, abundantemente, copioso, luxuoso, profuso, superabundante
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از فراوان
تصویر فراوان
bol, bol bir şekilde, müsrif, aşırı bol
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی