- مرجوعه
- مرجوعه در فارسی مونث مرجوع: بازگشت داده پس فرستاده مولیده مونث مرجوع جمع مرجوعات
معنی مرجوعه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مونث مرجوم جمع مرجومات
کار تباهی
بازگشت
بازگشت داده شده، رجوع داده شده
بازگشت داده شده، بازگردانیده
انبوهه، گردآور، کوده، گردایه، گردآیه، گردآورد، جنگ
شعر خواندن در معرکه و جنگ، خودستائی کردن
بادپیچ تاب، آلاکلنگ، دشت
فرستاده
زنده یاد، شادروان
وابسته
بازگشت
فراخسال، آبخیز (زمینی را گویند که پر آب و گیاه باشد)
نظامیی که یک جوخه رااداره کند و آن پایین ترین درجه نظامی است. یا سرجوخه دریایی. سر ناوی
سرشت
رجوع کردن به کسی یا چیزی
آنچه از اجزای کوچک تر تشکیل شود، کتاب یا هر گونه نوشته ای که از بخش ها و موضوعات گوناگون تهیه شده باشد، مجموع، اشیای قیمتی یا هنری که در یک جا جمع شده باشند، کلکسیون، جای جمع شدن، مجمع، برای مثال ای روی دلارایت مجموعۀ زیبایی / مجموع چه غم دارد از من که پریشانم (سعدی۲ - ۵۰۹)
سرباز درجه دار که فرمانده ده جوخه است، سردسته
با هم دعوا داشتن، مشاجره داشتن، شکایت نزد حاکم بردن، با هم به دادگاه رفتن و دادخواهی کردن
با هم دوستی و آمد و شد داشتن، با کسی رفت و آمد داشتن
مونث متجشع جمع متجشعات
مونث متجرع جمع متجرعات
متبوعه در فارسی مونث متبوع: پیروی شده سالار مونث متبوع: وزارت متبوعه جمع متبوعات
جمع شده و گرد آمده و گرد آورنده و فراهم آمده
مجروره در فارسی مونث مجرور کشیده، کمانه ای مونث مجرور جمع مجرورات
مونث متنوع: فنون متنوعه
محجوبه در فارسی مونث محجوب: پردگی پرد گین زن پرده نشین، کلون مونث محجوب: زن پرده نشین جمع محجوبات. یا محجوبه احمد. همزه احمد که حرف اول احمد باشد: تخته اول که الف نقش بست بر در محجوبه احمد نشست. (نظامی. مخزن الاسرار)، چوبی که در پس دروازه مینهند
مونث موصوص جمع مرصوصات
مرصوده در فارسی مونث مرصود: زیگیده، ماننیده، نخیزیده (کمین گزیده) مونث مرصود: ستارگان مرصوده جمع مرصودات
مونث مرسول جمع مرسولات: با سوارانی که اشیا و اجناس مرسوله آزاد خان رالله توضیح این کلمه در عربی نیامده
مونث مردود جمع مردودات
با هم دعوی داشتن