جدول جو
جدول جو

معنی مرضافه - جستجوی لغت در جدول جو

مرضافه(مِ فَ)
سنگ تفسیده که بدان شیر را در جوش آرند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، آلت و وسیلۀ داغ کردن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مرجانه
تصویر مرجانه
(دخترانه)
مرجان، مروارید کوچک
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مروانه
تصویر مروانه
(دخترانه)
نام همسر ساقی دربار ولید از خلفای اموی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مردانه
تصویر مردانه
مربوط به مردان، کنایه از از روی دلیری، شجاعانه، کنایه از بزرگ، تنومند، کنایه از برتر، کنایه از شجاع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرغانه
تصویر مرغانه
تخم مرغ، جسمی مغذی تقریباً بیضوی با پوستی نسبتاً محکم که در شکم مرغ خانگی تولید می شود، خاگ، آستینه، آسینه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرافعه
تصویر مرافعه
با هم دعوا داشتن، مشاجره داشتن، شکایت نزد حاکم بردن، با هم به دادگاه رفتن و دادخواهی کردن
فرهنگ فارسی عمید
(مَ فَ)
تأنیث مرضوف که نعت مفعولی است از مصدر رضف. رجوع به رضف شود، شکنبه که آن را پاکیزه کرده و در سفر همراه دارند و به وقت حاجت هرگاه دیگ نباشد در آن پاره های گوشت اندازند بعد از آن سنگریزه را گرم کرده در همان شکنبه نهند تا آن گوشت پخته گردد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، قدر مرضوفه، دیگ به سنگریزه های تفسان پخته. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مِ فَ)
پتک آهنگری. (منتهی الارب). مطرقه. (اقرب الموارد). ج، مراصیف
لغت نامه دهخدا
(شَ)
خشنود گردیدن. (منتهی الارب). خشنود شدن و پسندیدن. (دهار). خشنود گردیدن و پسند کردن چیزی را و قناعت کردن. (آنندراج)،
{{اسم مصدر}} مرضات. خشنودی. (دهار). در مقابل سخط و خشم. (از اقرب الموارد). رضا (ر / ر) . رضوان (ر / ر) . ج، مراضی. (دهار). رجوع به مرضات شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مراضعه
تصویر مراضعه
مراضعت و مراضعه در فارسی: شیر دادن شیر دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مضاعفه
تصویر مضاعفه
دو چند کردن
فرهنگ لغت هوشیار
مضافره و مضافرت در فارسی: همیاری همدیگر را یاری کردن: ... در مظاهرت دولت و مضافرت دعوت باسلاف و گذشتگان خویش اقتدا کنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرماره
تصویر مرماره
نرم و نازک: زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرغانه
تصویر مرغانه
تخم مرغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرجانه
تصویر مرجانه
مروارید کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
مرادفه و مرادفت در فارسی ترک نشینی (ترک پارسی است و افزوده بر خود که بر سر نهند برابر است با بخشی یا بری از چیزی چون بخشی از زین یا پالان) پشت نشینی، همردگی، دنبال روی سپس روی ردیف کسی سوار شدن برترک اسب کسی نشستن، از پس دیگری رفتن پیوسته، اتصال بود برجعت چنانکه سفلی راجع بپیوندد بر علوی راجع و از بهر آنکه حال هر دو یکسانست رد نبود میان ایشان و گرمیانت ایشان قبول اوفتد دلالت کند بر نیکو شدن کارهای تباه شده
فرهنگ لغت هوشیار
مرافده و مرافدت در فارسی: دستیاری یاریگری معاونت کردن یاری کردن: بتوفیق خدای و موافقت رای و مساعدت و رعایت درایت... و اعانت حدس ومرافدت ذکا بجواهر زواهرالفاظ... و اشعار... متحلی گردانید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرصافه
تصویر مرصافه
پتک
فرهنگ لغت هوشیار
مرافقه و مرافقت در فارسی: همراهی همگامی دوستی، سازگاری باهم رفیق شدن دوست گشتن، همراهی کردن، رفق کردن ملاطفت نمودن جمع مرافقات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرخرفه
تصویر مرخرفه
مونث مزخرف جمع مزخرفات
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب و مربوط به مردان: حمام مردانه، دلیر شجاع: و اگر مردی را فرستد که دلیر بود و مردانه و آداب سواری نیک داند و مبارز بود سخت صواب باشد، مانند مردان، شجاعانه: ای باخته گوی هنر وساخته تدبیر ای تاخته شاهانه و مردانه ببغداد. (معزی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متضاده
تصویر متضاده
مونث متضاد جمع متضادات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متضاعفه
تصویر متضاعفه
مونث متضاعف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مضافه
تصویر مضافه
مضافه در فارسی مونث مضاف بنگرید به مضاف مونث مضاف، جمع مضافات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرافعه
تصویر مرافعه
با هم دعوی داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرافعه
تصویر مرافعه
((مُ فِ عَ یا عِ))
نزاع کردن، درگیر شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مراضعه
تصویر مراضعه
((مُ ضَ عَ یا ض عِ))
شیر دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مردانه
تصویر مردانه
((مَ نِ))
منسوب و مربوطه به مردان، مانند مردان، شجاعانه، دلاورانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرافقه
تصویر مرافقه
((مُ فَ قَ یا قِ))
دوست شدن، همراه شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرجانه
تصویر مرجانه
((مَ نِ))
واحد مرجان، مروارید کوچک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرغانه
تصویر مرغانه
((مُ نِ))
تخم مرغ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مردانه
تصویر مردانه
Macho, Male
دیکشنری فارسی به انگلیسی
مرافعه، نزاغ، دعوای لفظی
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از مردانه
تصویر مردانه
machista, masculino
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مردانه
تصویر مردانه
macho, männlich
دیکشنری فارسی به آلمانی