- مرتبط
- درپیوند، پیوسته
معنی مرتبط - جستجوی لغت در جدول جو
- مرتبط
- چیزی که با چیز دیگر پیوستگی و ارتباط داشته باشد، پیوسته
- مرتبط
- پتوست پیوسته مرتبط در فارسی مونث مرتبط پیوسته چیزی که به دیگری ربط دارد پیوسته جمع مرتبطین
- مرتبط ((مُ تَ بِ))
- ربط داده شده، پیوسته
- مرتبط
- Relevantly
- مرتبط
- relevantemente
- مرتبط
- relevant
- مرتبط
- odpowiednio
- مرتبط
- релевантно
- مرتبط
- відповідно
- مرتبط
- relevant
- مرتبط
- de manera relevante
- مرتبط
- de manière pertinente
- مرتبط
- in modo pertinente
- مرتبط
- प्रासंगिक रूप से
- مرتبط
- প্রাসঙ্গিকভাবে
- مرتبط
- relevan
- مرتبط
- ilgili bir şekilde
- مرتبط
- 関連性を持って
- مرتبط
- באופן רלוונטי
- مرتبط
- kwa uhusiano
- مرتبط
- อย่างเกี่ยวข้อง
- مرتبط
- ذو صلةٍ
- مرتبط
- متعلق
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مونث مرتبط جمع مرتبطات
جایگاه
رشک برنده، غبطه خورنده
آنکه از مرزها محافظت می کند
مربط ها، جاهای بستن چهارپایان، جمع واژۀ مربط
مقام، منزلت، پایه، بار، دفعه، در تصوف هر یک از مراحل سلوک، طبقۀ ساختمان
جمع مربط، آغل ها آغال ها پیوندار، مرز دار، روا گنده دین پاسدار دین جمع مربط: مکروه است نماز کردن در مرابط اشتر و خر و استر و اسب. رابطه دارنده، مواظب و ملازم سر حد (مسلمانان) قراولی که اسبان خودرا در ثغور بلاد دشمن حاضر نگاه دارد، مروج ایمان: ... خداوند خواجه جهان و دستور صاحب قران... مجاهد مرابط. . ، جمع مرابطون مرابطین
درجه، مقام، حد، مرحله، پایه
جاه، مقام، قدر، پایگاه، منزلت