جدول جو
جدول جو

معنی مرتبط - جستجوی لغت در جدول جو

مرتبط
چیزی که با چیز دیگر پیوستگی و ارتباط داشته باشد، پیوسته
تصویری از مرتبط
تصویر مرتبط
فرهنگ فارسی عمید
مرتبط
(مُ تَ بَ)
بسته و بند کرده شده. (ناظم الاطباء) (از متن اللغه). نعت مفعولی است از ارتباط. رجوع به ارتباطشود، مربوط به. رجوع به مرتبط شود
لغت نامه دهخدا
مرتبط
(مُ تَ بِ)
آن که اسب آراسته و آماده برای جنگ نگاه میدارد. (ناظم الاطباء). آن که می گیرد و نگهداری می کند اسب را برای رباط. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). شخصی که معین کند اسب را برای رباط. (آنندراج) ، بسته و بهم بسته. پیوسته و بند کرده شده. ربط داده شده. (ناظم الاطباء). چیزی که به دیگری ارتباط دارد. پیوسته. (فرهنگ فارسی معین). دو چیز که با هم راه و رابطه ای و دو تن که به هم بستگی و ارتباطی داشته باشند. نیز رجوع به مرتبطه شود
لغت نامه دهخدا
مرتبط
پتوست پیوسته مرتبط در فارسی مونث مرتبط پیوسته چیزی که به دیگری ربط دارد پیوسته جمع مرتبطین
فرهنگ لغت هوشیار
مرتبط
((مُ تَ بِ))
ربط داده شده، پیوسته
تصویری از مرتبط
تصویر مرتبط
فرهنگ فارسی معین
مرتبط
درپیوند، پیوسته
تصویری از مرتبط
تصویر مرتبط
فرهنگ واژه فارسی سره
مرتبط
پیوسته، چسبیده، متصل، مربوط، وابسته
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مرتبط
متعلّقٌ ب
تصویری از مرتبط
تصویر مرتبط
دیکشنری فارسی به عربی
مرتبط
Relevantly
تصویری از مرتبط
تصویر مرتبط
دیکشنری فارسی به انگلیسی
مرتبط
de manière pertinente
تصویری از مرتبط
تصویر مرتبط
دیکشنری فارسی به فرانسوی
مرتبط
متعلق
تصویری از مرتبط
تصویر مرتبط
دیکشنری فارسی به اردو
مرتبط
relevantemente
تصویری از مرتبط
تصویر مرتبط
دیکشنری فارسی به پرتغالی
مرتبط
relevant
تصویری از مرتبط
تصویر مرتبط
دیکشنری فارسی به آلمانی
مرتبط
odpowiednio
تصویری از مرتبط
تصویر مرتبط
دیکشنری فارسی به لهستانی
مرتبط
релевантно
تصویری از مرتبط
تصویر مرتبط
دیکشنری فارسی به روسی
مرتبط
відповідно
تصویری از مرتبط
تصویر مرتبط
دیکشنری فارسی به اوکراینی
مرتبط
relevant
تصویری از مرتبط
تصویر مرتبط
دیکشنری فارسی به هلندی
مرتبط
อย่างเกี่ยวข้อง
تصویری از مرتبط
تصویر مرتبط
دیکشنری فارسی به تایلندی
مرتبط
in modo pertinente
تصویری از مرتبط
تصویر مرتبط
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
مرتبط
kwa uhusiano
تصویری از مرتبط
تصویر مرتبط
دیکشنری فارسی به سواحیلی
مرتبط
באופן רלוונטי
تصویری از مرتبط
تصویر مرتبط
دیکشنری فارسی به عبری
مرتبط
関連性を持って
تصویری از مرتبط
تصویر مرتبط
دیکشنری فارسی به ژاپنی
مرتبط
相关地
تصویری از مرتبط
تصویر مرتبط
دیکشنری فارسی به چینی
مرتبط
관련되게
تصویری از مرتبط
تصویر مرتبط
دیکشنری فارسی به کره ای
مرتبط
de manera relevante
تصویری از مرتبط
تصویر مرتبط
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
مرتبط
relevan
تصویری از مرتبط
تصویر مرتبط
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
مرتبط
প্রাসঙ্গিকভাবে
تصویری از مرتبط
تصویر مرتبط
دیکشنری فارسی به بنگالی
مرتبط
प्रासंगिक रूप से
تصویری از مرتبط
تصویر مرتبط
دیکشنری فارسی به هندی
مرتبط
ilgili bir şekilde
تصویری از مرتبط
تصویر مرتبط
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مرابط
تصویر مرابط
مربط ها، جاهای بستن چهارپایان، جمع واژۀ مربط
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرابط
تصویر مرابط
آنکه از مرزها محافظت می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مغتبط
تصویر مغتبط
رشک برنده، غبطه خورنده
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ بِ طَ)
بهم پیوسته و با هم مربوط که بهم راه و رابطه دارند.
- ظروف مرتبطه، ظرفهائی که بهم راه دارند و مایعات داخل آنها در یک سطح است. رجوع به ظروف مرتبطه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مرتبطه
تصویر مرتبطه
مونث مرتبط جمع مرتبطات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرتبت
تصویر مرتبت
جایگاه
فرهنگ واژه فارسی سره