جدول جو
جدول جو

معنی مردگیران - جستجوی لغت در جدول جو

مردگیران
(مَ)
جشنی است که مغان در پنج روز آخراسفندارمذ کنند و در این پنج روز زنان بر مردان مسلط باشند و هر چه خواهند از مردان گیرند و شوهران محکوم ایشانند. (از انجمن آرا) (از رشیدی) (از جهانگیری). و در روز اول این پنج روز از طلوع آفتاب تا طلوع آفتاب دیگر به جهت دفع عقرب رقعه کژدم نویسند. (از برهان قاطع) (از انجمن آرا). رجوع به التفهیم ص 260 و خرده اوستا ص 210 شود
لغت نامه دهخدا
مردگیران
((مَ))
جشنی بود در ایران باستان که در پنج روز آخر اسنفدارماه بر پا می شد. در این پنچ روز زنان بر مردان مسلط بودند و هر آرزویی که می کردند تحقق می یافت، از این رو آن را مردگیران گفتند
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ)
تصحیف مردگیران. رجوع به مردگیران شود، جمع واژۀ مزدگیر. دریافت کنندگان اجرت و اجر و مزد. مزدوران. رجوع به انجمن آرای ناصری در برابر مزدوران شود
لغت نامه دهخدا
(مُ)
مردگیران. نام جشنی که زردشتیان در روز پنجم آخرین ماه سال (یعنی ماه سپندارمذ) میگرفته اند. روز پنجم این ماه نیز موسوم به سپندارمذ است که جشن مژدگیران گرفته میشده است. این عید به زنان تخصیص داشته و از شوهران خود هدیه دریافت میکرده اند. (ازیشتها گزارش پورداود ج 1 ص 94). ابوریحان در کتاب آثارالباقیه ص 229 نام این جشن را مژدگیران آورده ولی در کتاب دیگر خود التفهیم نام این جشن را مردگیران (با رای مهمله) ضبط کرده و غالب فرهنگها نیز مردگیران ضبط کرده اند و آن را در آخرین پنج روز سفندارمذ قرار داده اند. (یشتها ج 1 حاشیۀ ص 94). بیرونی در التفهیم در ذیل عنوان: ’نبشتن رقعه های کژدم چیست’ چنین آرد: این از رسم های پارسیان نیست و لکن عامیان نوآوردند و به شب این روز بر کاغذها نبیسند و بر در خانه ها بندند تا اندر او گزنده اندر نیاید. و پنجم روز است از اسفندارمذماه و پارسیان او را مردگیران (با رای مهمله) خوانند زیرا که زنان بر شوهران اقتراحها کردندی و آرزویها خواستندی از مردان. (التفهیم ص 259 وص 260). و نیز بیرونی در آثارالباقیه میفرماید: روزپنجم اسفندارمذماه را که اسفندارمذ روز است برای توافق نام ماه با روز جشن میگیرند و آن را مردگیران یامژدگیران (مزدگیران یا مژده گیران) میخوانند زیرا که عید زنان است و مردان در این روز به زنان بخشش ها همی کنند و این رسم در اصفهان و ری و دیگر شهرهای مهمه برقرار است. (التفهیم حاشیۀ ص 260). در خرده اوستا چنین آمده است: سپندارمذ روز (پنجم) در سپندارمذماه، اسپنداد جشن میباشد، در جشن اسپند قطعات مخصوص از اوستا و پهلوی در روی کاغذ نوشته به در خانه می آویزندتا سراسر سال را آن خانه از گزند مورچه و مار و غیره ایمن ماند. این جشن را نیز جشن برزیگران گویند زیرا که افسون مذکور را از برای محفوظ داشتن کشت زار از آسیب حشرات موذی نیز می نویسند این جشن را ابوریحان بیرونی مژدگیران یا مردگیران نامیده و نیز آن را در کتاب التفهیم جشن رقعه های کژدم نامیده که درست یادآوررسم حالیۀ پارسیان است در این جشن. (خرده اوستا ص 209 و 210). و رجوع به مزدگیران و اسپندار جشن شود
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ)
نوعی از مرو است. (اختیارات بدیعی). و آن گیاهی باشد خوشبوی لیکن بسیار تلخ است. (برهان قاطع) (آنندراج) (جهانگیری). نام داروئی است که بعربی مرو گویند. (سروری) (شعوری) (رشیدی). ارما. اردشیردارو. مرماهوس. (در نسخه ای: مرماحوز). (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
(؟ بِ)
دهی است از دهستان ییلاق بخش حومه شهرستان سنندج، واقع در 52000گزی جنوب خاوری سنندج و 24000گزی جنوب راه شوسۀ سنندج به همدان از دهکلان. هوای آن سردسیر و دارای 1000 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات وشغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان قالیچه، جاجیم وگلیم بافی و راه آن مالرو است. در دو محل بفاصله 3000گزی واقع، به گردمیران بالا و پائین معروف و سکنۀبالا 570 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(پَ دَ / دِ)
جمع واژۀ پردگی. مقصورات. مخدرات. محتجبات. پرده نشینان. پوشیدگان: بند بندگی بر پای عروسان نهد و پردگیان نازنین را از سراپرده بیره کنند. (قصص الانبیاء).
رخسار شما پردگیان را که بدیده ست
وز خانه شما پردگیان را که کشیده ست.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
(مَ)
مرگیانا. نام شهر مرو کنونی بوده است. (از تاریخ ایران باستان ج 1 ص 2065)
لغت نامه دهخدا